این فیلسوف معاصر بر این باور است که دین و امر دینی مشترک لفظی است و معنای مشخصی ندارد. مراد او از دین، «فرهنگ»، میراث تاریخی، ایدئولوژی، موضوعی برای مطالعه و یک نظام فکری نیست و میگوید: گاهی دین را به سیستمی نظری بدل میکنیم. این سیستمها امر نهادینۀ تاریخی و برساختِ بشری هستند. نظامهای تئولوژیک، هم مانند نظامهای فلسفی (ارسطویی، هگلی، کانتی و...) هستند. میتوان اینها را باور داشت، اما بههیچ وجه دیندار نبود؛ پدیدهای که در نظام آموزشی کشور دیدیم، آمدیم کتابهای درسی تدوین کردیم، در دانشگاه معارف اسلامی گذاشتیم، پارهای از اعتقادات را به بچّهها حقنه کردیم، بچّهها هم این اعتقادات را یاد گرفتند، آزمون دادند و بیست گرفتند، کسی که از درس معارف اسلامی یا درس دینی مدرسه بیست میگیرد، به هیچ وجه به این معنا نیست که تربیت دینی یافته است. پارهای محفوظات است، میتواند حفظ بکند، هیچ ربطی به امر دینی ندارد.
این تذکّر استاد فلسفه [دانشگاه آزاد اسلامی] در آستانۀ دهۀ پنجم انقلاب اسلامی، میتواند بهانهای باشد برای بازخوانیِ واقعبینانه و اثرسنجیِ عینی و مجدد این دروس.
ملّا و آدمشدن
شاید ایدۀ گنجاندن دروس معارف در برنامۀ دانشگاهی، هشدار بنیانگذار جمهوری اسلامی به طلّاب (و سایر اهل علم به معنای عام)، در ایّام حضور در نجف اشرف باشد:
- [علم] در نفسی که مُهذّب نشده، حجابِ ظلمانی است: اَلعِلمُ هوالحِجابُالاَکبَر. ... هرچه این مفاهیم [علمی] در قلب سیاه و غیرمُهذّب انباشته گردد، حجاب زیادتر میشود.
- میان «عالم» و «مُهذّب» خیلی فاصله است. مرحوم شیخ، استاد ما [مرحوم آیتاله حاج شیخ عبدالکریم حائری یزدی] میفرمود اینکه میگویند: «مُلّاشدن چه آسان، آدمشدن چه مشکل» صحیح نیست، باید گفت: مُلّاشدن چه مشکل، آدمشدن محال است.
- هر قدمی که برای تحصیل علم برمیدارید، قدمی هم برای کوبیدن خواستههای نفسانی، تقویت قوای روحانی، کسب مکارم اخلاق، تحصیل معنویّات و تقوا بردارید.
احتمالاً تحت تأثیر این آموزههایِ امام خمینی(ره) و برای پرورشِ دانشگاهیان و تحصیلکردههایِ مُهذّب، دروس معارف وارد دانشگاه شد (آخوند، وکیل، مهندس و پزشکِ غیر مُهذّب همه خطرناک هستند و به ضدّ خود بدل میشوند). اما در بیشتر مواقع، شکافی میان «ایده» و «اجرا» وجود دارد و خردمندان تلاش میکنند این خلاء را به حداقل برسانند.
اثربخشی دروس معارف
آیا دروس و گروههای معارفی توانستند «درسخواندهها/باسوادهایِ آدم» یا دانایان مُهذّب در زمینههای مختلف علمی پرورش دهند؟ و آیا اساساً چنین انتظاری در شرایط نابسامان اجتماعی رواست؟ اگر نتیجه آنگونه که انتظار میرفت، رضایتبخش نیست، مشکل کجاست؟ ایراد از متن درسی است یا مُدرّس و یا هر دو؟ شاید هم مشکل از بیرون دانشگاه است و شرایط عینیِ جامعه، که مانع اثرگذاری این دروس میشود؟
بعید است پرسش از سودمندی دروس معارف، پاسخی عالمانه، مبتنی بر پژوهش، قطعی و کوتاه داشته باشد. عبدالکریمی هم چنین پاسخی ندارد، اما تذکّر میدهد که نمیتوان به این میزان دلخوش داشت و تبدیل «دین» به «نظامِ دانایی» و نمره، مولّد دینداری نیست. ظاهراً او منتقد اجباری/تحمیلی بودن این دروس است، وگرنه کیست که نداند دینداری، بدون آشنایی با مبانی دینی ممکن نیست.
بیژن عبدالکریمی، فیلسوفِ دردمند و نیکخواهی است که دینداری، را یک شیوۀ تحقق وجودِ انسان و الگویِ بودن میداند. از این منظر، باید تعریض و کنایۀ او را جدّی گرفت و دربارۀ فلسفۀ این دروس، چگونگی ارائه و پیامدهای آن بازاندیشی کرد. شاید حذف نمره(قبولی/ردّی) از این دروس که با ایمان و اعتقاد دانشجو سروکار دارد، گام نخست باشد.
پینوشت:
-امام خمینی(ره)، جهاد اکبر (یا مبارزه با نفس)، تهران: مؤسسّۀ تنظیم و نشر آثار امام خمینی(س)، ۱۳۷۲.
-حقنه/اماله/تنقیه یکی از اعمال یداوی/دستی در طبّ سنّتی است.