ویژگی مهم، دنبالهسازی در گونه اکشن سیاسی واقعگراست که در سینمای ایران کمسابقه و چه بسا بیسابقه است. بهخصوص که تاریخ سیاسی معاصر ایران با وجود دارا بودن دستمایههای لازم برای تبدیل شدن به درامهای نفسگیر، تاکنون به این حیطه مهم به شکل حرفهای و قابل دفاع ورود نکرده است.
در فیلم رویدادهای سیاسی مستند، هفت سال بعد از وقوع ماجراهای «ماجرای نیمروز» از ورای پیگیری چند کاراکتر آن فیلم دنبال میشود. هوشمندی در انتخاب کاراکترهای جذابتر و پررمز و راز فیلم اول باعث شده در «ماجرای نیمروز: رد خون» سرنوشت و تأثیرگذاری دو کاراکتر موسی (هادی حجازیفر)، صادق (جواد عزتی) و عباس زریباف (حسین مهری) را بر بستر اوضاع سیاسی کشور از نوروز ۶۷ تا شهریور همان سال پیگیری کنیم که با عملیات سازمان یافته مرصاد از سوی سازمان مجاهدین خلق برای نفوذ به داخل خاک ایران همراه است.
به این ترتیب با دنبالهای در گونه اکشن سیاسی واقعگرا روبرو هستیم که با دریافت بازخورد از مخاطب (به واسطه تجربه ساخت «لاتاری»)، خط دراماتیک و قصه ملودرام آن پررنگتر شده تا بتواند تأمین کننده ذائقه مخاطبی باشد که بر بستر رئالیسم نیز قائل به پیگیری سرنوشت کاراکترهایی دراماتیزه است که سرنوشت آنها با بستر مستند قصه گره خورده است.
«ماجرای نیمروز: رد خون» یک درام گیراست که کاستی را که به «ماجرای نیمروز» نسبت داده میشود با هوشمندی برطرف کرده، آن هم این است که از رفتن به دل اردوی دشمن یا قطب مخالف و منفی (سازمان مجاهدین خلق) پرهیز نمیکند. اتفاقاً یکی از خطوط اصلی قصه که به طور موازی با قصه موسی و صادق پیوند میخورد، خط داستانی افراد سازمان مجاهدین و روابط و مناسبات حاکم بر اردوگاه اشرف و نهایتاً گره دراماتیکی است که این دو قصه را به هم پیوند داده و محل تلاقی آنها را همان عملیات مرصاد قرار میدهد. عملیاتی که قرار است بر بستر آن، تلاش برای بیرون راندن دشمن متجاوز و بیرحم به تلاش برای یافتن یک نیروی خیانتکار یا یک همسر - مادر- خواهر فراری پیوند بخورد.
این چنین است که زمان ۲ ساعت و ۱۵ دقیقه فیلم «ماجرای نیمروز: رد خون» فقط پیگیری مستندات بر بستر یک فیلم بازسازی شده از دوران معاصر نیست بلکه پیگیری یک درام پرکشش با آدمهایی از گوشت و پوست و استخوان با نیاز دراماتیک مشخص و تعریف شده در دل واقعیت است که خواسته و ناخواسته مخاطب را با سویه مغفول کاراکترها، ماجراها، رویدادها و بخصوص واقعیت مواجه میکند. آدمهایی از هر دو سوی جبهه که دچار شک و تردید، غرور و جنون و ... میشوند و اتفاقاً همین وجوه است که آنها را تبدیل به انسانهایی باورپذیر و ملموس میکند تا بتوان آنها و سرنوشتشان را به خاطر سپرد، برایشان نگران و مضطرب شد و انتخابهایشان را تحلیل کرد و به راحتی قضاوتشان نکرد.
محمدحسین مهدویان در کارگردانی «ماجرای نیمروز: رد خون» خودش را در کسوت کارگردان «ماجرای نیمروز» به چالش کشیده و حاصل این سختگیری، فیلمی است نفسگیر که تنها از تیم سختکوش این فیلم برمیآید که در رأس آنها تهیهکنندهای به نام محمود رضوی قرار گرفته است.
وقتی خودت رقیب خودت باشی، دیگر مبارزه، نه از میدان به در کردن رقیب که حکم ارتقای رقیب را پیدا میکند که در نهایت «ماجرای نیمروز: رد خون» این رقابت را به نفع خود به پایان میبرد.
۲۴۱۲۴۳