این گزارش در ذهنم مانده و گاه و بیگاه به آن فکر میکنم؛ چراکه مؤسّس و مربّی این مدرسه میگفت آموزش رقصِ ایرانی، به غیر ایرانیها کارِ سادهای نیست. برای نمونه، او به دشواری آموزش «عشوه» اشاره میکرد که در رقص و فرهنگ ایرانی وجود دارد.
خانم مربّی میگفت: «من خیلی وقتها وقتی دارم توضیح میدهم برای شاگردام «عشوه» چیست، خیلی سخت است بخواهیم توضیح بدهیم، میگویم خانومها وقتی میخواهند بگویند «آره»، میگویند «نه»! ولی در واقع میخواهند بگویند «آره». [نمیخواهم آنان لفظی است و باید آنرا میخواهم فهمید]. این را میگوییم «عشوه». درحالیکه مثلاً در فرهنگ هلند، خیلی راحت میتوانید حرف خودتان را بیان بکنید. هیچ وقت لازم نیست بازی کنید با صحبتتان، یا بازی در بیاورید. میتوانید راحت آن چه را میخواهید خوب یا بد بگویید. ولی در فرهنگ ما این اجازه نیست».
این ویژگی را زندهیاد فروغ فرخزاد اینگونه ترسیم کرده است: شاید این را شنیدهای که زنان [ایرانی و بلکه ایرانیان]/ در دل «آری» و «نه» به لب دارند.
مثلها و مشهوراتی مانند «شنونده باید عاقل باشد» و «او گفت، تو چرا باور کردی؟»، میتواند تأییدگر این خصوصیت فرهنگی باشد. (حتی به پرسش سادۀ «چای میخوری؟» با دشواری و پیچیدگی پاسخ میدهیم و میزبان نباید صرفاً به گفتارمان بسنده کند).
بازی درآوردن
بازی درآوردن، «عشوهگری»، یا دوگانگی گفتار و رفتار، را اندیشمندان ذیل ویژگی «شفّافنبودن» و «پنهانکاری» ایرانیان قرار میدهند، که منشاء بسیاری از گرفتاریهای ملّی ماست.
الف) در ادبیات پارسی، «عشوه» به معنای وعدۀ دروغ و فریب، کار پوشیده و پنهان، اَدا، ناز، کرشمه و اخمناز است.
در فرهنگ ما «عشوه»، شیرین و شکرخاست، عشوهگر هم «نقشباز» است و مکّار و ترفندباز، عشوهگری هم جادویی، سحرآمیز و مسحورکننده است، عشوه برای «بازارتیزی»، بازارگرمی و پُررونق ساختن کسبوکار است، و نباید آن را خرید.
به هر حال، شاید «عشوه» در مناسبات عاشقانه، به مثابۀ فریبی آگاهانه و خودخواسته، شیرین باشد، اما بیتردید گسترش این دوگانۀ متضاد («خواست» و «گفتار») برای جامعه زیانبار است.
ب) اینکه چرا ایرانیان شفّاف و صریح نیستند، بیشک ریشههای تاریخی، اقتصادی، سیاسی و ... دارد. در رأس این علل، استبدادِ تاریخی است. زبانِ جامعۀ استبدادزده، روشن و شفاف نیست، و پُر از ایهام، استعاره، اغراق و کنایه است. شاید «عشوه» هم شیوۀ عشقورزی استبدادی است.
ج) تفاوتهای فرهنگی، در بزنگاهِ مواجهۀ 2 فرهنگ بهتر بروز پیدا میکند و سبب خودشناسی بیشتر میشود و با همنشینی فرهنگهاست که تفاوتها رُخ مینمایاند.
د) این دوگانگی و تناقض، در شکل بیمارگون میتواند به «شیزوفرنیِ فرهنگی» بدل شود. در این وضعیت آدمها «باورها»، «عاطفهورزی»، «گفتار» و «رفتار» متناقض دارند و نمیخواهند بفهمند مدّعاها و رفتارشان سازگار نیست.
ما ایرانیان باید تکلیف خود را با امور بسیاری مشخص کنیم. پیامد تعیین تکلیف نکردن و تعلیق امور، چیزی جز تشدیدِ تناقض، درجازَدن و دورخود گردیدن نیست.
۱ - ۳۰ مرداد ۱۳۹۳؛ ۲۱ آگوست ۲۰۱۴ م.