به گزارش خبرگزاری خبرآنلاین، در وضعیتی که به تأثیر از مجموعه شرایط موجود در کشور پدید آمده، اذهان عمومی در واکنشی طبیعی که ناشی تحمل این فشارهای اقتصادی است، تنها یک نفر را مسئول وضع موجود میدانند و آن یک نفر کسی جز شخص رئیسجمهور نیست. انگشت اتهامی که بسیاری از تحلیلگران و از جمله اصلاحطلبانی که دستی برآتش تحلیلهای سیاسی دارند، آن را مصداق قضاوت غیرمنصفانه میدانند. چراکه معتقدند تکبعدی و تکساحتی دیدن عرصه سیاست، نتیجهای جز دور شدن فزاینده از حقیقت ندارد. گفتوگو با فیاض زاهد، فعال سیاسی و مدرس دانشگاه از طرح پرسشی درباره خاستگاه انتقادهایی که این روزها به حسن روحانی وارد میشود، آغاز شد و مباحث و مسائل متنوع دیگری را در زمینه سیاست داخلی و خارجی ایران دربر گرفت.
سال جاری، سال دشواری هم برای مردم و هم برای دولت بود. در نتیجه این وضعیت انتقادهایی در جهات مختلف به دولت وارد میشود. شما این انتقادها را که علاوه بر طبقات اجتماعی از سوی هر دو جناح سیاسی هم طرح میشود، چگونه ارزیابی میکنید؟
بخشی از انتظارات و انتقاداتی که از آقای رئیس جمهور شکل گرفته، نتیجه بازخورد شرایط اقتصادی و تأثیر آن بر حوزههای فرهنگی و اجتماعی است. اینجاست که بخشی از اصلاحطلبان که خودشان را حامیان اصلی آقای رئیسجمهور میدانستند، وقتی دیدند بعضی از عدم موفقیتهای دولت به حساب آنها نوشته میشود، به فکر آغاز گفتوگویی انتقادی با رئیسجمهور افتادند. میخواستند نقاط ضعف و اشکالاتی را که از نظر آنها در شاکله و مجموعه دولت وجود دارد، بیان کنند. رویکرد آنها هم این بود که به افکار عمومی گفته شود دولت وجه اصلاحطلبی به معنای مد نظر آنها را ندارد بلکه تنها یک دولت مورد حمایت است. حمایتی که به رئیسجمهور در چانهزنیها و مسائلی که در مناسبات دولت با دیگر نهادهای حاکمیت وجود دارد، کمک میکند.
فکر میکنید مهمترین دلایل منتقدان به کدام بخش از عملکرد دولت برمیگردد؟
بخشی از این مشکلات برمیگردد به اینکه آقای روحانی نتوانسته و یا از اول نخواسته که کُنه و ریشه بسیاری از مشکلاتی را که پیش روی دولت وجود دارد، به زبان بیاورد. وقتی رئیسجمهور با آن سطح از وعدهها که طبعاً توقعاتی ایجاد میکند، موفق به کسب آرای بسیار زیادی شدند، افکار عمومی یک سال بعد از انتخابات به این نتیجه رسید که آقای روحانی همه حقایق را بازگو نمیکند. جریان مقابل هم همزمان تلاش کرد و میکند که به مردم بگوید شما اشتباه کردید به روحانی رأی دادید و حالا باید هزینه این اشتباهتان را بپردازید. اقتدارگرایان هیچ وقت از حالت رقابت انتخاباتی با دولت خارج نشدند. هیچگاه کاری نداشتند به اینکه دولت با چه مشکلات و موانعی روبروست. هرگز به توطئههای اسراییل، خناسیهای عربستان و مزاحمتهای آمریکا بود، اشارهای نکردند. دولت نیاز داشت که حاکمیت یکپارچه و یکصدا از آن حمایت کند اما نه تنها این اتفاق نیفتاد بلکه هم برای تکتک وزرا، هم برای کل کابینه، هم در ارتباط با برنامههای دولت، هم در خصوص مسأله برجام، هم در زمینه مسأله FATF و موضوعات مختلفی که به حوزه بینالملل مربوط میشد، سنگاندازیهای گستردهای انجام دادند.
بخشی از این سنگاندازیها نه فقط دولت و شخص آقای روحانی بلکه دامنگیر کل حاکمیت شد. آیا اتاق فکری که این سنگاندازیها را طراحی کرد، احتمال این خودزنی را پیشبینی نکرده بود؟
اتفاقاً نکته کلیدی همینجاست. فکر میکردند حاکمیت از گسترش نارضایتیها آسیب نمیبیند. تندروهای دلواپس معتقد بودند که هر چه سطح آشوب، اعتراض و توقعات را بالا ببرند، به دلیل ساختار امنیتی قدرتمند جمهوری اسلامی، دو اتفاق میافتد. اول آنهایی که تن به این اعتراضات میدهند، پتانسیل واقعی موجود در جامعه را که میتواند شکل اعتراضی یا پرخاشگرانه داشته باشد، سرکوب خواهند کرد. دیگر اینکه بخش دوم هم که معمولاً تماشاگر است و به صحنه نگاه میکند و اساساً مخالف روشهای احساسی و رادیکال است، به این نتیجه میرسد که جمهوری اسلامی امکان اصلاح و تغییر و پیشبرد مطالبات دموکراتیک و معقول و متناسب با ارزشهای انسانی را که با انقلاب اسلامی سال 57 شکل گرفت ندارد. میخواستند القا کند که شما چه به خاتمی رأی بدهید، چه به روحانی، فرقی نمیکند و فایدهای ندارد. از آنجایی که پس ذهنشان این پیشفرض وجود داشت که چون حکومت قدرتمند است، هیچ چیز نمیتواند منجر به گسترش تحرکات رادیکال بشود، اینطور استدلال میکردند که نتیجه نهایی این سنگاندازیها چیزی جز ناامیدی مردم نسبت به دولت آقای روحانی نخواهد بود.
یعنی هدف غایی آنها قرار دادن دولت و ملت در برابر هم بود، فارغ از اینکه ممکن است سویه روبروی مردم در این تقابل، سطح گستردهتری از حاکمیت باشد و نه فقط دولت و کابینه؟
بله. فکر میکردند اگر مردم ناامید شوند و به این نتیجه برسند که از راههای متداول امکان برآورده شدن خواستههایشان وجود ندارد، تن به تحریم و انفعال خواهند داد. آنها به دنبال منفعل کردن مردم بودند تا جریان افراطی و دلواپس به راحتی بتواند با اقلیتی که سازماندهی میکند، با روشهای معمول از طریق صندوقهای رأی، قدرت را بازپس بگیرد. این بزرگترین کاری بود که با حسن روحانی کردند. یعنی هم تدبیر دولت او را با هوا کردن برجام زیر سؤال بردند، هم امید اجتماعی ناشی از شعار کلیدی دولت را به ناامیدی بدل کردند. سطح خواستهها را افزایش دادند و به مردم نگفتند که پشت مؤسسات مالی و اعتباری چه بوده. نیامدند بگویند که پشت به هم ریختن برجام چه تحرکات غلطی در فضای سیاسی داخلی وجود داشته است. از طرفی آقای رئیسجمهور را در برابر فشارهای بسیار زیادی که آمریکا از طریق تمام عناصری که در جهان داشت بر او وارد میکرد، قرار دادند. مجموعه این شرایط باعث شد که هم سطح امیدواری اقتصادی در جامعه کاهش پیدا کند، هم هزینه مالی همکاری بینالمللی با ایران در دنیا بالا برود و هم ایران عملاً به وضعیت تحریمهای گذشته برگردد. خواستند مجموعه این نتایج را به حساب ناکارآمدی دولت بگذارند و جامعه را تحت تأثیر این جوسازی قرار دهند. در کنار اینها، عواملی چون قوانین مزاحم و دستوپا گیر، وجود لایههای چندگانه تصمیمگیری، ناهماهنگی میان خود دولت و دستگاههای مختلف، ناهماهنگی میان دولت و مجلس و ناهماهنگی میان این دو قوه با قوه قضاییه به ناکارآمدنتر نشان داده شدن وضعیت منجر شد. به نظر میرسد با مجموعه اینها دولت آقای روحانی را هم میتوان مقصر دانست و هم قربانی. این وجه دوگانهای است که آقای روحانی با آن درگیر شده است.
مجموعه عواملی که برشمردید، وضعیت کنونی را به وجود آورده است. وضعیتی که با عدم شفاف جنبههای مختلفی از مسائل جاری در قدرت نزد افکار عمومی همراه است. چطور و با چه راهکارهایی میتوان به بخشهای پنهان مانده از دید و اطلاع افکار عمومی نور تاباند و شفافسازی کرد؟
ببینید، مشکلی که دولت پیدا کرده، این است که ارتباطش با نیروهای اجتماعی کاهش یافته است. هنرمندان، نویسندگان، روزنامهنگاران و در واقع طبقه الیت، زبان دولت در میان مردم بودند. آقای رئیبس جمهور و دولتش خیلی توجهی به این نکته نکردند. مخصوصاً به شخص آقای دکتر روحانی این انتقاد وارد است که این ارتباط مستقیم را قطع کرده است. چند روز پیش که یکی از آقایان وزرا ملاقاتی با فیدل کاسترو داشت، خاطرهای را از او نقل کرد. گفت وقتی که من به سراغ کاسترو رفتم، از من خواست توصیهای را به نقل از او به مقامات عالی کشور برسانم. او گفت چند حوزه را حتی به معاون خود هم واگذار نکنند. یکی از آنها دانشگاه و دانشجویان هستند. دوم هنرمندان، سوم کارگران و چهارم نویسندگان. اینها گروههای مرجع مردماند. حالا ببینیم آقای رئیسجمهور چند بار با نخبگان ملاقات کردهاند؟ چند بار نشستهاند و بیپرده با نویسندگان حرف زدهاند؟ چند بار از نزدیک حرف روزنامهنگاران را شنیدهاند؟ وزرای آقای روحانی چقدر برایشان مهم بوده که به پایگاههای اجتماعی که از آنها رأی گرفتند، گزارش درستی بدهند؟
به نظر شما آیا اینها میتواند اهمیتی همعرض با وضعیت معیشتی که محور اصلی انتقادها است، داشته باشد؟
مشکل امروز دولت هر چند شکل اقتصادی دارد اما من فکر میکنم دولت در حوزههای مختلف فرهنگی، اجتماعی و سیاسی همچنان میتواند با ابتکارات و ابداعاتی، زندگی، شادابی و کارآمدی را به جامعه برگرداند. بر اساس نظرسنجیهای اخیر، گروههایی مانند کارگران، دانشگاهیان، معلمان و پزشکان، گروههای مورد اعتماد مردم هستند. از طرفی عنصر ایرانی بودن و وطنپرستی برای مردم ایران اهمیت زیادی دارد. رئیسجمهور باید از این مؤلفهها در پیام نوروزی، در رفتارها و کنشهای خود، در ملاقاتهایی که انجام میدهد و نیز در جهتگیریهایش استفاده کند.
یعنی مشکل را در افراد کابینه نمیبینید.
الان اگر ما بگوییم کابینه باید تغییر پیدا کند، هیچ فایدهای ندارد. به نظر من در این دو سال باقیمانده دولت باید از بیتصمیمی، دیرتصمیمی و بدتصمیمی بپرهیزد. البته این نکته را دوستان دیگری هم بر زبان آوردند و من در اینجا باز بر آن تأکید میکنم. مثلاً در حوزههای اقتصادی، وقتی ما با مشکل جذب سرمایهگذاری خارجی و ارتباط با جامعه بینالملل روبرو هستیم، قوانین دستوپاگیر را باید از میان برداریم و یا به حداقل برسانیم. موضوع ارز در دو، سه ماه مشمول سیوسه قطعنامه شد. همه چیز به آمریکا، تحریم و مسائل اینچنینی مربوط نمیشود. ما مدیران توانمند را درکشور تحمل نکردیم و خیلی از مدیران ما قدرت تصمیمگیری ندارند. مداخله نمایندگان مجلس درحوزههای تصمیمگیری بسیار زیاد شده. ما با مجموعهای از مشکلات روبرو هستیم که خود را در عملکرد دولت نشان میدهد.
یکی از مشکلات نوع رابطه دولت با مردم است. دولت در این زمینه چه تمهیداتی باید به خر ج دهد؟
نکته بعدی راهکارهای ایجاد رابطه و گفتوگو با مردم است. به نظر میرسد ارکان دولت کم با مردم حرف میزنند و کم رابطه برقرار میکنند. خود آقای رئیسجمهور هم روشهایشان برای ارتباط با مردم سنتی است. ایشان چند بار مستقیم با مردم حرف زده که همه آنها از طریق رادیو و تلویزیون و با مجریهای خنثی و بدون انگیزه و فاقد پایگاه اجتماعی هم بوده است. تیم رسانهای دولت هم تاکنون کارآمدی لازم را در انجام وظایف خود نشان نداده است.
در سیاست خارجی چطور؟ ملاحظات دولت در دیپلماسی و سیاست خارجی چه باید باشد و این موضوع تا چه اندازه در بهبود شرایط کار دولت و ارتقاء سطح رضایت عمومی مؤثر است؟
در بخش سیاست خارجی، اولاً خوشحالی من از این است که آقای رئیسجمهور استعفای آقای ظریف را نپذیرفتند. از رهبری هم ممنونیم که به مسأله ورود کردند. من روز قبل از آن در گفتوگویی با روزنامه آرمان هم از آقای رئیسجمهور و هم رهبر انقلاب خواهش کرده بودم که به موضوع ورود کنند. خوشحالم که خواست من به عنوان یک شهروند با ادراک مقامات عالیرتبه در یک جهت و مشترک بود. آقای ظریف دغدغههای آشنایی برای همه ما دارند. به نظر میرسد نهادهای مداخلهگر در جریان مسأله استعفای پذیرفتهنشده آقای ظریف، مقابل موضعی که افکار عمومی در قبال این مسأله نشان داد، نتوانستند دخالتهایشان را اعمال کنند. جریان آقای ظریف نشان داد مجموعه مقامات و وزرای دولتی اگر در حوزههای خود درست رفتار کنند، دولت هنوز پایگاه اجتماعی دارد. حمایت افکار عمومی از آقای ظریف را نباید نادیده بگیریم. ایشان به هر حال وزیر آقای روحانی است. این نشان میدهد که اگر دولت کنشهای مناسبی در حوزه سیاسی داشته باشد و رفتار صادقانهای به خرج دهد، مردم وقتی در معرض انتخاب قرار بگیرند، همچنان نگاهشان به داخل کشور خواهد بود.
23219