3روز از عاشورای 88گذشته بود که دروازه کربلا را پیش چشمانم می دیدم.

همه آنهایی که پوسترها و حجله هایشان را سالها پیش دیده بودم جلویم حروله می رفتند؛ همه آنهایی که روزی همزمانی مبارک خواندن شهادتشان با چشم های سرخ شده همسرانشان و گریه های کودکانشان برایم سئوال بود که این چه مبارکی است!

کربلا همان جایی بود که سالها هرکه دارد هوس کرب بلا بسم الله اش را شنیده بودم و حالا در آستانه آن بودم.

چند عکس زیر سوغاتی بود که مسئول روابط عمومی حرم امام حسین(ع) به یادگار به من داد. شاید چند تایی از این عکس ها را ندیده باشید.

به یاد همه آنهایی که اعلامیه شهادتشان را به دیوار چسباندیم و نور حجله هایشان هنوز در خاطرمان است.

 

منبع: خبرآنلاین