آرزو کرد عاشورا باشد و کمک برادرش کند.
در همان لحظاتی که سم، جگرش را چنگ می زد آرزو کرد کاش دنیای پست و نامرد کمی بیشتر مهلتش بدهد.
کمی بیش تر تا... روز واقعه... دهم محرم 61...
جگرش سوخت. نه فقط از زهر که از غصه تنهایی عاشورای برادر.
1717
محمدرضا مهاجر
آرزو کرد عاشورا باشد و کمک برادرش کند.
در همان لحظاتی که سم، جگرش را چنگ می زد آرزو کرد کاش دنیای پست و نامرد کمی بیشتر مهلتش بدهد.
کمی بیش تر تا... روز واقعه... دهم محرم 61...
جگرش سوخت. نه فقط از زهر که از غصه تنهایی عاشورای برادر.
1717