محمدحسین شریعتمدار: با داوود کریمی فرزند شهید حاج عباس کریمی، زهرا کاوه فرزند شهید محمود کاوه و حمیدرضا فرزاد از همرزمان شهید عباس کریمی درباره نگاه دهه شصتی ها و دهه هفتادی ها به شهدا و خانواده به گفتگو نشستیم.
به گفته داود کریمی اتفاق تازه ای درباره تصویر مردم از شهدا و خانوادههای آنان افتاده است. فرزند شهید کریمی تصویر جالب و متفاوتی از نگاه جوانان به شهدا و خانواده آنان ارائه میکند، او بر خلاف تصور رایج معتقد است که دهه هفتادیها چون نسل خاطره محوری نیستند، نگاه بهتر و ملموستری به شهدا نسبت به هم سن و سالان دهه شصتی او دارند. نکتهای که فرزند شهید کاوه هم آن را تائید میکند و میگوید: اینطور نیست که مردم بگویند همه خانواده شهدا یک نگاه را مثلا به مسئله ای مانندحجاب دارند. این تفاوت دیگر برای خود مردم هم جا افتاده است.
حمیدرضا فرزاد از همرزمان شهید حاج عباس کریمی هم نگاه جالبی به دوگانهسازی میان سپاه و ارتش دارد و این نگاه را نوعی نامردی میداند. او میگوید: هر کسی که به دنبال طرح اختلاف ارتش و سپاه برود، خیانت کرده است.
مشروح گفتگوی خبرآنلاین با داوود کریمی، زهرا کاوه و حمیدرضا فرزاد را در ادامه بخوانید:
******
*ما چند سال پیش با دو نفر از فرزندان شهدا گفتگو میکردیم، آنها خیلی شکایت داشتند که چرا در دعواهای سیاسی از پدرهای ما سوءاستفاده میکنند، شما هم تا به حال چنین حسی داشته اید؟
زهرا کاوه: بله، حتی من در برابر این قضیه موضع گرفتم. همیشه تلاش کردم که اگر پدرم را درگیر بازیهای سیاسی بازی کردند، به خصوص در آن جایگاهی که به اصل نظام توهین میشود یا کسی مقابل رهبری ایستاده است و از نام پدر من سوءاستفاده میکند، وارد شوم و برخورد کنم.
رزمندگان خط و مشی سیاسی خاصی نداشتند
از نظر من از شهدا سوء استفاده نمیکنند و بیشتر از خانواده شهدا سوء استفاده میشود، وگرنه رزمندگان در آن زمان خط و مشی خاص سیاسی نداشتند، که الان به یکی از گروههای سیاسی نزدیک باشند، به نظر من بیشتر خانوادههای شهدا هستند که شهدا را وارد سیاست میکنند، شهدا باید فارغ از مسائل سیاسی اصل نظام را محافظت کنند.
خانواده شهدا هم مانند مردم از نظر سیاسی، اجتماعی و ...چند دسته اند
داوود کریمی: من نمیدانم آن زمان شرایط چگونه بود، شاید شرایط سیاسی خاص بود و به همین دلیل اعتقاد داشتند که خانوادههای شهدا چه گفتند و از چه کسی حمایت کردند. از نظر من الان دیگر آن موضوع از حیز انتفاع ساقط است. دیگر اینگونه نیست که اگر اتفاقی افتاد، برخی بگویند خون شهدا پایمال شد یا خانواده شهدا ناراحت هستند، مردم دیگر نمیگویند چرا این اتفاق افتاد. دیگر دستهبندیها مشخص شده است و همه میدانند که خانواده شهدا هم مانند مردم چند دستهاند و از نظر سیاسی، اجتماعی و ... افکار متفاوتی دارند، نظر آنها بر نظر جامعه و قانون تأثیر نمیگذارد و دیگر این اتفاقها رخ نمیدهد.
*خودتان هیچ زمان موضعی در این رابطه نداشتید؟ لزوما بحث من سیاسی نیست به عنوان مثال پسر یکی از شهدا که ما در خدمتشان بودیم میگفت که چرا هر زمان بحث حجاب میشود، حرف شهدا و پدران ما را به میان میآورند
داوود کریمی: متوجه این مسئله هستم، اما شاید آن موقع اینگونه بود که میگفتند بیحجابی، خون شهدا را پایمال میکند، اما الان فکر نمیکنم دیگر کسی فکر کند که خانواده شهدا یک دسته هستند و همهشان به یک نحو به بیحجابی اعتراض میکنند و نظر میدهند. الان این دیدگاه با توجه به اینکه همه نظر میدهند، از بین رفته است.
*این نگاه هنوز هست...
داوود کریمی: من هم میگویم استفاده میکنند، اما اینگونه نیست که جامعه فکر کند همه ما همین نظر را داریم.
*جدا از بحث جامعه، خود شما چطور فکر میکنید؟
داوود کریمی: وقتی میدانم که جامعه چه فکری میکند و آدمهای مختلف را دیدهام، دیگر روی این مسائل که سوءاستفاده کنند حساسیت ندارم. زمانی هست که شما میگویید همه مردم گمان میکنند، خانواده شهدا همین چند نفر هستند که چنین فکری میکنند، آن زمان از این نگاه ناراحت میشدم و شاید هم موضع میگرفتم، اما الان وقتی میبینم چنین اتفاقی نمیافتد ناراحت نمیشوم. حتی پیش آمده که فردی به من گفته است شما از کدام دسته هستید...
*یعنی هیچ وقت واکنش منفی از طرف مردم نداشتید؟
داوود کریمی: نه. مثلا پیش آمده بود که فردی بگوید چرا فلانی گفته است از چه کسی حمایت میکند یا موضع خاصی در مورد فلان موضوع داشته است، نظر آن فرد را نقد کردهاند، اما به من نگفتهاند که تو هم نظرت همین است.
*یعنی شما معتقدید که این سوءاستفادهها مردم را تحریک نکرده است؟
داوود کریمی: خیلی وقت است که این اتفاق نمیافتد.
ممکن است فرزندان یک شهید، خط سیاسی متفاوتی داشته باشند
* خانم کاوه! شما چنین تجربهای نداشتید؟
زهرا کاوه: من هم با نظر آقای کریمی موافقم. الان بحث بیشتر حول خانوادههای شهدا است و این خانوادهها جناحهای سیاسی متفاوتی را به دلیل محیطی که بزرگ شدند یا ارتباطاتی که داشته اند، انتخاب کرده اند و هر کس در جناح خودش فعالیت میکند، این خانواده شهدا هستند، نه صرفا خود شهدا. مردم هم این را میدانند و حتی در یک خانواده ممکن است فرزندان خط سیاسی متفاوتی داشته باشند، این را همه جامعه پذیرفتهاند، بنابراین اینطور نیست که بگویند همه خانواده شهدا یک نگاه را مثلا به مسئله حجاب دارند. این تفاوت دیگر برای خود مردم هم جا افتاده است.
*برخی این نگاه را دارند که فرصت برای بچههای شهدا مهیا است. حتما برای سمتهای مختلفی مانند شورای شهر به شما پیشنهادهایی شده است تا از اسمتان استفاده کنند. وسوسه اینگونه پیشنهادها چگونه است؟
داوود کریمی: بحث شما حمایت است یا بحثتان مربوط به خود من است که چرا این کار را نکردهام؟
چرا فکر می کنید من باید به عنوان فرزند شهید تکلیف بدانم نماینده مجلس شوم؟
*منظور من خود شما است؟
داوود کریمی: من خودم را خیلی با آن جایگاه مقایسه نمیکنم. نمیدانم چرا هنوز آن ذهنیت در فکر شما است که بر فرض بگویم من به عنوان فرزند شهید برای خودم تکلیف دانستم که بروم نماینده مجلس بشوم.(خنده)
*نه! منظور استفاده از برند فرزند شهید است.
داوود کریمی: خب من اصلا اینطور فکر نمیکنم.
*یعنی افراد سراغ شما نیامدند تا شما را برای استفاده از برند فرزند شهید کریمی بودن راضی به کاندیداتوری کنند؟
داوود کریمی: نه! سراغ من نمیآیند. (خنده) خیلی احساس نمیکنند که به درد این پستها میخورم.
به این فکر نکرده ام که نماینده مجلس شوم
*اما این اتفاق را دوست دارید؟ (خنده)
داوود کریمی: نه! به این فکر نکردهام که نماینده مجلس بشوم.
به درخواست ها برای کاندیداتوری در انتخابات پاسخ رد داده ام
*خانم کاوه شما چه طور؟
زهرا کاوه: چند نفر به من چنین پیشنهادهایی دادند، اما من تمایل به انجام چنین کاری ندارم. باید خودم را به یک سطحی برسانم. درست است که در این صورت یک جهشی در زندگیام رخ میدهد، اما بعد از گرفتن آن سمت چه کار میخواهم بکنم؟ آیا به اندازه شهید کاوه خودسازی و رشد کردهام که بخواهم آن جایگاه را اشغال کنم؟ من به این درخواستها جواب رد دادهام، تا زمانی که به آن جمعبندی نرسم که توان آن کار را دارم، وارد این کارها نمیشوم.
*دیدن نوع عملکرد فرزندان شهدایی که این سمتها را قبول کردهاند، موجب ترغیب شما شده یا اینکه شما را ترسانده است؟
زهرا کاوه: نترسیدهام، اما هنوز خودم را به آن جایگاه نرسانده ام که بتوانم این کار قبول کنم. البته من احساسم این است که فرزندان شهدا که این سمتها را قبول کردهاند به خاطر هزینه گزافی که پای این نظام پرداخت کردهاند، بهتر از افرادی عمل میکنند که هزینهای پرداخت نکردهاند. این عقیده قلبی من است.
داوود کریمی: من این جمله را به نحو دیگری تفسیر میکنم. من اعتقادی به هزینه دادن که شما گفتید ندارم. من برای اینکه در خانواده یک شهید بودهام و فرزندشهید شدهام، هیچ انتخابی نکردهام. پس عملا من کاری نکردهام و من میتوانستم در یک خانواده دیگری باشم که پدرش فوت کرده است. من انتخابی نکردهام و این اتفاق پیش آمده است. در این دورانی که بدون پدر بزرگ شدهام باز اتفاق خاصی نبوده که بگویم جامعه و مردم به من مدیون هستند.
اینگونه نیست که پشت فرزندان شهدا گرم به جایی گرم باشد
اما یک چیزی هست بچههای مثل من به خاطر این پشتوانه شجاع هستند و احساسشان این است که اگر مدیرم یک کار اشتباه کرد و به او گفتم، نهایتش این است که میگوید از آنجا برو، من از سمت میروم و ترسی ندارم، اما به آن مدیر اشتباهش را میگویم. شاید برخی معتقد باشند که فرزندان شهید پشتشان گرم است. اصلا اینگونه نیست، اتفاقا برای من بسیار اتفاق افتاده است که من را از یک جایی به جای دیگر فرستادهاند. این اتفاق اصلا برایم مهم نبود و آن شجاعت همچنان هست. من نسبت به آن حس شجاعت، که میتوانم در همه جا راحت حرف بزنم، دلبستگی دارم. آدمهایی که عموما از حضور فرزندان شهدا میترسند به خاطر همین شجاعتشان است.
زهرا کاوه: به نظرم بیشتر آن تصور است، که آن هراس را ایجاد میکند. آنها تصورشان این است که ما فرزندان شهدا پشتمان گرم است، اما واقعیت اینگونه نیست. (خنده)
داوود کریمی: بله! آن حس برای ما شجاعت ایجاد کرده است.
تصور جامعه از فرزندان شهدا، کاذب و بی رحمانه است
حمیدرضا فرزاد: به نظر من آنچه که فرزندان شهدا گرفتارش هستند، این است که تصور جامعه از بچههای شهید یک تصور کاذب و بی رحمانه است. همیشه سهمیه دانشگاه فرزندان شاهد را بر سرشان میزنیم و این افراد فکر نمیکنند که ظالمانهترین سهمیه برای فرزندان هیئت علمی دانشگاهها است و هیچ کس به این واقعیت کاری ندارد. مدتی است که رسانهها بر این موضوع سوار شدهاند، مثلا فردی استاد فلسلفه است و پسرش دامپزشکی زابل قبول میشود و آن استاد میتواند با رانت، فرزندش را به پزشکی دانشگاه شهید بهشتی منتقل کند. این اتفاق سالیان سال رخ داده و کسی به آن کاری نداشت اما همیشه فرزندان شهید را مورد نقد قرار میدادند که شما مملکت را بردهاید و حتی برخی میگویند شما با خون پدرتان معامله کردهاید.
واقعیت این است که ظلم شدیدی به فرزندان شهیدان شده است چون نسلی در کشور تربیت شده است، که آن نسل دیگر معرفت قبل را ندارد. نسل قبل، ناخودآگاه یک حرمتی برای شهدا و فرزندانشان قائل هستند، اما نسل امروز، فرزندان شهید را رانتخوار میدانند.
در برهه ای نگاه ها به فرزندان شهدا عوض شد و فکر می کردند رانت می گیرند
داوود کریمی: اجازه بدهید که با شما مخالف باشم. از یک زمانی به بعد - یک برهه تاریخی خاص که ترجیح میدهم نگویم چه زمانی- تصور عموم مردم نسبت به شهدا و شهادت و خانواده شهدا عوض شد. نگاه مردم این بود که این فرزندان شهید رانت گرفتند، اما از یک سالی به بعد مردم، خانواده شهدا را هم مسیر خود دانستند. تا یک زمانی همان نگاه منفی به خانواده شهدا و شهید وجود داشت و همه منتقد بودند، اما یک زمانی به بعد -حتی متولدین دهه هفتاد- یک احترامی ویژهای برای پدر من به عنوان شهید قائل شدند. جایگاه شهدا در ذهن این آدمها حتی بهتر از افراد متولد دهه ۶۰ است. همین دوستان من که متولد مثلا سال ۶۳ بودند نگاهشان به پدر من دورتر از فردی است که متولد دهه هفتاد است.
زهرا کاوه: به این دلیل که آن دهه شصتی معتقد هست، شما حق آنها را خوردهاید، حق دهه هفتادی را که نخوردهاید. (خنده)
داوود کریمی: ممکن است، اما نگاه آن دهه هفتادی به پدر من بهتر و ملموستر است.
حمیدرضا فرزاد: من یک سئوال دارم. اگر به قول شما نگاه هفتادیها بهتر است، دلیلش چیست؟ از صدقه سر فضای مجازی است؟
داوود کریمی: بله! از صدقه سر فضای مجازی هم میدانم، اما عاملش یک موضوع دیگر هم میتواند باشد که نمیتوانم بیان کنم.
حمیدرضا فرزاد: شاید یک برههای دسترسی به شما -فرزندان شهدا- کم بود، اما امروز مردم به شما نزدیکتر شدهاند. الان غالب گفتمان ارتباطاتی و رسانهای مربوط به صدا و سیما است، صدا و سیما همچنان دست فرمان خودش را دارد و همان گفتمانی که خودش تعریف کرده است را تلقین میکند. باید قبول کنیم که یک نسلی با همان گفتمان در کشور در حال پرورش است.
داوود کریمی: تصور همه مردم قبلا همان تصویری بود که صدا و سیما ساخته بود، اما الان اینگونه نیست و مردم به این نتیجه رسیدهاند که خانواده شهدا آنچه تصورش را میکردند نیستند، و آنها هم چند دستهاند و افکار متفاوتی دارند و جدای از مردم نیستند. نسل جدید، نسل خاطره محور نیست، قطعا خودش تحلیل میکند، به همین خاطر موضوع خیلی واقعیتر میشود.
یک خانم از فرانسه پست من درباره جنگ را لایک کرده بود
حمیدرضا فرزاد: بخشی از این اتفاقات تاثیر فضای مجازی است. من در توئیتر یک صفحه دارم، وقتی مناسبتی پیش میآید من به یک بهانهای پستی میگذارم یا وادار میشوم در پاسخ به کسی حرفی بزنم، خیلی عجیب است که میبینم افراد زیادی میآیند این موضوع که مرتبط به جنگ است را لایک میکنند، وقتی صفحه این افراد لایک کننده را بررسی میکنم، میبینم افرادی خاصی پست من را لایک کردهاند، مثلا میدیدم که یک خانم از فرانسه این پست را لایک کرده است.
یاد شهدا فراموش نمی شود، آنها که این را قبول ندارند کاسب هستند
داوود کریمی: بحث من هم همین است. اول بحث این مطرح شد که کاری کنیم تا یاد شهدا فراموش نشود.یک اتفاقی - دفاع مقدس- در این مملکت افتاده است و هر کاری کنند، امکان ندارد این اتفاق فراموش شود. حال یک عدهای میگویند این کارها را بکنیم تا نگذاریم فراموش شود، مگر میشود فراموش شود؟ آن عده قطعا کاسب هستند وگرنه شهدا فراموش نمیشوند.
زهرا کاوه: من این موضوع که شهدا فراموش نمیشوند را قبول دارم. آن دوران از تاریخ ایران فراموش نمیشود. ایثار و از خودگذشتگی مقولههایی است که در تمام دنیا مورد احترام هستند، اما مسائلی هستند که باید علمیتر به آن نگاه کنیم تا انتقال این واقعیتها بهتر رخ میدهد. درست است که نسل شهدا فراموش نمیشوند اما اگر علمی شناسانده شوند، ماندگاری شهدا بیشتر خواهد شد. اینکه میگویم برگزاری برخی از یادوارههای شهدا مفید است، برای آن است که شهدا را بشناسانیم و به دیگران فرصت بدهیم تا از نگاه علمی شهدا را بشناسند.
*متوجه منظورتان نشدم، منظورتان از علمی کردن چیست؟ چون تا دلتان بخواهد این یادوارهها برگزار شده است و یکی از ابهامات این است که در این یادوارهها هزینههای کلان شده است، اما تاثیری بر جامعه نداشته است، شاید بتوان گفت تصویری که آسیه باکری، داوود کریمی و ... در فضای مجازی از شهدا و خانواده شهدا ساختهاند، خیلی پررنگتر و کارآمدتر از از این کنگرهها بوده است.
زهرا کاوه: حرف من چیز دیگری است. درست است که احسان و آسیه باکری در فضای مجازی فعال هستند و صحبتهایی را میگویند، اما خب عدهای اصلا در این فضای مجازی نیستند. مثلا میگویند پدر من نابغه نظامی در جنگهای چریکی بوده است، بنابراین یک نبوغ خاص نظامی در شهید کاوه وجود داشته است که میتواند کلاس درسی برای بخشهای نظامی و عملیاتهای چریکی باشد. به نظر من این بخش مغفول مانده است. چرا تلاش نشده است که آن نبوغ نظامی شهید کاوه تبدیل به کتاب شود؟
هرکسی به دنبال طرح اختلاف بین ارتش و سپاه است، خیانت کرده است
*آقای فرزاد! این سوءاستفاده و دوگانهسازی که در مورد شهدا بحث کردیم، مدتهاست که بین ارتش و سپاه هم مطرح شده است. این اتفاق از زمان جنگ شروع شده است و ادامه دارد و برخی تلاش میکنند تا دوگانهای میان ارتش و سپاه بسازند و هر نیرو را بهتر از دیگری نشان دهند و بگویند سپاه بهتر بوده یا ارتش بهتر بوده است. آیا در زمان جنگ هم چنین فضایی وجود داشت؟ رابطه ارتش و سپاه چگونه بود؟
حمیدرضا فرزاد: این موضوع ارتش و سپاه یک موضوعی است که نامردی عجیبی در آن مستتر است. هر کسی که به دنبال طرح اختلاف ارتش و سپاه برود، خیانت کرده است. ما که دنبال جنگ رفتیم مگر چه افرادی بودیم؟ خود من روزی که جنگ رفتم، ۱۵ سالم بود. من در آن سن و سال به مخابرات گردان ۱۴۳ لشکر ۲۱ حمزه رفتم، تا بیسیم یاد بگیرم، در آن زمان ارتشیها به ما بیسیم یاد دادند، میخواهم بگویم خیلی از مسائلی که الان ما در آن مدعی هستیم، از طرف ارتشیها به ما آموزش داده شد. خود حاج احمد متوسلیان وقتی امد و تیپ ۲۷ حضرت رسول را درست کرد، شهید صیاد شیرازی دو مینی کاتیوشا به او داد و گفت برای مریوان است، اما میتوانید به تیپتان ببرید.
ارتش پا به پای سپاه در جنگ آمد، نگویید ارتش پشت بود و ما جلو بودیم
من با شهید محمدتقی پکوک و آقایی به نام متقیان –از بچه های نزدیک به احمد متوسلیان- با دو کاتیوشایی که صیاد شیرازی داده بود، ادوات تیپ ۲۷ را درست کردیم. من با خود شهید پکوک در مرحله سوم یا چهارم عملیات رمضان رفتیم، تا از شهید صیاد شیرازی برای همان دو مینی کاتیوشا گلوله بگیریم. سپاه که گلوله نداشت. بابا! ما هر چه اموزش داریم از ارتشیها یادگرفتهایم. اصلا هر چه بلد شدیم از آنها بلد شدیم. ارتش پا به پای سپاه در جنگ امد. من اصلا متوجه نمیشوم که چرا بعضی از دوستان ما دنبال این هستند که بگویند ارتش پشت بود و ما جلو بودیم. اصلا این حرف نامردی است. در سرپل ذهاب ما با خود ارتشیها گشت رفتهایم، در حالی که آن زمان منطقه انتخابی عملیات برای ما بود، اما آنها همراه ما آمدند. این نگاه از پایه اشتباه است.
حتی در بیت المقدس و رمضان با لشکرهای ارتش اقدام میشدیم. تیپ ۲۷ حضرت رسول با لشکر ۲۱ حمزه اقدام میشد و بعد با واحدهای متناظر خودمان، گردان به گردان اقدام شدیم و رفتیم. در عملیات فتح المبین با گردان ۱۴۱ و ۱۴۳ ارتش کار کردیم. ترکیب نیروهایمان جالب بود، مخلوطی از سپاه و ارتش. در بیت المقدس هم اینگونه بود، حتی در عملیات مسلم بن عقیل در سومار هم ارتباطمان با ارتش فوق العاده بود. شهید حسن طهرانی مقدم، فرماندهی توپخانه سپاه را داشتند، از یک مقطعی مسئول مخابرات یگان ادوات و تیپ ذوالفقار برعهده من گذاشته شد. من بچه ۱۶ ساله کد رمز هم مینوشتم. قبل از عملیات مسلم در اسلام آباد غرب که بودیم، من به حسن طهرانی مقدم که فرمانده توپخانه کل سپاه بود، در مورد بیسیم گفتم. ایشان من را پیش شهید صیاد شیرازی برد و گفت که جناب سرهنگ این بچهها بیسیم وی آر سی ۴۶ میخواهند و مشکل دارند.
خیلی جالب بود که خود صیاد شیرازی به راحتی گفت که من به سرهنگ فلانی میگویم که به شما بیسیم بدهد. شهید صیاد شیرازی به وساطت شهید حسن طهرانی مقدم یک متنی را نوشت و من بچه ۱۶ ساله آن نامه را به قرارگاه ارتش بردم و یک بسییم تحویل گرفتم، اما خب بلد نبودم با آن بیسیم کار کنم و دیگر رویمان نمیشد به بچههای ارتش بگوییم. سرانجام با خجالت دلمان را به دریا زدیم و به بچههای ارتش مشکل را گفتیم، خدا شاهد است بچههای ارتش آنقدر مرد بودند که به راحتی بییسم را به من یاد دادند. ارتشیها همه جا پای کار ما بودند، نمیدانم چرا برخی این حرف ها را میزنند. جالب است بیشتر افرادی این حرفها را میگویند که نه در جنگ بودند و نه اصلا این مسائل را میفهمند، این افراد حالا دو روز در دانشگاه درس خواندهاند، یک ظلمی را به جماعتی میکنند که پایه دانش نظامی ما هستند. وقتی جنگ شد ما از ارتشیها کار را یاد گرفتیم.
۲۷۲۱۷۱۷