کرش نیامده چون همسرش خیابان های لیسبون یا لندن را به قدم زدن در بولوار ایوانک ترجیح داده است و به عکس همسرش ترجیح میداده جای خرید از پاساژ بوستان سری به فروشگاه پرادا بزند. پس حالا که او این چنین کرده غرور ملیمان را تحقیر کرده، پرونده استخدام مربی خارجی را برای همیشه میبندیم و میگذاریم گوشه پستو تا برویم سراغ گزینههای خارجی.
صبح جلسه کمیته فنی میگذاریم و اسامی پیش رویمان را لیست میکنیم. همه را در گلدانی میریزیم و رای می گیریم. یک بار ، دو بار و برای بار سوم. هر سه بار قرعه همانی میشود که از قبل می شد باور داشت که اتفاق میافتد. بله تیم ملی باید سهم امیر خان قلعهنویی باشد که سرمربی سپاهان قهرمان است و تیم امید هم میرسد به منصورخان ابراهیمزاده، سرمربی آن یکی تیم قهرمان. آنها که باشگاههایشان حاضر نیستند سرمربیهایشان را در میانه راه از دست بدهند و باید رئیس فدراسیون منتشان را بکشد. همان سیستم سلام و صلواتی که دو سال پیش از این برای آوردن علی دایی و غلامحسین پیروانی به تیمهای بزرگسالان و امید شکل گرفت و مدتی بعد هر دو با لعن و نفرین به خانههایشان فرستاده شدند و این سیکل دوباره میرود تکرار شود تا شاید حسرت تیم ملی امید 43 ساله شود و فوتبال بزرگسالانمان هم.....
کرش نمیآید و اگر او نیاید حالا به هر دلیلی، یعنی دیگر هیچ کسی حاضر نیست سرمربی ایران باشد؟ اصلا اگر دو ماه قبل از این وقتی به کرش پیشنهاد سرمربیگری تیم ملی را دادید، او میگفت نه شما باز هم به دنبال مربی خارجی نمیرفتید؟ شاید مسئولان فدراسیون فوتبال حتی حرفهای دو روز قبلشان را از یاد بردهاند که میگفتند اگر کرش نیامد، چند مربی بزرگ دیگر هستند که خیلی زود حاضرند به ایران بیایند. حتی اگر بپذیریم این گفتهها تاکتیکی بوده تا مرد پرتغالی رقم قراردادش را بالا نبرد، باز باور این که آلترناتیو فدراسیون برای کرش، امیر قلعهنویی یا منصور ابراهیمزاده باشند که با وجود تواناییهایشان در فوتبال باشگاهی، در قواره مربیگری تیم ملی نتوانستند خواستههای مردم را برآورده کنند.
کرش، مربی میانسال و سرشناس پرتغالی به ایرن نمیآید چون فرهنگ زندگی او و همسر میان سالش با هنجارهای رایج ما همخوانی ندارد که شاید رئیس فدراسیون فوتبال ما هم در دهه قبلی اگر شرایط زندگی در کشوری اروپایی را میداشت، حاضر نمیشد بار سفر به آن کشور را ببندد چون هنجارهایش متفاوت از آن فرهنگ میشد. اما چون کرش گفته نمیآید قحطالرجال آمده. حالا باید بگوییم دیگر هیچ کس نمیآید؟ به راستی اگر همین حالا گزینهای چون روژه لومر که فدراسیونیها تا یک قدمی عقد قرارداد با او رفته بودند، با سابقه قهرمانی جهان، قهرمانی اروپا، قهرمانی آفریقا و سه دوره مربیگری در جام جهانی در 67 سالگی بیاید ایران، فوتبال ما عقب افتاده؟
اگر خوزه آنتونیو کاماچو را پذیرش این شایعه که از سوی چند بازیکن تیم ملی سفارش شده باشند برای فوتبالمان بیاوریم عقبگرد کردهایم؟ کسی که هم سرمربی رئال بوده، هم هدایت تیم ملی اسپانیا را در جام جهانی در دست داشته است. اصلا گزینههای در دسترستری را در ذهنمان مرور کنیم. زیکوی برزیلی، برونو متسو و فیلیپ تروسیه فرانسوی یا حتی گزینهای مثل پیم وربیک هلندی که همگی هم در فوتبال آسیا مربیگری کردهاند و تجربه حضور درخشان در جام جهانی را داشتهاند اگر هدایت تیم ملی ایران را بدست بگیرند نمیتوانند گامی رو به جلو برای فوتبال ملیمان باشد که سالهاست پشت هم در جا میزند و فوتبالدوستان کشورمان را بر این باور استوار کرده که تنها راه نجات شان دیدن یک گزینه خارجی توانمند روی نیمکت تیم ملی خواهد بود. درست یا غلط آنها بر این باورند که فوتبال این روزها نیاز به اسمی خارجی دارد، یک اسم که برایشان در فوتبال جهان آشنا باشد. راستی چرا باید باز هم سرخورده شان کنیم؟