میثم بهرامی / در تاریخ دهم بهمن 1336 به دنیا آمدم. بچه محله ستارخان تهران هستم. فوتبال را از سن 12 سالگی شروع کردم. در همان محله فوتبال بازی میکردم. افرادی مثل جواد اللهوردی در محله ما بودند. اولین تیم باشگاهیام پرسپولیس بود. وقتی به این تیم رفتم در رده سنی نوجوانان بودم. یک سال زیر نظر عارف سیدعلیخانی در پرسپولیس بودم. بعد از آن به راهآهن و بعد هم به کیان رفتم. البته من اصلا فوتبالیست نبودم. والیبال بازی میکردم و به اردوی تیم ملی نوجوانان هم دعوت شدم. از همان سن 12 سالگی که محصل بودم، والیبال بازی میکردم. فکر میکنم اگر والیبال را ادامه میدادم به تیم ملی بزرگسالان هم میرسیدم. حتی راحتتر از تیم ملی فوتبال، به تیم ملی والیبال میرسیدم. چون قدم 191 سانتیمتر بود و علاوه بر آن استعداد زیادی در والیبال داشتم. اما دکتر خوشسیرت که الان یکی از دوستان نزدیکم است آمد و گفت بیا فوتبال و دروازهبانی را امتحان کن.
میگفت قد بلندی داری و به درد دروازهبانی میخوری. آمدم در دروازهبانی و به این رشته علاقه بیشتری پیدا کردم. اینطوری نبود که دروازهبانی را دوست نداشته باشم. فقط آن موقع والیبال را بیشتر از هر رشتهای دوست داشتم که بعد از چند ماه، علاقهام به فوتبال بیشتر از والیبال شد. وقتی والیبال بازی میکردم حتی به اردوی تیم ملی نوجوانان هم دعوت شدم. با این تیم به اردوی کرمان رفتم. وقتی از آن اردو برگشتیم، به زمین فوتبال رفتم و تست دروازهبانی دادم. البته الان از اینکه فوتبالیست شدم و والیبال را ادامه ندادم ناراحت نیستم فقط از این ناراحتم که چرا 10 سال دیرتر به دنیا نیامدم. چون ما فوتبال را برای عشق و علاقه خودمان بازی میکردیم.
البته نمیخواهم به فوتبالیستهای جدید توهین شود اما زمان ما نه ژل بود، نه پول بود، نه هیچ چیز دیگری. هر کسی هم که فوتبالیست میشد برای عشق و علاقهای که به فوتبال داشت بازی میکرد. ما بدون پول بازی میکردیم و فقط انگیزه زیادی داشتیم. باید این را قبول کنید که اگر 10 سال دیرتر به دنیا میآمدم، از نظر مسائل فیزیکی و خیلی مسائل دیگر، از دروازهبانهای فعلی بهتر بودم. شما دروازهبانهای فعلی را نگاه کنید. هفتهای 30 تا گل میخورند. اما من این قدر گل نمیخوردم. در تاریخ فوتبال ایران، طبق آماری که دادهاند، دروازهبانی که نسبت به تمام دروازهبانهای دیگر کمتر گل خورده من هستم. من هم در تیم ملی، هم در پرسپولیس، به صورت میانگین کمترین گل را خوردهام. این آماری است که طبق تحقیقات به دست آمده.
چند سال که فوتبال بازی کردم، برای گذراندن خدمت سربازی به تیم عقاب نیروی هوایی رفتم. از همان جا به تیم ملی ارتشها دعوت شدم. با این تیم چند تا سفر هم رفتم. زمانی که سرباز بودم، با این تیم به مسابقههای لیبی و الجزایر رفتیم. در لیبی دوم جهان شدیم. سال 1360، پس از آنکه خدمت سربازیام تمام شد به پرسپولیس رفتم. آن موقع علی پروین سرمربی تیم بود. من فوتبالم در بزرگسالان پرسپولیس را با علی پروین شروع کردم و با او تمام کردم. یعنی فقط زمانی در این تیم بازی میکردم که علی پروین سرمربیاش بود. 5 تا هم قهرمانی با علی پروین آوردیم. سال 1370 بود که از این تیم جدا شدم. از سن 25 تا 35 سالگی در پرسپولیس بازی کردم. آخرین تیمم همین پرسپولیس بود. البته میان این 10 سال، حدود دو سال خارج از ایران بازی میکردم. یکی از معدود دروازهبانهای ایرانی هستم که توانسته به خارج از کشور برود. آن هم به اروپا.
به آلمان که رفتم، برای تیم دسته دومی کلن و تیم پلیس آلمان بازی کردم. آن موقع اطلاعرسانی ضعیف بود. روزنامهها خیلی کم بودند و زیاد به این مسائل توجه نمیکردند. با این حال من بیش از یک سال در تیم دسته دومی کلن بازی کردم و خیلی چیزها در این تیم یاد گرفتم. بیشترین پیشرفت فوتبالیام را در همین تیم داشتم. ماجرای رفتنم به کلن آلمان اینطوری بود که یک ایجنت فیفا، من و ناصر محمدخانی و حمید درخشان را دعوت کرد تا به آلمان برویم. ما به آلمان رفتیم، تستهای مختلف دادیم و چند شهر مختلف را هم رفتیم. سرانجام کلن که یک دروازهبان میخواست، من را انتخاب کرد. حمید درخشان و ناصر محمدخانی هم بازیکنان خیلی خوبی بودند اما چون میخواستند با هم باشند، به قطر رفتند. اما من ماندم و در کلن بازی کردم. در کلن حدود دو ماه نیمکتنشین بودم و بعد از آن همیشه فیکس بودم. بعد از کلن حدود 2-3 ماه در تیم پلیس آلمان بازی کردم. آنجا که بودم به ایرانیها خیلی کمک میکردم. هر کاری از دستم برمیآمد برای آنها انجام میدادم.
مربی ما رئیس پلیس کلن بود و اگر کاری از او میخواستم، برایم انجام میداد. آنها از نظر مالی هم خیلی کمکم کردند. ماهی 4500 مارک حقوق میگرفتم که آن موقع این پول خیلی بود. مارک در آن زمان بیشتر از 400 تومان ارزش داشت. اما اینجا قراردادهای بهترین فوتبالیستها ماهی 10 هزار تومان بود. تفاوت پولی که من در آلمان میگرفتم با پولی که بازیکنان در ایران میگرفتند خیلی زیاد بود. در آلمان خیلی موفق بودم و میتوانستم بیشتر از این پیشرفت کنم اما یک حادثه که برای همسرم پیش آمد، من را مجبور کرد به ایران برگردم. به ایران هم که برگشتم، علی پروین گفت بیا برای پرسپولیس بازی کن و من دوباره به این تیم رفتم. من شرایط این را داشتم که در آلمان بمانم اما مجبور شدم برگردم.
سال 1360 جلال چراغپور که سرمربی تیم ملی بود من را به اردو دعوت کرد که این دعوت، اولین حضورم در تیم ملی بزرگسالان بود. گرچه سابقه بازی در تیم ملی ارتش و تیم ملی امید را داشتم اما این دعوت، تجربهای تازه در زندگیام بود. با لایپزیک یک بازی در تهران انجام دادیم که این مسابقه اولین مسابقهام برای تیم ملی بزرگسالان بود. بعد با تیم ملی به شوروی رفتیم و در باکو، قرقیزستان، آلماتا و دو شهر دیگر مسابقه انجام دادیم. اولین گل ملی که خوردم در تهران و در همین مسابقه با لایپزیک بود. آن مسابقه مساوی شد. آخرین مسابقه ملیام هم در جام صلح و دوستی کویت در سال 1368 بود. در همان مسابقه که سی و چندمین مسابقه ملیام بود، از فوتبال ملی خداحافظی کردم. البته در ایران چیزی به اسم بازی خداحافظی نداریم. کم پیش میآید برای کسی بازی خداحافظی بگذارند. به دور از احترام، یک بازیکن را که سنش بالا رفته کنار میگذارند و کسی به این فکر نمیکند که همین بازیکن، پرچم کشور را بالا برده. من شبها از درد پا خوابم نمیبرد. زمانی که فوتبال بازی میکردم 21 جای بدنم شکست. اما وقتی میخواستم از تیم ملی خداحافظی کنم انگار قرار نبود هیچ اتفاقی بیفتد.
من با اینکه دروازهبان بودم، عادت داشتم جلو هم بروم و گل بزنم. یکی از گلهایی که خیلی برایم جالب بود، گلی بود که در بازی پرسپولیس با هما زدم. حمید درخشان در دقیقه حدود 30 برایم سانتر کرد و توپ را با سر گل کردم. هما با تمام بازیکنان اصلیاش در زمین بود اما آن مسابقه را 4 بر صفر بردیم. وقتی مهاجمان تیم آسیب میدیدند، علی پروین از من به عنوان مهاجم استفاده میکرد. من هم مهاجم خوبی بودم. برای پرسپولیس گلهای زیادی زدهام. فکر میکنم 12 گل زدهام.
الان حدود 80 تا شاگرد دارم که همه آنها دروازهبان هستند. آنها را از بین حدود 200 نفر انتخاب کردهام. میانگین سنی شاگردانم 15 سال است. برای تمرین دادنشان، هزینهای از آنها نمیگیرم. کاری که من میکنم، در ایران بینظیر است. افرادی که شاگردانم را دیدهاند، تایید میکنند که آنها بسیار با استعدادند و میتوانند آینده فوتبال ایران را تضمین کنند. شاگردانم اکثرا از خارج تهران میآیند. شاگردانی که من دارم، تنها 5 نفرشان تهرانی هستند. بقیه، یا از شهرهای اطراف تهران میآیند، یا از استانهای اطراف تهران. چون مسیر آنها دور است، هفتهای دو جلسه تمرین میگذارم و بقیه روزهای هفته را طبق برنامهای که من میدهم تمرین میکنند. من قول میدهم دروازهبان آینده تیم ملی از شاگردان من خواهد بود.
40