تاریخ انتشار: ۶ اردیبهشت ۱۳۹۹ - ۱۰:۰۰

دست‌کشش را در آورد .ماسک را هم از صورتش برداشت. با مچ دست قمقمه‌ی ضدعفونی‌کننده رافشار داد و دست‌های‌ش را به هم مالید.

از  توی نعلبکی، کنار استکان چای یخ کرده  یک خرما برداشت و انداخت توی دهانش.

یاد ماه رمضان پارسال افتاد . به دخترش قول داده بود با هسته‌های خرما برای‌ش گردن‌بند درست می‌کند. چشم‌های‌ش تر شد.

گوشی اش را از جیبش درآورد که قول انجام نداده پارسال را دوباره به دخترش بدهد. هنوز شماره را نگرفته بود که شنید: «خانم دکتر فتحی، هرچه سریعتر ،آی‌سی‌یو...»

۲۴۱۲۴۱