سیروس مقدم می‌گوید «پایتخت» سریالی است که اگر کمی از دریچه تراژدی به آن نگاه کنیم به یک سریال اجتماعی سنگین تبدیل می‌شود.

«پایتخت» پس از «پیامک از دیار باقی» و «چاردیواری» سومین سریال نوروزی سیروس مقدم است. او یکی از کارگردان‌های تلویزیونی است که ساخت حدود 15 سریال را در کارنامه دارد. روزنامه جام جم به بهانه پخش سریال نوروزی «پایتخت» با او مصاحبه‌ای انجام داده که قسمت‌هایی از آن را می‌خوانیم.

- زمانی که «زیر هشت» را تمام کردم در تمام مصاحبه‌هایم گفتم کار بعدی‌ام یک سریال مفرح و شاد است. علتش این بود که می‌خواستم بعد از فضای تلخ «زیر هشت» روحیه‌ام عوض شود. می‌خواستم تجدید قوایی بکنم. سریال «پایتخت» این شرایط روحی را برایم فراهم کرد، اما همان‌طور که گفتید اگر «پایتخت» را از منظر دیگری می‌ساختم می‌توانست یک ملودرام غمگین شود، اما «پایتخت» فعلی لحن شیرینی دارد.

- ما با بچه‌ها توافق کردیم که آدم‌های سریال زندگی واقعی‌شان را داشته باشند، اما موقعیت‌هایشان خنده‌دار باشد. ما زور نمی‌زنیم که بیننده بخندد. شرایطی که برای قهرمانان قصه پیش می‌آید باعث خنده می‌شود. «پایتخت» سریالی است که اگر کمی از دریچه تراژدی به آن نگاه کنیم به یک سریال اجتماعی سنگین تبدیل می‌شود. همه این موقعیت‌ها دردناک هستند. ما با زبان شیرین اینها را تعریف کردیم.

- این جنس کمدی را من از سه سال پیش با «پیامک از دیار باقی» شروع کردم. این جنس عبارت است از یک نگاه جدی به موقعیتی که در آن اتفاقات خنده‌دار پیش می‌آید. در «چاردیواری» این کار را ادامه دادم و «پایتخت» پخته‌ترین نوع این کمدی است. در این سه سریال اساسا تصمیم گرفتیم به یک قصه و شرایطی کاملا جدی نگاه کنیم. در این موقعیت سوءتفاهم‌هایی ایجاد می‌شود و بیننده به آن موقعیت‌ها می‌خندد نه به لودگی‌ها و شوخی‌های رکیک کلامی و فیزیکی یا بزن و بکوب‌هایی که رایج است.

- به اعتقاد بنده سریال «پایتخت» متفاوت‌ترین سریال من است که تا به حال کار کردم. در این سریال به نوعی ساختارشکنی کردم. دلیل این ادعا کاملا روشن است. از روز اول با گروه توافق کردیم قواعد کلاسیک و منطق دو دو تا چهار تا را کنار بگذاریم و به شکل کاملا رئال و مستندگونه برشی از زندگی را نشان مخاطب دهیم.

- «پایتخت» اولین سریالی بود که با دکوپاژ کامل و میزانسن طراحی شده سرصحنه نیامدم. انگار در خانه را باز می‌کردیم تا ببینیم چه اتفاقاتی می‌افتد. بعد از کمی تمرین من جای دوربین و میزانسن را پیدا می‌کردم و تبدیل می‌شد به سکانسی که ضبط می‌کردیم. ما موقعیت را در تمرین‌ها پیدا می‌کردیم. من این‌طوری تصور کردم که وقتی یک کودک با پایتخت مواجه می‌شود چه اتفاقاتی می‌افتد. خودم را جای آن کودک گذاشتم. خودم پیشداوری نمی‌کردم. من می‌خواستم این کار بشدت فرم مستند و زنده به خودش بگیرد. در تصویربرداری با سه‌پایه و تراولینگ خداحافظی کردم و به شیوه دوربین روی دست کار کردم.

- اگر یک چیزی مطلوب نباشد و مورد قبول واقع نشود زبان به زبان نمی‌گردد. از نسل‌های گذشته ضرب‌المثل‌هایی برای ما مانده که موثر بوده. ضرب‌المثل‌های بی‌خاصیت از بین رفته‌اند. جا افتادن تکیه‌کلام‌ها نشانه موفقیت سریال است. در روزهای آخر تصویربرداری اجتماع مردم در لوکیشن‌ها طوری بود که ما نمی‌توانستیم کارمان را انجام بدهیم. این سریال با سطوح مختلف از جمله سیاسیون، روشنفکران و مردم عادی ارتباط برقرار کرده است.

- ما سعی کردیم سریال «پایتخت» همه چیزش به روز باشد. وقتی فیلمنامه را می‌نوشتند مشخص بود که یک قسمت سریال دهم فروردین همزمان با بازی داربی پخش می‌شود. با پرس و جوهایی که کرده بودیم تلویحا متوجه شدیم که در این مسابقه فرهاد مجیدی، مازیار زارع و وحید هاشمیان بازی می‌کنند. به همین خاطر در دهان بچه‌ها دیالوگ‌هایی گذاشتیم که از این دو سه تا بازیکن اسم برده شود. روز دهم فروردین ساعت پنج که بازی برگزار شد بازی را به صورت زنده ضبط کردیم. ساعت شش تصاویر را روی صفحه تلویزیون‌مان مونتاژ کردیم. ساعت 10 هم سریال را روی آنتن فرستادیم. بقیه‌اش را قبلا ضبط کرده بودیم.

- در یکی دو ماه آخر سال موضوع یارانه‌ها و فوتبال خیلی داغ بود. در اپیزود پوریا پورسرخ یک راننده‌ای می‌گفت قسمت دهم‌تان را بدهید. ما داشتیم قسمت نهم را پخش می‌کردیم. می‌گفت گروه لنگ است و منتظر است. سریال پایتخت هم همین‌طوری بود. ما به محسن تنابنده فشار می‌آوردیم که فیلمنامه‌ات را زودتر بده.

- از اول هدف و قصدمان این نبود که سریالی راجع به مهاجرت بسازیم. نسخه اولیه فیلمنامه در تهران اتفاق می‌افتاد. خانواده‌ای کنار خط راه‌آهن، خانه‌ای در وسط شهر می‌خریدند و برای رسیدن به آنجا دچار مشکلاتی می‌شدند. بنابراین این‌طوری نبود که خدای نکرده ما این کار را سفارش گرفته باشیم. وقتی قصه به این شکل درآمد یک دلایلی برایش وجود داشت. بحث صرف مهاجرت نبود. ما باید بین نقطه مبدا و مقصد قصه‌مان یک تضادهایی می‌دیدیم. یک نفر از من پرسید چرا از آبادان شروع نکردید. من گفتم هدف ما این بود که بگوییم خانواده قصه ما در یک جای خوب و سرسبز زندگی می‌کنند. مردمش مهربان‌اند و در خانه‌هایشان به روی همدیگر باز است. از عروسی و مرگ و میر هم خبر دارند. ما دو سه روز آنجا بودیم و در همه خانه‌ها به روی ما باز بود. مردم آنجا با مردم تهران یکسری تفاوت‌هایی دارند. مبدا حرکت‌مان را به جای حاشیه تهران یک شهرستان انتخاب کردیم.

54201

منبع: جام‌جم‌آنلاین