امروز این سازمان موفق شده است عضویت 193 کشور را داشته باشد و احتمالاً باید بتواند وظایف خود، یعنی حفظ صلح، ثبات و نظم بینالمللی را بهتر انجام دهد. باوجوداین، منشور سازمان ملل متحد با طمع، حسادت و ترس نگریسته میشود: با سوءاستفادههای قانونی کشورهایی که درصدد عدول از حقوق علیه دیگری هستند؛ حسادت به کشورهایی که طبق قانون توانستهاند به سهم بزرگتری در مناسبات بینالمللی دست یابند؛ و ترس از اینکه منشور در برابر ظهور جنگی دیگر یا انواعِ دیگر جنگ ناکارامد باشد. ازطرفدیگر، سازمان ملل نیز خود با مشکلاتی داخلی، ناکارآمدیهای ساختاری، یکجانبهگرایی آمریکایی و جنگ های اقتصادی نامشروع مواجه است.
فشار آمریکا بر سازمان ملل و نهادهای تابع آن برای یافتن بندهایی در معاهدات و کتب قانون جهت اعمال تحریم علیه ایران، واقعیتی است که نیازمند توجهی بینالمللی است. سازمان ملل بهعنوان سازمانی حقوقی و قانونی، امروز مسئول و موظف به بررسی و ارزیابی دقیق رویکرد آمریکا درقبال ایران و انتخاب واکنش آگاهانه و عادلانه درقبال آن است. آمریکا مایل است همانطور که در دادگاههای این کشور رهیافتی ناعادلانه پیگیری میشود که طبق آن «اگر مطالبهای داری آن را قانونی اثبات کن»، در دادگاههای بینالمللی و حتی در بسیاری از موارد، بدون تشکیل دادگاه، رأی بهضرر ایران صادر شود. نه اینکه حتی طبق بهانههایی که آمریکا برای صلح و امنیت بینالمللی میتراشد، ایران خطری برای نظم بینالمللی باشد چه که نیک میدانیم یکجانبهگرایی آمریکایی خطر واقعی برای نظم بینالمللی است، بلکه برای این واقعیت دردناک که قوانین بینالمللی آن اندازه الکن هستند و نهادهایی مانند سازمان ملل آن اندازه فشل شدهاند که تاب مقابلهبا آمریکا را ندارند.
هنوز درمورد قوانین مربوط به حق وتو در سازمان ملل متحد حرفها و حتی اعتراضاتی بهحق بیان میشود. هنوز در بسیاری از موارد، وکلای بینالمللی از نبود قانون و لزوم تلاش جهت رفع کاستیها سخن میگویند. بنابراین، زمانیکه ادعاهای آمریکایی، حتی از مجراهای قانونی، علیه ایران مطرح میشود، نباید فقط به یکدسته قوانین ناکافی، تحریف شده و غیرانسانی بسنده کرد. این قوانین، حتی میتوانند کودکی تازه متولد شده را به قتل فردی بزرگسال محکوم کنند. دراینشرایط، آیا وظیفه سازمان ملل متحد باید سکوت و همراهی با خواسته آمریکا باشد یا اساساً باید با فاصله به کل این جریان بنگرد و کل قضیه را که اتهاماتی ساختگی و اثباتنشده علیه ایران است ببیند؟ اینکه گزارشهای آژانس بینالمللی انرژی اتمی همگی از پایبندی ایران به الزامات برجام حمایت کردهاند، اینکه ایران هرگز جنگی را علیه همسایگان خود آغاز نکرده است، اینکه همچنان ایران در انتظار راهحلی قانونی برای بنبست کنونی است؟
درنتیجه، اگر رویکردی فراقانونی عادلانه باشد، باید مقابله سازمان ملل متحد بهشکل فراقانونی با آمریکا علیه ظلم و ستمی باشد که بیش از چهل سال بر مردم ایران تحمیل شده است. امروز کدام دادگاه بینالمللی میتواند ادعا کند توان بازپسگیری حقوق ملت ایران را دارد؟ البته نهحتی آن بخشی که در تحریمهای چهل ساله آمریکایی از دست رفت، بلکه آن بخشی را که با مداخلات ضدبشری آمریکایی در همسایگی ایران موجب تضعیف امنیت این کشور و جاری شدن خون پاک بسیاری از جوانان ایرانی در جنگهای نیابتی با همپیمانان منطقهای ایران شد.
بنابراین، نخستین تحول سازمان ملل در هفتادوپنجسالگیاش باید بازتعریف رویکردی عادلانه و بههنجار باشد. طرح این پرسش که برخورد انسانی ما با یکجانبهگرایی آمریکایی چه باید باشد؟ واکنشمان به ارائه مادههای بهاصطلاح حقوقی که در زیرلایههای توافقات ناکارامد بینالمللی دفن شده بودند و امروز آمریکا فقط به یک بهانه، یعنی تمایل رئیسجمهور و دولت این کشور به بُرد، خواهان بیرون کشیدن آنهاست، چگونه باید باشد؟ و آیا این برخورد، آبروی ما را درمقابل آیندگان که تاریخِ این روزها را خواهند خواند حفظ خواهد کرد؟ آیا قوانینی لازم نیست که در آن واقعیتهایی مانند شرافت و حقوق بشر مردم ایران نیز دیده شود؟ آیا جز این است که هر روز برای مردم جهان، سالگرد توجیهی بینالمللی است و این دیگر بس است؟
چگونه میتوان مدعی وجود سازمانی عالمگیر شد، درحالیکه هر روز، چگونگی کشتار انسانها، چگونگی تحریم انسانها و چگونگی تحقیر انسانها توجیه میشوند. دراینمیان، رفتار تبعیضآمیز سازمان ملل یا قهر و فشار آن، تحت تأثیر زور و اجبار آمریکایی برای تنبیه یک دولت و حکومت، در واقعیت، چشم فرو بستن بر مرگ تدریجی نسلهایی از بشر است که مانند همنوعانشان حق حیات، آموزش، سلامت و پیشرفت داشتهاند. چه کسی به مادر فرزند از دست دادهای، پاسخگوی چرایی کمک شیمیایی به عراق در جنگ تحمیلی علیه ایران است؟ چه کسی پاسخگوی کشتار فرقهای تحریک شده در افغانستان است؟ چه کسی پاسخگوی عملیات تروریستی گسترده در خاک عراق است؟ همهچیز در غرب آسیا، از تمایل همپیمانان منطقهای آمریکا یا خود آمریکا برای موازنهسازی با قدرتهای منطقهای مانند ایران، عراق و سوریه و فرامنطقهای مانند روسیه و چین آغاز شده است، اما امروز این ایران، عراق و سوریه است که باید پاسخگوی هزینههای توسعهطلبی و دیگر تمایلات آمریکا و همپیمانانش باشد.
در هفتادوپنجسالگی، سازمان ملل باید کاراییهایی بیشتر از آن داشته باشد که بهسادگی کنار گذاشته شود. بااینحال، گویا جهان با «داوری» کهنسال مواجه است که بهنظرِ بهاصطلاح بزرگ جهان، آمریکا که خود روزی از بنیانگذاران این نهاد بود، بهتر است به آسایشگاه سپرده شود و احتمالاً درمقابل چشمان سایر اعضایی که غیرمسئولانه به رفتار آمریکا مینگرند، سازمان ملل کنار گذاشته خواهد شد. رویکرد یکجانبهگرایانه آمریکا و تحمیل قوانین فراسرزمینی آن به مللی که با تمامی تفاوتها، حداقل در عضویت این سازمان اشتراک دارند، نهفقط نظم بینالمللی موجود را بهچالش کشیده است، بلکه نشان میدهد تا چه اندازه دولتها از منافع خود ناآگاه و از حدود قدرت خود نامطمئن هستند.
سازمان ملل متحد و کشورهای اروپایی، مرکوسور، کانادا، استرالیا و ژاپن باید با پذیرش مسئولیت حفظ نظم بینالمللی، درمقابل هژمونی که باور دارد پس از افولش نظم بینالمللی نیز باید ازهم بپاشد ایستادگی کنند. اگر آمریکا میپندارد در فضای کنونی، با افول قدرتش و ظهور چین، دیگر نظم فعلی جهان کارایی ندارد و مایل است نظم بینالمللی را بهگونهای تغییر دهد که پیوسته در خدمت آن باشد، انتظار میرود پاسخ جهان آگاهانه و مسئولانه باشد. قدرتهای میانه جهان باید برای حفظ نظم پساآمریکایی گردهم آمده و با اعتماد به چندجانبهگرایی، حل معضلات جهانی را مورد توجه قرار دهند. ضمنآنکه سازمان ملل متحد نیازمند تغییراتی است که بتواند با کارشکنیهای فراقانونی کشورهایی مانند آمریکا که در قالب قوانین مطرح میشوند مقابله کند. یکی از مهمترین آنها، حق وتو است که با نادیده گرفتن وجود دیگر کشورها، تبعیضی دلسردکننده علیه آنها و همکاری داوطلبانه بینالمللیشان اعمال کرده است.
حمایت از ایران، بهمعنای درک واقعیت تغییر نظم بینالمللی و بهنفع تمامی بازیگران و سازمانهای بینالمللی است. سازمان ملل نیز همانطور که در جریان بحران کرونا دست به اصلاحاتی زد، باید به فکر تغییر دیدگاه و اتخاذ رویکردی عادلانهتر درقبال کشورها و همچنین قوانین و حقوق فعلی باشد. قوانین بینالمللی نمیتواند دستاویزی ازسوی دولتی برای تضییع حقوق دیگر ملتها باشد و اگر چنین شود، فقط به یک معناست و آن ناکارامدی قوانین است. هنوز هم چندجانبهگرایی تنها ابزاری است که مشروعیت و مردمسالاری را تضمین خواهد کرد، بهویژه آن زمانکه باید تصمیمگیریهایی خطیر مانند تغییر قوانین و هنجارهای جهانی انجام شود. قدرتهای میانه نظیر آلمان، ژاپن، استرالیا و کانادا دیر یا زود باید برای نجات نظم جهانی، مقابلهبا چالش مستقیم آمریکا برای قوانین بین المللی و سازمان ملل اقدام کنند. درمقابل، تسلیم شدن سازمان ملل تحت فشار آمریکا برای اعمال هر گونه تحریمی علیه ایران و همراهی هر کشوری با این خواسته آمریکایی، اسفبار و نشانگر نبود درک درست از وضعیت کنونی، نظم و ثبات بینالمللی است.
*مدیرکل مطالعات ابرار معاصر
310 310