خبرگزاری میراث فرهنگی نوشت:

زمانی که تعریف روشنی از میراث معنوی وجود ندارد و این میراث ارزشمند، به‌روز نمی‌شود، وقتی رسانه ملی، ساز را پشت گلدان پنهان می‌کند و جوان ایرانی به‌ جای دیدن تار و دوتار و دف و تنبور، گیتار و جاز می‌بیند؛ چگونه می‌توان به زنده ماندن میراث معنوی امیدوار بود حتی اگر به ثبت جهانی برسد؟

آن‌گونه که در پیش نویس مقدماتی کنوانسیون حفظ میراث فرهنگی معنوی آمده است: «رویه‌ها و معرف‌ها ، دانش‌ها و مهارت‌ها ، ابزار ، اشیا، آثار هنری و مکان‌هایی که اجتماعات و افراد، آن را به عنوان میراث معنوی خود می‌شناسند و با اصول حقوق بشر که در جهان پذیرفته شده یعنی برابری، ‌تداوم و استمرار و احترام متقابل میان اجتماعات فرهنگی سازگار است را میراث معنوی می‌گویند.»

کنفرانس عمومی یونسکو در سال 1997، طرح بین‌المللی جدیدی را برای حفاظت از میراث معنوی به عنوان شاهکارهای میراث شفاهی و معنوی بشر تصویب کرد. یونسکو در چهارچوب این برنامه، فهرستی را تدوین کرده که در آن استثنایی‌ترین و عالی‌ترین نمونه های میراث شفاهی و معنوی کشورها ثبت می شود و بیان شفاهی، هنرهای نمایشی، رویه‌‌های اجتماعی، شعائر، جشن‌ها و جشنواره‌ها، دانش و رویه‌های مربوط به طبیعت، موسیقی و... را در برمی‌گیرد.

تاکنون کشورهایی چون عراق، هند، ترکیه، اردن، آلبانی، ارمنستان، گرجستان، تاجیکستان، ازبکستان، گواتمالا، یمن، مراکش، فیلیپین، آذربایجان، برزیل، کامبوج، کوبا و مصر توانسته‌اند نام خود را در فهرست میراث معنوی یونسکو به ثبت برسانند.

نوروز، ردیف‌های موسیقی، شبیه‌خوانی، موسیقی بخشی‌های شمال خراسان، آیین‌های پهلوانی در ورزش‌های زورخانه‌ای ، روش بافت فرش در بین قشقایی‌های استان فارس و مهارت‌های سنتی بافت فرش در کاشان، آثاری هستند که از ایران در فهرست میراث معنوی یونسکو به ثبت رسیده‌اند، اما تا چه اندازه ثبت یک اثر به حفاظت از آن کمک می‌کند و به ماندگاری‌اش می‌انجامد؟

بهروز وجدانی، پژوهشگر موسیقی، میراث معنوی را حاصل خرد، تلاش و ذوق جمعی و روندی می‌داند که از گذشته‌های بسیار دور برای ما به یادگار مانده و با انتقال از نسلی به نسل دیگر به شکل سنت درآمده است. برای نمونه نوروز درشمار این گونه میراث است؛ سنتی که اگرچه جزئیاتش دستخوش تغییر قرار گرفته اما اساس آن باقی مانده و به زندگی خود ادامه داده است. همچنان که تعدادی از نغمه‌های کنونی در موسیقی ایرانی هم به الحان سی گانه باربد برمی گردد.

نویسنده و گردآورنده «فرهنگ جامع موسیقی ایرانی»، میراث معنوی را به چند دسته تقسیم می‌کند؛ ترانه‌ها، لالایی ها، متل‌ها، چیستان‌ها و ... . بخش گفتاری و بازی‌ها، رقص‌ها و نمایش‌های آیینی، نمودهای رفتاری میراث معنوی را در بر می‌گیرند اگرچه این تقسیم‌بندی اعتباری است نه حقیقی و به معنی جداکردن کامل این بخش‌ها از یکدیگر نیست چراکه هر کدام به دیگری تنه می زنند. برای نمونه شبیه‌خوانی همه این قسمت‌ها را در برمی گیرد.

وجدانی بازآفرینی میراث معنوی را ضرورتی اجتناب ناپذیر می‌داند چراکه شکل سنت‌ها باید به روز و با نیاز انسان‌های امروزی هماهنگ شود البته این دگرگونی نباید به گونه‌ای باشد که اصل و اساس سنت‌ها تغییر کند. برای نمونه، لالایی، یکی از مواریث ارزشمندی است که باید به روز شود؛ چراکه نسل حاضر لالایی را نمی شناسد و خوب است سازمان میراث فرهنگی با بهره گرفتن از تکنولوژی مدرن، این میراث زیبا را از مرگ نجات دهد و لالایی‌های باقی مانده را به کاست و سی دی تبدیل کند.

از سوی دیگر، قصه ها و افسانه‌ها هم، بخش مهمی از میراث معنوی یک ملت را تشکیل می‌دهند. افسانه‌هایی که ساخته و پرداخته، ذهن مردم‌اند؛ مردمی که گاه با نام قصه‌گو و افسانه‌سرا در هر گوشه جهان، افسانه پیشینیان را با روایتی نو بازگو می‌کنند. قصه گویانی که اگرچه به باور بعضی در دنیای صنعتی و پرشتاب امروز جایی ندارند، اما کودکان هنوز هم نوای دلنشین‌شان و دنیای خیال انگیزقصه ها را از خاطر نبرده اند چراکه قصه ها و اسطوره ها، واقعیت را به انسان نمایانده و بهتر زیستن را به او آموزش می دهند. همچنان‌که دامنه تخیل مخاطبان خود را گسترش داده و با بردن آنها به جهانی خیالی و دیگرگون، حقیقت را به آنان نشانمی دهند و ذهن و روح شان را تلطیف می کنند.

وقتی رسانه ملی، ساز را پشت گلدان پنهان می‌کند و نوجوان و جوان ایرانی به‌جای دیدن و آشنا شدن با تار و دوتار و دف و تنبور ، گیتار و جاز می‌بیند و علی بابا رستمی بخشی خراسان، 22 سال، طعم گوشت را نمی‌چشد، چگونه می توان به زنده ماندن میراث معنوی امیدوار بود حتی اگر به ثبت جهانی رسد؟

54201

منبع: بدون منبع