سخن گفتن و استدلال کردنِ مبتنی بر واقعیت (یا به لفظ فرنگی Fact) - به مثابۀ بخشی از پازل شخصیت و فرهنگ یک قوم – ویژگی مردمان خردمند، واقعبین و رُکوراست است.
احتمالاً در مقابل این ویژگی، فلسفیدنهایِ بیهوده، خیالپردازی، لافزنیوعربدهجویی، مدحوثنا، شاعرانگی، حدس، گمان، تشبیه، ابهام و ایهام و ... قرار میگیرد، که پیامد زیستن ذیل نظامهای مستبدانه است.
مردمان خیالپرداز، از میان انواع حجّت (استدلال) بیشتر علاقمند با «تمثیل» – آنهم از نوع تاریخیاش – هستند. برای اقناع دیگران در انجام کاری و اجرای تصمیمی، بهسراغ انبانِ تاریخ میروند، البته دستخالی هم بازنمیگردند و به اندک همانندی میتوانند خود یا حریف را به شخصیتهایِ تاریخی تشبیه نمایند.
عارضۀ گذشتهگرایی، «تاریخزدگی» (استخراج همه چیز از تاریخ) و تطبیق، پیامد مستقیم نارساییِ «واقعیتسنجی»، نادیدهگرفتن/انکارِ آمار، اعداد و ارقام (Fact) و افزایشِ شاعرانگی و خیالپردازی است.
هر چند این شبیهخوانیهای سیاسی ممکن است در اقناع عوام ثمربخش باشد، اما نمیتواند مبنای تصمیمهای عالمانه و حکیمانه قرار گیرد و در عمل گرهی از کار خلقِ خدا بگشاید.
در بزنگاهی که پای مرگ و زندگی در میان است خردمندان در اقناع افکار عمومی برای رعایت بهداشت، آمار روزانۀ مبتلایان، بهبودیافتگان و قربانیان کرونا را اعلام میکنند. برای تصمیمسازی دربارۀ سایر مسائل مهم جامعه (صلح و جنگ) هم باید با دادهها، عینیات و آمار (Fact) استدلال کرد و با مردم سخن گفت، نه شبیهسازیهای بیحاصل و تنشزایِ تاریخی.
پی نوشت:
Abel Boyer
-گفته میشود این واژه همسنگِ فارسی درستی ندارد، اما مترجمان آن را عمل، حقیقت، واقعیت و وجود مسلّم ترجمه میکنند. فَکت را میتوان «آنچه انجام شده»، «رویداد واقعشده و امر رخ داده»، «وضعیتِ واقعی امور» و «واقعیتِ درست»، «آنچه واقعاً وجود دارد» تعریف کرد.
-برای نمونه، مصادیق Fact در اقتصاد عبارتند از «تولید ناخالص ملّی»، «تولید ناخالص داخلی»، «درآمد سرانه»، «نرخ بیکاری»، «ضریب جینی» (نابرابری درآمد)، «حجم نقدینگی»، «نرخ تورم»، «خطّ فقر»، «ضریب فلاکت» و ...