پاسخ گفتم : اگر از دین مرادتان خدا و دین محمد(ص) است و امامت و رهبری علی(ع) و خون همیشه جوشان حسین بن علی(ع)، من همانم که در «آنجا که حق پیروز است» و «برزیگران دشت خون» و «پیغام زخم» و... اگر مقصود دیگری دارید باید بگویم من هرگز جزم اندیش و دگم نبوده ام و نیستم.
بعد از انقلاب و پس از آن شبی که با آن دوست قدیم روحانی ام تا آن سوی لحظه های عاشقانه بعد از نیمه شب در پاگرد پله های مکتب توحید - دفتر موقت حزب جمهوری اسلامی - ایستادیم و از آرزوهامان گفتیم و بعد اولین شماره سروش را درآوردم و شماره های دیگر و دیگر تا در نهایت نتوانستند تحملم کنند و جناب آهنگر آهن ندیده به مسجد «فین»ام فرستاد.
«روشنفکر دینی» از جنس آن جناب نماندم و پشیمان شده. از طلایی که فقط لعابی از طلا داشت پشیمان شدم و به «مس» بودن قدیم خویش بازگشتم و کوشیدم با آن بزرگ خار در چشم و استخوان در گلو... تنهاتر از همیشه به انتظار «کسی که مثل هیچ کس نیست». تا چند می توانم چشم به در و دیواری بدوزم که هرگز از من نبوده است و چونان نیمه عمرم، این ۳۰ و چند سال بی شریعتی و بیگانه با شور و حتی سوزندگی «دوره کنم شب را و روز را و هنوز را».
آن دهان سرد مکنده، خاک
دهان همیشه گرسنه و گشوده ی مرگ... آیا فرصتم خواهد داد
که برای لحظه یی هم که شده، انتظار پرامید
و طعم دور و ناب و نایاب
خوشبختی را بچشم ؟
با وجود شما جوانان
با دختران و پسران دور و نزدیکم
و با شما که به هر دلیل و هر صورتی این پیر را
- این رانده از مسجد و کلیسا و کنشت و میخانه را-
از یاد نبرده اید... کفران نعمت نیست
که خود را خوشبخت نبینم؟،
•
نهایی یعنی بی کسی،جدایی یعنی بی اویی،بی او ماندن. بی او ماندن یعنی او را داشتن و به او عشق ورزیدن