۱)قبل از هر چیز خیالتان را راحت کنم... برای دیدن «سراسر شب» ذهنیت خود را روی هیچکدام از فیلمهای قبلی فرزاد موتمن کوک نکنید... این فیلم متفاوتترین اثر فرزاد موتمن است.
۲)سه کلمه میگویم شریف... محترم و با آبرو
۳)اگر نامهای الناز شاکردوست و امیر جعفری و آزاده صمدی و مهدی سلطانی شما را گول زده که قرار است با یک اثر سرگرم کننده مواجه شوید و احیانا مخاطب اصطلاحا پاپ کورن خور هستید که از سینما تنها به دنبال سرگرمی هستید، همینجا میگویم که نه به دیدن فیلم بروید و نه این یادداشت را دنبال کنید... «سراسر شب» یک فیلم تماما تجربهگرا و اکسپریمنتال است که باید ذاتا کرم این فیلمها را داشته باشید تا با آن همراه شوید.
۴)اساسا مقوله نقد، در عین حال که فیلمساز گوشه چشمی به آن دارد،متعلق به سنگر مخاطب است و دو شکل دارد...نقد هایی که مناسب قبل از دیدن فیلم است و نقد هایی که برای بعد از دیدن فیلم است... عموما نقد فیلمهای تجربهگرا مناسب دسته اول هستند...پس تنظیم این یادداشت به شکلی است که برای مخاطب قبل از فیلم کاربرد بیشتری دارد.
۵)از همان شروع فیلم منطق جهان رئال را فراموش کنید و آن را برای نود دقیقه کنار بگذارید... منطق جهان داخل فیلم مطلقا با منطق جهان رئال همپوشانی ندارد... پس اصرار به تطبیق آن با دنیای واقعی نکنید تا به داخل فیلم شیرجه بزنید.
۶)زمان... مکان... شخصیت... سه عنصری که از ازل تا ابد همه جا، همه چیز به اینها برمیگردد... زمان در فیلم یک گمشده است... شاید به تعبیری همان چیزی است که آدمهای فیلم هم در پی آن هستند و بعدتر سه مکان شامل یک کافه(آلفاویل)، یک ساختمان(صفای دو)، یک سوپر مارکت و شش کاراکتر اصلی سرگشته و پریشان که در پی چیزی هستند که در نهایت خودشان هم نمیفهمند چی... که این درست تاویلی از زندگی است.
۷)فیلم کدهای بسیار زیادی دارد که فهمیدن آنها دقت و توجه میخواهد...کدهایی که از پلان آغاز فیلم شروع میشود و حتی به قبل از شروع فیلم هم تعمیم داده میشود، یعنی اسم فیلم... سراسر شب... این کدها به شما کمک میکنند تا به منطق جهان فیلم متصل شوید و پس از آن دیگر نحوه برخورد آدمها با هم و زمان در فیلم نه تنها شما را اذیت نمیکند که از کشف آن لذت هم خواهید برد.
۸)تخیل... حقیقت... واقعیت... سه ضلع زندگی بشر که هرچه هست و نیست از اوست... وارد این مقوله پیچیده نمیشوم... فقط میگویم که این سه نقشهای کلیدی در فیلم دارند و به این نکته بسنده میکنم که اسکلت فیلم بر پایه تخیل شکل گرفته است و فیلم یک دیالوگ به عنوان شاه کلید ماجرا دارد که داود مرادی که نقش آن را امیر جعفری بازی میکند میگوید: اونایی که نمیتونن تخیل کنن به واقعیت پناه میبرند... و فراموش نکنیم که کنش انسان در جهان حقیقت، یک واکنش به تخیل است و نه واقعیت.
۹)اگر فیلم را ببینید متوجه خواهید شد که اینجا، برخلاف منطق فیلمهای سرگرم کننده که هر دیالوگ یا پارتی از آن منجر به اتفاق و حادثهای میشود، آدمها مدام و مدام و مدام حرف میزنند...حرف میزنند و در پی چیزی هستند که حتی وقتی با آن مواجه هم میشوند در نهایت چیزی منفجر نمیشود... این پاشنه آشیل فیلم است... در اینجا ما با منطق فیلمهای سرگرم کننده طرف نیستیم... با خود زندگی طرف هستیم... جماعتی که فقط حرف میزنیم و حرف میزنیم و تنها هستیم و در پی چیزی هستیم که خودمان هم تکلیفمان با آن روشن نیست... و این یک کد بزرگ از همان منطق جهان فیلم است که در ابتدا به آن اشاره کردم.
۲۵۸۲۵۸