حمیدرضا ابک: در میانه غوغا و هیاهو بر سر مدرک علی لاریجانی، دیدم حسین غفاری، رئیس گروه فلسفه دانشگاه تهران پس از تأیید مدرک لاریجانی و اعلام اینکه او با نمره عالی از پایاننامهاش دفاع کرده است، ابراز تأسف کرده از این همه بیاخلاقی آشکار.
این حقیر سالها شاگرد حسین غفاری بوده است. استاد مشاورش در دفاع از رساله کارشناسیارشد هم کسی نبوده جز علی لاریجانی. اینکه غفاری چگونه شخصیتی است و لاریجانی در کجای زمین سیاست ایستاده و در سپهر فرهنگ چه جایگاهی دارد، همچون گزارههای نخست این یادداشت، ربطی به موضوع ندارد. اما ناچارم به عنوان یک شاگرد، در هر محکمهای که آقایان صلاح بدانند، دست روی کتاب خدا بگذارم و سوگند یاد کنم که «شهدالله» در تمام این سالهای دانشجویی، حجت من بر «تدین» و «صداقت» اساتید فلسفه، حسین غفاری بوده است.
غفاری سالهاست که چیزی درباره سیاست نمینویسد؛ روزی روزگاری اگر کسی خواست «جشننامه»ای برایش منتشر کند، از او خواهش میکنم این مجال را در اختیار من بگذارد تا بدین موضوع بپردازم. سال گذشته اما ناگهان مقالهای تند و تیز در روزنامه اطلاعات نوشت و از نقدهای بنیادین وارد بر دموکراسی خام گفت و با تحلیل لنگ بودن کمیت نظامهایی که صرفاً، تأکید میکنم صرفاً، بر رأی اکثریت مبتنیاند، از «استبداد اکثریت» گفت و خواستار بازنگری در نظامهای انتخاباتی ما شد و باز هم نشان داد که در عین دامن برکشیدن از سیاست، همچنان دستاندرکار رصد بالا و پایینهای این عرصه است و سخنی اگر داشته باشد ناگفته نمیگذارد.
اما یک نکته. سالهاست که لاریجانی در معرض انتقادهای سنگینی است. مدافعانش از او دفاع کردهاند و قاعدتاً دلیلی نداشتهاین شاگرد حرمت استادی به جا آورد که در زمین سیاست، بازی دیگر است و در عالم معرفت، وفاداری و حرمتگذاری معنایی دیگر دارد. اما بهراستی آنکه اندک تصوری داشته باشد از تبار علم در خاندان میرزا هاشم آملی و خرده آشناییای داشته باشد با فرزندان او، چگونه انکار میکند که انبان این خاندان، از هر چه پر نباشد، انباشته از سواد است و قبای اعتبارشان، به هر وصلهای متصل باشد، از بیدانشی مبراست؟