لاله صبوری در خاطره‌ای از مرحوم فتحعلی اویسی گفت: سر ضبط کمربندها را محکم ببندید، آخرین سکانس خوابِ آقای اویسی بود، آقای اویسی پتو را کشیده بود روی سرش و مدلی خرُخُر می‌کرد که من و امیر جعفری می‌زدیم زیر خنده و هی تکرار می‌شد، من نمی‌توانستم خنده‌ام را کنترل کنم. ناگهان آقای اویسی به من تشر زد و من شوکه شدم.

261 262