و اینک آخرین اثر:«سقوط امپراتوری شوروی در اروپا؛ انقلاب های ۱۹۸۹» که روی جلد آن عدد ۱۹۸۹ بسیار بزرگتر از سایر کلمات دیده میشود؛ گویی نام کتاب است. این حُسن سلیقه، کتاب ۱۹۸۴ جورج_اورول را تداعی میکند که او هم بهمانند بسیاری از روشنفکرانِ به ستوهآمده از سرمایهداری، سوسیالیسم را بهشت موعود پنداشته بود و بعدها با دیدن رویه استالینیستی از مارکسیسم، نادم شد و کتابی در ۱۹۴۸ در گونهی فانتزی نوشت که با جابهجا کردن دو عدد آخر سال نگارش، پیشگویی کرد که در سال ۱۹۸۴ چه اتفاقی میافتد: خدایگونگی رهبران و سلطه وحشتبار حکومت پلیسی.
کتاب ۱۹۸۹ اما یک اثر تاریخی و روشنگر و تا حدی پژوهشی است که فهرست منابع و فکتهای آن مؤید این ادعاست. نویسنده به چگونگی سقوط ۶ کشور از اقمار امپراتوری شوروی میپردازد که از قضا همگی در نیمه دوم سال ۱۹۸۹ رخ دادند؛ کشورهای عضو پیمان_ورشو یعنی آلمانشرقی، چکسلواکی، بلغارستان، رومانی، مجارستان و لهستان (آلبانی، عضو ورشو بود اما در دهه ۶۰ میلادی از این پیمان، جدا شد. یوگسلاوی هم با وجود تعریف در بلوک شرق اما از آنجا که تیتو از بنیانگذاران غیرمتعهدها بود، مدلی متفاوت داشت)
این کتاب عبرتآموز، علاوه بر نثر جذاب، روایتی با جزئیات مبهوتکننده و بهصورت کرونولوژیک و در فصلبندیهای حسابشده ارائه میدهد. اگر بخواهیم کتاب را در چند کلمه، خلاصه کنیم دلایل زوال این امپراتوری به شرح زیر است:
۱-حکومت پلیسی
۲-وضعیت معیشتی رقتانگیز
۳-ظهور گورباچف که تأثیری دو وجهی داشت: اولا با ایده اصلاحگری در سوسیالیسم روسی، مدل کاریکاتوری اقمار را به چالش کشید و ثانیا بهدلیل مشکلات اقتصادی کشور خود باب کمکهای یکطرفه شوروی به آنها را بست و از پدرسالاریِ مانع از بلوغ واحدهای سیاسی دست کشید.
۴-فعالیت دشمنان (عمدتاً در قالب شیطنتهای رسانهای) در این کتاب، عمداً نقشآفرینی سفارتخانههای آمریکا، بیان نشده است.
اگر متهم به حمایت از جورج سوروس نمیشوم باید گفت سفارتخانههای آمریکا در تحولات اروپای شرقی و جمهوریهای شوروی فقط نقش ذغال خوب را بازی کردهاند! یکی از ایرادات تئوری_توطئه سادهانگاری در علتیابی است. دشمنان قسمخورده فقط بخشی از سلسله عوامل فروپاشی بودهاند. آنها براساس بیشینهسازی منافع ملی خود حق داشتهاند از این بستر آماده، حداکثر جهتدهی و شتابدهی را بکنند (بین حقداشتن و حقانیت، تفاوت قائل شویم)