یک مقام رسمی و ارشد سازمان جاسوسی آمریکا، سیا، به افغانستان فرستاده میشود تا درباره مردی که گفته میشود یکی از مقامات ارشد القاعده است، تحقیق کند و بعد از ماهها بازجویی و تحقیق درباره خانواده و گذشته مرد دستگیر شده توسط نیروهای نظامی آمریکا ساکن این کشور(!) در گزارشی چند صد صفحهای درباره ادعای آمریکاییها اظهار شک میکند و به صراحت مینویسد که این مرد هیچ ارتباطی با گروههای تروریستی ندارد. ولی رئیسش بر اساس گزارشهای او به این نتیجه میرسد که فرد دستگیر شده دارای اطلاعات مهم و حیاتی است که میتواند در رسیدن به مقام ارشد القاعده سازمان سیا را کمک کند.(!)
تصمیم بر این میشود که دو مرد دیگر برای تکمیل تحقیقات به کشورهای مورد نظر اعزام شوند ولی بازجوی تحقیقاتی ارشد سازمان سیا با این کار مخالف است و درخواست آزادی فرد دستگیر شده را دارد. او به واشنگتن برمیگردد و در نهایت از کار خود استعفا میدهد ـ فرد دستگیر شده نیز در نهایت آزاد میشود ـ «گلن کارل، افسر ارشد و یکی از مسئولان بلندپایه سابق سازمان سیا بعدها کتابی درباره روند و سیر مطالعاتی و تحقیقاتی سازمان سابقش در جستجوی القاعده و گروههای تروریستی مینویسد که هرچند با توجه به فشار مقامات این سازمان از ذکر نامهای دستگیرشدهها خودداری کرده است ولی صراحت به کار رفته در این کتاب به نظر میرسد برای جذابیت آن کافی بوده است.
به گزارش خبرآنلاین، در کتاب کارل با عنوان «بازجو: یک تجربه» گفته شده است که سازمان سیا در همان ابتدای تحویل گزارش بازجو ۱۰۰ صفحه اول گزارش ۲۵۰ صفحهای یا بیشتر را نابود کرده است و حتی بعد از گزارش دو سال طول میکشد که اطلاعات مجاز از سوی این سازمان به انتشار برسد.
کارل در کتاب نهایی که منتشر کرده است، مینویسد بعضی از صفحات کتابش سیاهتر از سفید هستند و معنی این عبارت را خودش اینگونه توضیح میدهد که در ویرایش جملات و کلمات کتاب با سختی زیادی مواجه بوده است چرا که بعضی از اطلاعات گزارش تقریباً ۳۰۰ صفحهای ناپدید شده بودند و مجبور بوده که بعضی از جملات را نیمه کاره رها کند و حتی به خاطر همین در پاورقیهای بعضی از صفحات از خواننده عذرخواهی میکند.
کارل، فارغ التحصیل دانشگاه هاروارد و افسر اطلاعاتی بوده و وقتی مجبور میشود درباره گزارش خود از سیاستهای غلط آمریکا و سازمان سیا در اشغال کشورهای خارجی برای جستجوی گروههای تروریستی و شبیه آن کتاب بنویسد مجبور است به خاطر عدم جذاب بودن جملات استفاده شده در کتابش نیز از خواننده عذرخواهی کند و دلیلش را اجبار برای نوشتن این کتاب عنوان میکند و مینویسد مردم باید حقیقت را بفهمند.
او به عنوان افسر اطلاعاتی یا به اعتراف خودش جاسوسی پشت میزنشین، سالها در کاستاریکا و بروندی کار کرده است ولی بعد از حادثه یازده سپتامبر او از یک کار اداری به یک کار عملیاتی در جنگ علیه تروریسم اعزام میشود که تمام مطالب کتاب حاصل تجربیاتش از سالهای بعد از یازده سپتامبر است.
او در کتابش مینویسد که تقریباً همه کسانی که دستگیر میشدند هیچ ارتباطی با القاعده نداشتند. البته کتاب کارل اولین تنظیم کیفرخواست علیه دولت بوش و سایر دولتهای درگیر در جنگ علیه تروریسم نیست و شاید هم در افشای زندانهای سیاه شکنجه مردم بومی افغانستان و دیگر مردم کشورها، آخرینش نباشد ولی کتاب کارل را شاید بتوان صریحترین مدرک و عمیقترین آنها در نشان دادن تاریکی زندانهای مخفی آمریکا در سراسر جهان دانست که بیشترین افرادی که در آنجا نگهداری میشوند فقط به دلیل مسلمان بودن باید در یک محفظه تاریک زندگی باشند.
اکونومیست/۷ ژوئیه/ ترجمه محمد حسنلو
۶۰۶۰