علوم انسانی همچنین موتور محرکه پیشرفت در سایر علوم است. اصلا در عالم امروز، پیشرفت در صنعت لازمه اش پیشرفت در علوم انسانی است.

 در جهان امروز، بدلیل نقش روزافزون علم در مناسبات انسانی، توسعه و پیشرفت جوامع، هرگونه برنامه ریزی، فن آوری بدون علم، سست و بی بنیان است.  اما  علوم انسانی چیست و چه وظیفه و کاربردی در زندگی و توسعه علمی دارد. بعبارت ساده، علوم انسانی به چه درد مردم و پیشرفت یک جامعه و کشور می خورد؟  

            یکی از وظایف مهم علوم انسانی (علوم اجتماعی، اقتصاد، علوم سیاسی، روانشناسی، جامعه شناسی، مدیریت و...)  یافتن راه حل برای مشکلات انسانی از نظر اخلاقی، تربیتی، آموزشی و... است. مشکلات انسانی روبه افزایش است و پرسشهایی که زندگی روزمره در پس خود ایجاد می کند نیازمند پاسخ های درست و قانع کننده است. علوم انسانی باید قادر باشد بفرض مثال بگوید چرا دختران در دروس دانشگاهی موفقتر از پسران هستند اما در یافتن شغل مناسب ناموفقترند؟ علوم انسانی باید بگوید که فرزند کمتر یا بیشتر چگونه موجب خشنودی یا گرفتاری والدین و یا جامعه می شود؟ علوم انسانی باید بگوید چرا افزایش یا کاهش مشارکت سیاسی در یک کشور موجب استحکام یا اضمحلال نهادهای مدنی می شود؟ علوم انسانی باید بگوید چرا و چگونه یک نرخی شدن و یا دونرخی شدن ارز موجب شکوفایی و یا رکود اقتصادی می شود؟ علوم انسانی باید بگوید چگونه انشقاق یا اتحاد داخلی بر سیاست خارجی یک کشور تاثیر منفی یا مثبت دارد؟ علوم انسانی باید بگوید چرا پیشرفت یا عقب ماندگی علمی و صنعتی  باعث همگرایی یا واگرایی ملی می شود؟ علوم انسانی باید بگوید اگر انسان چنین اندیشید، چنان سخن گفت و فلان عمل کرد نتیجه و آینده چه می شود؟

           بنظر می رسد این پرسشها بی پایان باشد.  بنابراین دامنه علوم انسانی از دامنه سایر علوم تجربی و فنی بسیار گسترده تر، پیچیده تر و چند بعدی است، و مهمتر از همه، وظیفه اش یافتن حقیقت و ارائه راه حلی است که تبیین آن بسیار دشوارتر و پیچیده تراست، زیرا با اموری در ارتباط است که با نام موجودی چون انسان، این اشرف مخلوقات عالم مواجه است. چون انسانها و روح و روان آنها مختلفند یافتن راه حل واحد برای مشکلات آنها همچون فیزیک و شیمی نیست و بسیار صعب و سخت تراست. بنابراین، قواعد علوم طبیعیه و تجربیه را ندارد و تلاش برای استفاده از آن قوانین در علوم انسانی راه به جایی نمی برد. علوم انسانی بشدت دینامیک وپویاست و همچون علوم تجربی و فنی نیست که بکارگیری یک قانون برای همه آنها وافی و جاری و مثمر ثمر باشد. ضمن آنکه آزادی تحقیق و پژوهش در علوم طبیعیه و تجربیه چه در حوزه تفکر و تحقیق بیشتر و گسترده تر است در حالیکه در علوم انسانی بایستی بسیار دقت و ممارست شود هم در ارائه تئوری و هم در عملیاتی کردن آن.

          علوم انسانی همچنین موتور محرکه پیشرفت در سایر علوم است. اصلا در عالم امروز،  پیشرفت در صنعت لازمه اش پیشرفت در علوم انسانی است. به همان اندازه که اندیشه و فکر در علوم انسانی گسترش می یابد صنعت و علوم فنی و تجربی نیز با انسجام و انتظام هماهنگ گسترش می یابند. اگر علوم انسانی شکوفا و فربه شود و به مرز تولید و توزیع تئوری برسد آنگاه توسعه اقتصادی، صنعتی، فنی مستمر و پویا، مطمئن و خوش قواره به همراه آن خواهد آمد. اینکه بعنوان مثال تولیدات خودرو بطریق بومی از کیفیت بین المللی مناسبی برخوردار نیست یکی از دلایل آنست که چون تئوری توسعه و پیشرفت بدرستی تبیین نشده است. آن تولیدگر صنعتی از دستاوردهای اندیشه و فکر در علوم انسانی در ارتباط با تخصصش بی بهره و بی خبر است نه آموزشی دیده و نه از تاثیر معجزه آسای علوم انسانی بر روان و انگیزه و مدیریت تولیدگرش و خودش مطلع است. در واقع، اعتقادی به این امور نیست. اگر هم کاری شده بدرستی و جدیت و علمی نبوده است.

             وقتی علوم انسانی بکار گرفته نشود، به میدان عمل نیاید و بعنوان مرکز و مرجع حلال مشکلات جامعه برسمیت شناخته نشود و برایش دعوتی نشود و اعتبارش و حضورش جدی نباشد: رو به ایستایی، سکون و چه بسا قهقرا پیش می رود، و در این وضع وانفسا، برای حفظ آبروی ظاهری خود در میان عوام، دست به ترجمه و کتابت آثار دیگران(غرب) می زند آنهم نانسنجیده و نافهمیده، بدون نقد، بدون هدف، فقط برای خالی نبودن عریضه، اگر هم جسارتی کند سخن دیگران را از برای خود نقل و کتابت کند و به خلق الله ارائه دهد. بعد هم بگوید این علم من است، من اولین هستم که گفتم و شما ثانوی. براستی، یک محقق علوم انسانی برای عرضه علم خود تا چه حد بایستی آبروی خویش گرو بگذارد برای تولید علم و انجام تحقیق کاربردی؟

            البته در این میان، جایگاه عالمانی که علوم انسانی را نمایندگی می کنند و بر کرسی علم تکیه زده اند بسیار اهمیت دارد. اگر دانشجو و محقق علوم انسانی بدرستی تولید نشوند، تولید فکری، و نظری مناسبی هم از این حوزه نباید انتظار داشت. اگر دانشجو وابسته به استادش نباشد و با گرفتن نمره قبولی برود و پشت سرش را هم نگاه نکند، برای ادامه تحصیل، تدریس  یا حتی یافتن کار و شغلی، نه گواهی استادش نیاز باشد و نه رضایت او در علمش، علوم انسانی جایی موثر و پرافتخار در پیشرفت و توسعه ندارد. اگر این دانشجوی بی رغبت و بی انگیزه روزی هم استاد شد آیا دانشجوی با انگیزه و عالم تربیت و تولید می کند؟ این دور یک دور وابسته و متقابل است. حال که علوم انسانی با مشکل مواجه است، چه علمی باید به نجات علوم انسانی بیاید؟ اگر روزی علوم طبیعیه و تجربیه بیاید، چه می شود؟

            اصلا، ارتباط علم و صنعت، و علم و عمل، باید دو طرفه باشد یا یک طرفه؟ آیا علوم انسانی باید مشتری باشد یا فروشنده؟ اگر یکی باشد و دیگری نباشد چه می شود؟ اگرهیچکدام نباشند چه واقع می شود خوب است یا بد؟

 

منبع: بدون منبع