اول:
روزنامهنگاری معاصر کشور جز دعوا و مچگیری و عریانکردن بداخلاقیها چه چیزی داشته و دارد؟ شما چقدر در صفحات روزنامهها و خبرگزاریها و سایتها، یادداشتهای نرم دلپذیر در تقدیر از یک اتفاق یا یک پدیده را مشاهده میکنید؟ چقدر یادداشتهای علمی و فرهنگی بدون نیش و کنایه مطالعه میکنید؟ در عوض چقدر سیلیزدنهای خبری و پرخاشگریهای رسانهای در مطلبوعات این روزهای کشور دیده میشود؟ داستان این بداخلاقی مطبوعاتی و عبوسشدن چهره روزنامهنگاری در کشور ما چیست؟ آنقدر در این توفان شن بدخلقی غرقشدهایم که اگر رسانهای به حکم وظیفه بر خلاف این جریان، در یک محصول مطبوعاتی از پدیدهای تمجید کند، انگشت اتهام به سمتش میچرخد که حتما زدوبندی در کار بوده...البته که زدوبندها همیشه در تاریخ مطبوعات این کشور و همه جای دنیا وجود داشته و غیر قابل انکار هم هست اما نه تا این حد که ترس از این اتهام، به طور کلی صورت مطبوعاتی ما را با زخم و جای چنگ دیگران به ویترین بگذارد... اصلا اینکه چرا سگرمههای روزنامهنگاران ما دائم توی هم است و هیچ نقطه شوقآور و اتفاق ذوقآوری برایشان رقم نمیخورد، جای تالم و تامل دارد.
دوم:
چه کسی یک دهه عمر خود را برای یک اثر هنری خرج میکند جز عاشقی که در ورای آن اثر هنری، نیم نگاهی به صاحب اثر دارد و مثلا دل در گروی سالار آزادگان و شهریار شهیدان داده است...«مختارنامه» که آغاز شد در همین خبرآنلاین و روزنامه عزیز خبر از ملودی مظلومیت تاریخی گفتیم که جز با کلیشه و کلیات چیز زیادی ازش نمیدانیم. جز با روضه و منبر ابزار دیگری برای بیانش نداشته و نداریم. جز با سخنرانی و شعار تبلیغش نمیکنیم و بر مظلومیتش نمیافزاییم...حالا با لبخندی برلب و سینهای ستبر، مختارمان را به عالمی نشان میدهیم و پز میدهیم که الا ای اهل عالم! ما برای تپش قلبهایمان؛ قاب جادو را هم جادو کردیم...
باز هم قوت زانوهایمان را در قاب جادو به رخ جهانیان کشیدیم و نشان دادیم چگونه شیدای مرد تک سوار کوفه «علی ابن ابیطالب» هستیم...مختار، قیام سیدالشهداء سلام الله علیه را نشانه رفته بود و خونخواه پرچمدار آزادگی بود اما خوب نگاه کنید! با هر سکانساش، از شهری سخن گفت که یگانه حاکم عادل دنیا، بیکسیاش را در همین شهر، با چاه قسمت میکرد و دردهایش را با نسیم در میان میگذاشت...شهری مملو از مردنماهای نامرد!
خیلیها در این یکسال از سیدداود میرباقری تقدیر کردهاند و خواهند کرد؛ اما او با کسان دیگری زلف گره زده و این دل خوش کنکها را قاصدکهای قلقلک قله پیمایی خود میداند...قله پیمایی که تازه در کوهپایه سکنی گزیده و همچنان عزم قله را دارد...راهپیمایی عاشقانهای که با امام علی(ع) آغاز شد و با مسافر ری قوت گرفت و با معصومیت از دست رفته رنگ دیگری یافت...خدا قوت سید!
جمعه ها همه خانواده را در خیمه زیارت عاشورای حسین سلام الله علیه جمع میکردی و بی آنکه چراغ ها را خاموش کنی و مداحی را پشت میکروفن بفرستی و تحریفهای مقتلهای نانوشته را فریاد بزنی؛ نقل تاریخ مظلومیت شیعه را در دانههای دل مخاطب داغدار کربلا روایت میکردی...
قاب جادویی بازگشت ذولجناح از پیکار آخر را چنان در قاب جادو نشاندی که مادر سر در پیراهنش مرواریدهای مهر مادری فاطمه(س) و میراث مردانگی زینب(س) را از صورتش درو میکرد...علی اصغر(ع) را چنان فرشتهگون به آغوش آسمان سپردی و نسیم بر حنجرهاش بوسه زد، که پدر آرام آرام غصههایش را ریخت روی لبهای گازگرفتهاش و با بغض بر نوه رسول الله سلام فرستاد...
خدا قوت سید! جانهای شیفته اهل بیت(ع) را جان دوباره بخشیدی در این برهوت تکیه و هیئت و منبر که همه این رسانههای دوستداشتنی چهرهبهچهره، اغلب سیاسی شدهاند و در دست جناحین و جناحتین! در این شلوغی «جومونگ و ارباب دریا و سلطان باد و ...»!
خدا قوت که یادآوری کردی ایرانی جماعت، مکتبش، مکتب آل علی(ع) است؛ افتخارش قیام برای احیای حکومت علی(ع) است و نشان لیاقتش شهادت برای منتقم خون فرزندان علی(ع)...خدا قوت که نفاق و نیرنگ را در ضیافت قدرت و ثروت و هوس و شهرت چنان عریان کردی که دوست و دشمن به خوبی سفره خود را بشناسند؛ مردهای نامرد و زنهای روباه صفت عهد شکن را در آیینه چشمهای مردمانی از جنس 1400 سال بعد از مختار نشاندی و نشان دادی؛ تاریخ همان است و تنها ظاهر شهرها و آدمها عوض شده است؛ مسلم همچنان با جمعیتی که به او اقتدا میکنند؛ تنهای تنهاست و مختار در میان سردارانش به قتلگاه میرود...
سوم:
مختارنامه، در تله مختارنامه گرفتار شد وگرنه بی هیچ حساسیت و ممیزی بیش از حدی، پخش میشد آنچه که باید میشد؛ مختارنامه در دام تبلیغات کاذبی گرفتار شد که خود این تور را پهن کرده بود و البته افت شدید مخاطبان تلویزیون و ناامیدی از خروجیهای نمایشی رسانه ملی بر این پهنکردن دام بیتاثیر نبود. وقتی هر هفته بی جهت به سان تبلیغ سپرده طلای آن بانک، برای پخش قسمت جدید خبرسازی میشود، وقتی در طول هفته بیجهت برخی پشتصحنهها و رمزورازهای مجموعه روی خروجی سایتها میرود، وقتی برای خبرسازی دست به دامن کوچکترین عوامل مجموعه میشود، یا اینکه دائم تشبیهسازیها و مانورهای بیمزه رسانهای برای هر قسمت از رسانه ملی پخش میشود، عطش گفتن خیلی نکتههایی که مثلا در تلویزیون دیده نمیشود ولی در این خبر و یادداشت حاشیهای فاش میشود، کار دست این تبلیغات بعضا بیفایده و چیپ میدهد و میشود همانی که شد...
مگر مختارنامه نیازی به این تبلیغات چیپ رسانهای داشت؟! اصلا همین اطلاع از آیندهها باعث شد خیلی حساسیتها بالا برود و اعتراضها و اصلاحیهها کلید بخورد... باید امیدوار بود این درس بزرگی برای میرباقری شده باشد که تبلیغات زیاد و داغکردن بازار رسانهها و در مجموع، رفتار غیر طبیعی برای یک کالای طبیعی، جواب عکس میدهد و بیشتر حساسیتها را برمیانگیزد. مختارنامه، جمعه هر هفته ساعت 22 در 60 دقیقه عالیترین نمونه تبلیغ بود...به احتمال زیاد اگر این رفتار شتابزده تبلیغی و نوعی جوگرفتگی ارائه اطلاعات افزوده، درباره سریال اتفاق نمیافتاد، میزان حذف و اصلاحیهها هم به صفر میرسید.
با همه این احوال... خدا قوت سید خوش فکر جمعه شبهای ایرانی که طعم دستپخت بینظیرت تا سالها در سلول سلول وجود ما خواهد بود؛ موسیقی و لباس و تصویر و دکور و دیالوگهایت آنقدر مغزپخت بود که اشکالات ریز و درشت را هم بگذاریم به حساب عظمت پروژهای که بعید است غیر از خودت کسی تکرارش کند...
6060