تاریخ انتشار: ۱۴ مرداد ۱۳۹۰ - ۰۸:۲۲

محمدرضا مهاجر

- "مامان چرا پشت سر بابا آب می ریزین؟"

- "که بره و سلامت برگرده"

بغض امانش را برید.

- "اون زمانی که شما و بابا مکه بودین، داداش که خواست بره، پشت سرش آب نریختم"

پدر بند پوتین هایش را محکم کرد و گفت" خوش به حال داداشت..."

1717

منبع: بدون منبع