به گزارش خبرآنلاین، کتاب «معارف انقلاب» مروری بر دیدگاههای حضرت آیتالله العظمی سیدعلی خامنهای، رهبر معظم انقلاب اسلامی، درباره انقلاب اسلامی به چاپ دوم رسید.
این کتاب که در 1049 صفحه و توسط علیرضا مختارپور گردآوری و تدوین شده حاوی بیش از 400 فراز از دیدگاههای معظمله با موضوع انقلاب اسلامی است که در طول بیش از 20 سال گذشته در دیدارها، سخنرانیها و خطبههای نماز جمعه بیان شده است.
برخی از بخشهای این کتاب به تحلیل دوران حاکمیت طاغوت و ویژگیهای آن دوران، مبارزات ملت ایران به رهبری امام عظیم الشأن و ویژگیهای رهبری ایشان، اصول و محکمات، دستاوردها، آثار و برکات، ارکان و پیامهای انقلاب، توطئههای رنگارنگ دشمنان در به انحراف کشیدن و نابودی انقلاب و همچنین وظیفه مردم و نسلهای آینده در شناخت و پاسداری انقلاب اسلامی، اختصاص یافته است.
این کتاب با قیمت 16 هزار تومان و از سوی موسسه پژوهشی فرهنگی انقلاب اسلامی منتشر شده است.
به گزارش خبرآنلاین، در بخشی از این کتاب با سرفصل «چهار نمونه از نتایج تسلط بیگانه بر کشور» که گزیدهای از بیانات معظم له در اجتماع عظیم مردم قم و در تاریخ 14 مهر 1379 است، میخوانیم:
«من چهار نمونه را از تاریخِ نزدیکِ خودمان - تاریخ صد سال پیش به این طرف - به شما عرض کنم. این چهار نمونه به ما نشان مىدهد که وقتى یک قدرت بیگانه بر دستگاههاى سیاسى و فرهنگى یک کشور مسلّط شود، بر سر آن کشور و آن ملت چه مىآید.
یک نمونه، نمونه مشروطیت است. مىدانید، دوران استبداد حکومت قاجار مردم را به جان آورده بود. مردم قیام کردند، دلسوزان جامعه قیام کردند؛ پیشرو آنها هم علماى دین بودند. در نجف، مرجع تقلیدى مثل مرحوم آیةاللَّه آخوند خراسانى؛ در تهران سه نفر عالم بزرگ - مرحوم شیخ فضلاللَّه نورى، مرحوم سید عبداللَّه بهبهانى، مرحوم سید محمّد طباطبایى - پیشوایان مشروطه بودند. پشتوانهى اینها هم دستگاه حوزه علمیه در نجف بود. اینها چه مىخواستند؟ اینها مىخواستند که در ایران عدالت برپا شود؛ یعنى استبداد از بین برود. وقتى که جوش و خروش مردم دیده شد، دولت انگلستان که آن وقت در ایران نفوذ بسیار زیادى داشت و از عواملى در میان روشنفکران برخوردار بود، اینها را دید و نسخه خودش را به اینها القاء کرد. البته در بین همان دلسوزان هم عدّهاى از روشنفکران بودند. حقّ آنها نباید ضایع شود؛ لیکن یک عدّه روشنفکر هم بودند که مزدور و خود فروخته و از عوامل انگلیس محسوب مىشدند. بارى؛ مشروطه، قالب و ترکیب حکومتىِ انگلیس بود. این روشنفکران به جاى اینکه دنبال دستگاه عدالت باشند و یک ترکیب ایرانى و یک فرمول ایرانى براى ایجاد عدالت به وجود آورند، مشروطیت را سر کار آوردند. نتیجه چه شد؟ نتیجه این شد که این نهضت عظیم مردم که پشت سرِ علما و به نام دین و با شعار دین خواهى بود، بعد از مدّت بسیار کوتاهى منتهى به این شد که شیخ فضلاللَّه نورى را - که این شهید بزرگوار همینجا مدفون است - در تهران به دار کشیدند. اندک زمانى بعد، سید عبداللَّه بهبهانى را در خانهاش ترور کردند. بعد از آنهم سید محمّد طباطبایى در انزوا و تنهایى از دنیا رفت. آنوقت مشروطه را هم به همان شکلى که خودشان مىخواستند برگرداندند؛ مشروطهاى که بالاخره منتهى به حکومت رضاخانى شد!
نمونه دوم، خودِ حکومت رضاخان است. انگلیسیها قراردادى را با دولت قاجاریه در میان گذاشتند که براساس آن قرارداد، تمام مسائل مالى و تمام مسائل نظامى کشور ایران در قبضه انگلیسیها قرار مىگرفت. مرحوم سید حسن مدرّس، آن عالم آگاه، با این قرارداد مخالفت کرد و نگذاشت این لایحه در مجلس شوراى ملىِ آن روز تصویب شود. بعد که انگلیسیها از اینجا محروم شدند و دیدند نمىشود اینطورى عمل کرد، به فکر تازهاى افتادند. فهمیدند باید در ایران یک دیکتاتور را بر سرِکار بیاورند تا امثال مدرّسها را قلع و قمع کند؛ با مردم با کمال خشونت رفتار کند؛ خواستههاى انگلیس را اعمال کند. لذا رضاخان را بر سرِ کار آوردند. ماجراى به سلطنت رسیدن رضاخان در ایران، یکى از ماجراهاى بسیار عبرتانگیز تاریخ ماست. ماجرایى است که همه جوانهاى این کشور، امروز باید بدانند. هرج و مرج قبل از رضاخان، به وسیله مشت پولادین رضاخان و با کمک دولت انگلیس از بین رفت و یک نظم تحمیلى و استبدادى در کشور به وجود آمد که پنجاه و پنج سال ادامه پیدا کرد. نفوذ انگلیس در دستگاههاى سیاسى و فرهنگى کشور ما، مردم را تحت فشار قرار داد.
نمونه سوم، نمونه شهریور 1320 است که رضاخان به وسیله حامیان قبلى خود از سلطنت عزل شد و از ایران بیرون رفت. محمّدرضا را بر سرِ کار آوردند؛ با قرار تسلیم محض در مقابل انگلیسیها! هر کارى آنها مىخواستند، انجام مىداد؛ دیگر احتیاج به استعمار نبود! وقتى که یک خائن ایرانى حاضر است در مقابل کمکِ بیگانه، بر ملت ایران سلطنت و حکومت کند و خواسته آن بیگانه را در ایران اِعمال نماید، دیگر چه لزومى دارد زحمت استعمار را به خودشان بدهند!؟ این کار را کردند.
بعد، نمونه چهارم پیش آمد. و آن مرداد سال 1332 هجرى شمسى بود. بعد از آن که حکومت مصدّق را سرنگون کردند - البته قبلاً مرحوم آیةاللَّه کاشانى را با ترفندهاى خودشان منزوى کردند، کنار زدند و با بىتدبیریهایى که انجام گرفت کنار گذاشتند - باز سرِ کار آمدند و وارد ایران شدند و توانستند با نفوذ خود، با ایادى خود، با فعالیت خود، کودتاى 28 مرداد را به وجود آورند و محمّدرضا را که از ایران فرار کرده بود، به ایران برگردانند. بیست و پنج سال بعد از آن، حکومت دیکتاتورى سیاه پهلوى ادامه پیدا کرد. این چهار مقطع است؛ اینها همه عبرتانگیز است.
یک ملت وقتى اجازه بدهد که یک قدرت بیگانه در دستگاههاى سیاسى او یا در دستگاههاى فرهنگى او نفوذ کند، سرنوشت این ملت همین است. اگر انقلاب اسلامى پیش نیامده بود، اگر این ملت پشتِ سر امام بزرگوار، این حرکت عظیم تاریخى را به وجود نیاورده بود، مىدانید امروز ملت ایران چگونه بود؟ ملتى که هیچیک از پیشرفتهاى علمى غرب را فرا نگرفته بود. نه اختراعى، نه اکتشافى، نه سازندگىاى. منابعش را از دست داده بود؛ نفتش را از آب رودخانهها هم ارزانتر به همان دشمنها فروخته و در اختیار آنها گذاشته بود. نفت مال آنها، پالایش از آنها، قراردادهاى طولانى مدت براى آنها! دشمنان این کشور، براى بقیه معادن و منابع کشور هم برنامهریزى کرده بودند. مىخواستند مغزهاى این ملت را ببرند و دستگاه علمى کشور را در سطح پایین نگه دارند.
در روزهاى نفوذ امریکا و انگلیس در ایران، ملت ایران روزهاى سختى را گذراند. صد سال، اوّل انگلیسیها و بعد امریکاییها با نفوذ خود این کشور را عقب انداختند. ما امروز هر مرحلهاى را که وارد مىشویم، نشانههاى کوتاهیهاى آنها، خیانتهاى آنها و بدعملى آنها را به چشممان مشاهده مىکنیم.
انقلاب اسلامى از بزرگترین کارهایى که کرد این بود که دست امریکا را کوتاه کرد. انقلاب اسلامى جزو افتخاراتش این بود که نفوذ امریکا، دست امریکا و ریشههاى امریکا و بند و بستهاى امریکایى را در این کشور از بین برد. البته عدّهاى که در اوّلِ کار بر مسند حکومت در این کشور نشسته بودند و دل در گرو امریکا و امریکایى داشتند، مىخواستند نگذارند. من در شوراى عالى دفاعِ سال 58 از نزدیک خودم شاهد بودم. داشتند مصوّبهاى مىگذراندند که بر اساس آن مصوّبه، هیأتهاى مستشارىِ نظامىِ امریکایى - همانهایى که آن همه جنایت و خیانت کرده بودند - با نام دیگرى در ارتش جمهورى اسلامى باقى بمانند! بنده مانع شدم، گفتم این چه کارى است که شما مىکنید؟! قدرى بحث شد، مطلب را متوقّف گذاشتند. بعد هم خداى متعال به آنها توفیق نداد این کار را بکنند و رفتند. یک بار دیگر هنوز یک سال از پیروزى انقلاب اسلامى نگذشته بود که همان آقایان، در الجزایر طرح گفتگوى با امریکاییها - دشمنان خونى این ملت - را ریختند؛ ولى امام مانع شدند و نگذاشتند.»
هموطنان تهرانی برای تهیه این کتاب کافیست با شماره 88453188 سامانه اشتراک محصولات فرهنگی؛ سام تماس بگیرند و کتاب را در محل کار یا منزل _ بدون هزینه ارسال _ دریافت کنند.
6060