همه چیز این کتاب بالاتر از سطح انتظار است. از طرح جلد که تصویری کمدیدهشده از حاج قاسم در جمع رزمندگان است. از عنوان که علاوه بر درخشیدن اسم «حاج قاسم» دچار تأکیدهای پشتسرهم است: «حاج قاسمی که من میشناسم». «من میشناسم» دارای بار معنایی زیادی است و نشان از رفاقت و نزدیکی راوی به ایشان دارد. زیر تیتر آن این نشان را تأیید میکند: «روایت رفاقت چهل ساله». تأیید مضاعف بر مدت آن است، چهل سال. به اندازه عمر یک انسان تقریباً کامل. پایینتر اسم علی شیرازی و سعید علامیان آمده است. اولین نفر که انگار هم راوی است و هم نویسنده. فردی با رده و مسئولیت حاکمیتی بالا. نفر دوم که اسمش در رده نویسندگان خوشنام آثار دفاع مقدس قرار دارد. بالای تیتر که کمتر توجه را جلب میکند تعداد چاپ کتاب نگاشته شده است: «چاپ هفتاد و ششم». در خوشبینانهترین حالت با تصاحب حداقل هر چاپ هزارتا، تا به حال هفتاد و شش هزار نفر این کتاب را در دست گرفتهاند. بر فرض که هیچ فروش سازمانی هم صورت نگرفته است.
اما برویم سراغ اصل مطلب که محتوا باشد. در پیشگفتار، نویسنده که انگار در اینجا سعید علامیان باشد از علی شیرازی میگوید که در سال ۱۳۶۵ به پیشنهاد حاج قاسم سلیمانی مسئولیت تبلیغات لشکر ثارالله را بر عهده میگیرد و باب آشناییاش با حاج قاسم باز میشود. این مسیر ادامه دارد تا اینکه ایشان در سال ۱۳۹۰ مسئول نمایندگی ولیفقیه در سپاه قدس میشود. در این سِمَت هم ایشان مثل زمان جنگ خود را نیروی حاج قاسم میدانند.
در صفحه پایانی پیشگفتار، نویسنده این کتاب را شناختی گذرا از رفاقت سیوهشتساله بین علی شیرازی و قاسم سلیمانی دانسته است. نکتهای متناقضش مقدار سال است. دو سال اختلاف است بین آنچه در طرح جلد خواندیم و اینجا آمده است. دو سال خودش یک زندگی است. اگر کسی دو سال با فردی همچون حاج قاسم میبود حداقل ۱۰تا کتاب و اثر هنری میتوانست منتشر کند! اما شاید اینجا چون به شناخت گذرا اذعان دارند شاید آن دو سال اهمیتی نداشته باشد! شاید!
از نکات قابل توجه این اثر نشان دادن وجههای متعدد و متنوع حاج قاسم است. از سیر و سلوکش. از زندگی شخصی و اجتماعیاش. از روابط فردی و خانوادگیاش. از شخصیت رزمانه و بعضا طنازانهاش. از روحیات نظامی و فرهنگیاش، از ارتباطش با شهدا و خانواده شهدا. از همه چیز او در این مجلد سعی شده است یادی شده باشد. بارها و بارها تیکهکلامها و شوخیهای حاج قاسم گل لبخند را میتواند بر لبهایتان بنشاند:
-
بعد از سخنرانی حاج قاسم میبایست من صحبت میکردم. همین که سخنرانی حاج قاسم تمام شد، بچههای شهدا ریختند دور و برش، و از سر و کولش بالا رفتند. درهای سالن را بستیم و حاج قاسم را از در دیگر بیرون آوردیم که جمعیت بیرون نیاید؛ ولی عدهای فشار آوردند و دورش را گرفتند؛ یکی انگشتر میگرفت؛ یکی عکس میگرفت. آخر رسید کنار ماشین؛ سوار شد و رفت. برگشتم توی سالن، و مراسم تا شب ادامه داشت. ...شب رفتم خانهی حاج قاسم، گفتم: «لطف کردی با این همه مشغله کاری آمدی. بچهها خوشحال شدند. عذر میخواهم که اذیت شدی.» با هم رودربایستی نداشتیم و گاهی سربهسر هم میگذاشتیم. به شوخی گفت: «شیرازی، خدا بکشدت. امروز میخواستی مرا به کشتن بدهی. وسط این جمعیت داشتم له میشدم!»
شاید همهمان از بیتابی و بیقراری حاج قاسم در رسیدن به مقام شهادت مطالبی را شنیدهایم اما اینکه او چگونه با رفقای شهیدش عشقبازی میکرد ماجراهای جورواجور دیگری دارد که کمتر نسبت به آن شناخت داریم. علی شیرازی این وجهه حاج قاسم را خوب برایمان نمایان کرده است. فقط در این حد بگویم در صفحه ۹۶ دستنوشتهای از ایشان برایمان آورده است. نامهای که حاج قاسم به علی نجیبزاده زده است و از او میخواهد چهار چیز را فراموش نکند. آخرینش این است: «یاد دوستان شهیدت؛ ولو به یک صلوات»
این بشر رفیقبازیاش هم شهیدانه است. تا بهشت این رسمش را میخواهد داشته باشد:
-
آقای پورجعفری را کنار خانهی سردار دیدم. گفت: «سردار سلیمانی امروز به من گفت دیگر خسته شدهام. یک تیر بیاید، من و تو باهم شهید شویم! گفتم اگر میخواهی شهید شوی، چهکار به من داری؟ گفت من بدون تو نمیتوانم بروم.
از عشق و ابراز علاقهاش با فرزندان شهدا همگی فیلمهای زیادی دیدیم. همه میدانیم او برای فرزندان شهدا عموقاسم بود. اما نامهها و دستخطهایش را کمتر خواندهایم:
-
فاطمه خانم عزیز! عموجان، من که از خود چیزی ندارم بنویسم؛ اما بزرگان ما تأکید زیادی بر رابطهی خودشناسی و اثر آن بر عبودیت و توجه به مبدأ هستی خداوند سبحان میکنند. خودشناسی یعنی چه؟ خودشناسی یعنی فقر خود را دیدن در مقابل استغنای الهی.
از این خاطرات و دستنوشتههای در این اثر فراوان است. اصلا یکی از ویژگیهای ممتاز این اثر با دیگر آثاری که برای حاج قاسم چاپ میشود همین نامهها و دستخطها و اصل سخنرانیهای ایشان است. چرا که راوی به جهت نزدیکیاش با حاج قاسم و خانواده ایشان به این اسناد و مدارک دسترسی دارد و بدون کموکاست در اختیارمان گذاشته است. به طور مثال وقتی احمد کاظمی و حاج قاسم از گرفتن درجه طفره میروند بعضی پاسدارها این کار را تمرد دانستند و حرفها علیهشان زدند. حاج قاسم در جواب آنها نامهای مینویسد:
-
خداوندا، تو شاهد باش که حاضر نبوده و نیستم برای بقای درجهام، یا کمی و زیادی آن، به اندازهی نقطهای قلم بر کاغذ بیاورم؛ بلکه صرفاً برای اینکه بعضی برادران، استنباطهای زشتی کردند؛ مانند...
همه اینها نشان از جامعیت و صراحت و قرابت راوی دارد که این اثر را خواندنی و آموختنی کرده است. به نظر من همه ما ایرانیها که نسبت به حاج قاسم عِرق و تعصب داریم و از اعماق قلبمان او را دوست داریم باید کتاب حاج قاسمی که من میشناسم را برای یک بار هم که شده بخوانیم و بشناسیم. هم زمانبر نیست چون کوتاه است. هم هزینهبر نیست چون با کاغذ حمایتی چاپ شده است و قیمتش ارزان است. هم سختخوان نیست چرا که هم نویسنده توانمندی دارد و هم بیشتر گفتهها و نوشتههای خود حاج قاسم است.
اما با همه این خوبیها نمیشود از ایرادات و مشکلات این اثر چشم بپوشیم. خود حاج قاسم نسبت به اثر خود سختگیری مضاعف داشته است. سند حرفم را خود راوی کتاب گفته است. وقتی آقای شیرازی برای ثبت و ضبط خاطرات حاج قاسم به خودشان مراجعه کرده اینگونه جواب گرفته است:
-
من یک فرمانده جنگام. روایت من از عملیات کربلای پنج باید با همه خاطرات متفاوت باشد؛ باید متقن و محکم و دقیق نوشته شود. خودم باید ویراستاریاش کنم.
ای کاش خود ایشان زنده بودند و این اثر را ویراستاری میکردند. اعتراف میکنم از این کتاب خیلی چیزها آموختم ولی صادقانه بگویم عدم رعایت نکات ویرایشی (هم محتوایی و هم فنی) بیداد میکند. من بهجای راوی بودم از زاویه دید دوم شخص استفاده میکردم و مخاطبم را حاج قاسم رفیق سیوهشتسالهام قرار میدادم و خاطراتمان را باهم مرور میکردیم. با این تکنیک خودبهخود خیلی از توصیفهای اضافی حذف میشد. «محسن ذوالفقاری»
شما میتوانید برای مشاوره و تهیه این اثر ارزشمند به شماره ۰۹۳۹۴۶۵۳۲۱۶ در پیام رسانهای ایتا ، بله و واتساپ پیام دهید و یا از طریق سایت کتاب رسان به آدرس ketabresan.net اقدام به خرید کنید.