ناصر فیض اگرچه به این فکر نکرده که آهو «پنجه» ندارد که سمت ماه پنجه بیفکند، بلکه «سم» دارد، ولی از حق نگذریم قصیده آهویش قصیده‌ای زیبا و بانمک است.

***
کشیدم روی کاغذ با قلم‌موی سیاه، آهو
نمی‌دانم چه شد افتاد بعد از آن به راه‌، آهو

نفهمیدم چرا آن‌سوتر از من ناگهان برگشت
خرامان کرد بر من یا قلم مویم نگاه، آهو

کجا زیباتر از آهوست ماه، آهوست زیباتر
وگرنه پنجه می‌افکند شب‌ها سوی ماه، آهو

اگر آهو نصیبی دارد از هو، این از آن‌جا نیست
که حتماً می‌رود گاهی به سوی خانقاه، آهو

چنان که گاو در دوران سابق گاو بود آری...
به آهو نیز می‌گفتند در دوران شاه، آهو

ولی امروز از بس دود و دم در شهر تهران هست
که گاهی می‌شود از دور با بز اشتباه، آهو

اگر بینی که نابینا همان آهوست، ساکت باش!
وگرنه می‌رود از هول می‌افتد به چاه،‌ آهو

تمام آهوان را آدمی یک روز خواهد خورد
ولی هرگز نخواهد خورد چیزی جز گیاه،‌ آهو

نمی‌داند هزار افسوس! یک صیاد آدم نیست
و می‌افتد به دامش با همین یک اشتباه، آهو

اگر شد می‌گذارد بر سر آهو، کلاه، آدم
ولی کی می‌گذارد بر سر آدم کلاه،‌ آهو؟!

کره از آب حاصل کردن از اطوار آدم‌هاست
کجا مانند آدم‌هاست آبِ زیرکاه، آهو؟!

به نام زنگی و رومی اسیر رنگ شد آدم
رها در دشت‌ها اما، سپید آهو، سیاه آهو

دلم می‌سوزد از این‌قدر سرگردانی‌ات در دشت
چرا مانند مردم نیستی غرق رفاه،‌ آهو!

من این افسانه را از خود درآوردم، در این مورد
مقصر بنده‌ام یعنی که باشد بی‌گناه، آهو

شب مرگش شبیه قو- همان قویی که زیبا مرد
خودش را می‌رساند بر لب یک پرتگاه، آهو

از آن بالا نگاهی می‌کند با ترس پایین را
و پایش می‌خورد لیز و تو می‌بینی که، آه... آهو

ولی آواز مرگی را نمی‌خواند کسی امروز
از آن بالا بیفتد بر زمین گر یک سپاه، آهو

من از تصدیع شعرم قبل از آهو عذر می‌خواهم
به امیدی که باشد بعد از این‌ها عذرخواه، آهو

به بیت مقطع آمد شعر و دیگر قافیه تنگ است
که دارد می‌کند این بیت را هم افتضاح، آهو

اگر آهو بداند گریه‌ی ما را درآورده‌ست
به ریش شاعران شاید بخندد قاه‌قاه، آهو!

28/242

منبع: خبرآنلاین