پیش از این عباس صادقی زرینی را استعدادی رشک ‌برانگیز خواندم و از علاقه‌اش به سرایش رباعی گفتم. انصافاً خوب رباعی می‌سراید. می‌توانید خودتان بخوانید.

آنقدر صفا کرد صفا یادش رفت
قربان مونا رفت مِنا یادش رفت

بازار بزرگ مکه را دید و دوید
حاجی بغل خدا، خدا یادش رفت

***

با نیت حل مشکل مالی رفت
با قصد فروش پسته و قالی رفت

در موسم حج دور خودش می‌گردید
حاجی به طواف خانه خالی رفت

***

با یاد خدا به کعبه باید برویم
با اهل صفا به کعبه باید برویم

وقتی که مسلمانی ما اینگونه‌ست
با قبله‌نما به کعبه باید برویم

***
تصمیم گرفته‌ام که صادق باشم
با هر کس و ناکسی موافق باشم

هر روز مسلمانم و هر شب کافر
چون یاد گرفته‌ام منافق باشم

***
آنقدر به رم رفت که قم یادش رفت
سرگرم پیاله شد که خم یادش رفت

از بس که اشداء علی‌ الکفار است
دیگر رحماء بینهم یادش رفت

***
هنگام دعا دست نیازش پر شد
با ذکر خدا دهان بازش پر شد

صد شاخه گل محمدی را له کرد
تا شیشه عطر جانمازش پر شد

***
مأمور مقرب خدا عزرائیل
کابوس تمام زنده‌ها عزرائیل

دیروز پیامکی برایم داده است
مشتاق زیارت شما عزرائیل

***
یک روز سر و کار همه با مرگ است
یک چشم به هم زدن فقط تا مرگ است

اعلامیه‌ام را زده‌ام قبل از فوت
بامزه‌ترین شوخی دنیا مرگ است

***
با سر به سؤال‌های دینی خوردم
از ته به جواب استالینی خوردم

فرق من و آدم نبی در این است
هر روز خدا سیب زمینی خوردم

***
هم ناز و ادا و هم بلا دارد عشق
زیرا که شروع و انتها دارد عشق

مثل همه مصارف روزانه
تاریخ خرید و انقضا دارد عشق

28/242

منبع: خبرآنلاین