"آی آدمها که بر ساحل نشسته شاد و خندانید"
"یک نفر در آب دارد می سپارد جان"
"یک نفر دارد که دست و پای دائم می زند"
"روی این دریای تند و تیره و سنگین که می دانید"
پس چرا بی کار می مانید؟
ای که بر ساحل نشسته هندی کم داری
دکمه ی ریکورد را بفشار آخر!
جان من سوژه از این بهتر؟!
در آن هنگامه ی جانسوز
مبادا هیچ انگاری وقایع را
به کار انداز آن گوشیِّ ضایع را
وگرنه پول خود را کرده ای زایل؛
موبایل با دوربینِ هفت مگاپیکسل!
"یک نفر در آب دارد می کُند بیهوده جان قربان"
زوم کن، ای انسان!
"آی آدمها که بر ساحل بساط دلگشا دارید"
"نان به سفره جامه تان بر تن"
مبادا که بماند بر دلِ رنجورتان افغان و افسوسش!
و دیگر هیچ جا پیدا نخواهد شد بلوتوثش
جوانمردا! عزیزا! دکمه ی ریکورد را بفشار
یک نفر در قاب، می خواهد شما را
"هر زمان بی تابی اش افزون
می کند زین آبها بیرون
گاه سر، گاه پا
آی آدمها!"
یک نفر در قابتان فیگور می گیرد
پادوچرخه می زند
معلّق و زیرآبی...
نجنبی سوژه می میرد
"آی آدمها که روی ساحلِ آرام، در کارِ تماشائید"
دکمه ی ریکورد بفشارید!
24