زمانی بود که وقتی محرم یا ماه رمضان میرسید مسئولان تلویزیون ایران دچار این مشکل میشدند که چه چیز را بفرستند روی آنتن؛ زمانی بود که برنامهسازی حتی برای روزهای عادی هم یک دلمشغولی توانفرسا محسوب میشد چون ممکن بود یک مسابقه ساده یا یک برنامه خانواده، صدای عده زیادی از مردم را دربیاورد. امروز دیگر این چیزها خاطره است و نسل جوان هم فکر میکنند دارند افسانه میشنوند!
اینها را گفتم که برسم به روزگاری که برنامهسازی مناسبتی بدل شد به یک ژانر مستقل که بینندگان خاص خود را داشت و آثاری که در حوزه فیلم و سریال تولید میشدند یک «اتفاق هنری» محسوب میشدند و همین حالا هم نسخههای ویدئویی این آثار یا نسخههایDVDشان در صدر فهرست فروش هستند؛ اما روزگار بر این منوال هم نماند!
تلویزیون ایران، دیگر سالهاست از آن دوران اوج که مردم کار و کسب را تعطیل میکردند که به خانه بروند و سریالی مناسبتی را نگاه کنند، دور شده؛ چرا؟ شاید به این دلیل ساده که سریالها و فیلمهای تلویزیونی جدید دیگر تعلقِ خاطری ندارند به آن ژانر بومی که «مناسبتی» نام گرفته بود و صرفاً، مناسبتی هستند؛ همین!
مناسبتی بودن معنایاش چیست؟ بگذارید فرمولهاش کنیم:
یک. طرح اولیهٔ اثر هیچ ارتباطی با مناسبت ندارد و میتواند در همه آن 365 روزی که سال را تعریف میکنند، ساخته شودو به نمایش درآید!
دو. فیلمنامهنویس سعی میکند با افزایش بار اعتقادی اثر، متن را به تصویب برساند.
سه. این افزایش بار اعتقادی، نه در تا و پود کار که در دیالوگهای غیرِ مرتبط با وقایع داستان، خود را نشان میدهد؛ مخاطبان تلویزیون ایران سالهاست که صفت «شعاری» را در موردش به کار میبرند!
چهار. فیلمنامه به تصویب میرسد و در مرحله ساخت، صحنههایی هم از مراسم افطار یا سحر یا زیارت یا سوگواری [متناسب با ایامی که اثر- برای نمایش در آن - شکل میگیرد] به آن افزوده میشوند کهگاه 20 تا 30 درصد کار را پوشش میدهند؛ صحنههایی که تفاوتی با گزارشهای زندهٔ آن مناسبتها [که لحظه به لحظه از تلویزیون ایران پخش میشوند] ندارند.
پنج. در اغلب موارد، قصهٔ اصلی این آثار، حول یک «عشق زمینی» میچرخد که بدل به «عشقی آسمانی» میشود. [ایدهای که ساخت اثری به یادماندنی مثل «روز واقعه»، آن را پیشنهاد کرد اما خب، این ایده را نمیشود به شکل سریالی، هر سال تکرار کرد و انتظار داشت که مخاطب هم، استقبال کند.]
شش. کارگردان در این آثار، از انواع شگردهای مرتبط و نامرتبط با چیزی که قرار است «ساختار اثر» نام بگیرد استفاده میکند اما در نهایت، «ساختار» به کلیتی «غیریکپارچه» تقلیل مییابد. [مخاطبان در این جور مواقع از اصطلاحِ «فیلم بود بابا!» استفاده میکنند.]
هفت. اثر ساخته میشود؛ گزارشگران تلویزیون به خیابان میآیند و از مردم سئوال میکنند که نظرشان در بارهٔ آن، چه بوده و همه میگویند که خیلی خوب و آموزنده بوده! [آنهایی که کار رسانه کردهاند با مکانیزم تهیهٔ این گزارشهای خیابانی کاملا آشنایند! جواب را به عنوان سئوال از مصاحبهشونده پرسیدن، اسماش تهیهٔ گزارش نیست!]
هشت. طی مراسمی از دستاندرکاران ساخت اثر تقدیر میشود و گاهی هم از یک یا چند منتقدِ فیلمِ صاحبِ اسم دعوت میشود که در ویژهبرنامهٔ این سریال یا فیلم تلویزیونی شرکت کنند و البته سعی میشود که از نظرات کارشناسانهشان در حدی استفاده شود که «وقت اجازه میدهد»!
و در نهایت: نتیجه سالها تداوم این روند، از میان رفتن آن ژانر بومی خوشایندی است که بخشی از خاطرات تصویری یک نسل را تشکیل میدهد؛ به گمان من، ففط میشود گفت: «افسوس»!
5858
5858