نزهت بادی: همانطور که حدس زده بودید فیلم هفته پیش «مظنونین همیشگی» ساخته برایان سینگر بود و نکات خیلی خوبی درباره آن را مطرح کرده بودید.
فیلم مورد نظر این هفته روایتی پیچیده و جذاب از اسطوره ابله در رمان داستایوفسکی است که در زمینه اجتماعی ایتالیای دهه 50 میگذرد و تصویری عمیق و پر از جزئیات از نیازها، دغدغهها و درگیریهای جوانان آن دوره به نمایش میگذارد. اساسا این کارگردان برای نمایش دگرگونیهای زندگی مردم سرزمینش در بستر حوادث تاریخی و اجتماعی شهرت زیادی دارد.
سبک فخیم و فاخر این کارگردان به خوبی از پس امروزی کردن داستان ازلی ابدی نبرد خیر و شر با نمایش رویارویی دو برادر در قالب هابیل و قابیل برمی آید و داستانی با بنمایههای اجتماعی سیاسی را به روایتی رمانتیک و تراژیک بدل میسازد.
در این فیلم نیز با نمایش عشق به عنوان نیرویی ویرانگر به عنوان یکی از مولفههای آشنای وی در آثارش روبرو هستیم. رناتو سالواتوری به عنوان برادر خشن و گناهکار و آلن دلون به عنوان برادر پاک و معصوم عاشق آنی ژیرادو هستند و در این میان زندگی دخترک بیپناه است که از دست میرود و تباه میشود.
زیرا دلون فکر میکند با بخشیدن محبوبهاش به برادرش میتواند از او در برابر شرارتهای جامعه محافظت کند و روح برادرش را نیز از دست شیطان برهاند، اما نیت خیرش عاقبت تلخ و شومی را به دنبال میآورد و به نتیجه وحشتناکی ختم میشود. اینجاست که دلمان برای رویاها و آرمانهای شکست خورده دلون میسوزد.
این همان فیلمی است که از آلن دلون که آن زمان 25سال بیشتر نداشت، یک ستاره بینالمللی ساخت. او بهترین گزینه برای نمایش یک قدیس تنها و غمگین بود که صورت فرشتهوارش به درد این میخورد که در آن شهر جهنمی مشت بخورد و له شود و زخم بردارد تا دیگران بتوانند زندگی بهتری داشته باشند.
ویسکونتی با استفاده از همین تضاد میان لطافت و جوانی دلون با دنیای خشن و بیرحم مشتزنی به عمل او حالت ایثار میبخشد و از وی شمایل مسیحوار ترسیم میکند و او را تا حد یک قربانی ارتقا میدهد.
صحنه برگزیدهام از فیلم جایی است که دلون برای برادرانش داستانی را از زادگاهشان تعریف میکند و میگوید هرگاه خانهای به پایان میرسید، معمارها سنگی را سر راه آدمهایی که از مقابل خانه میگذشتند قرار میدادند، چون معتقد بودند یک سنگ باید قربانی شود تا کل خانه سالم بماند. درواقع این همان سرنوشتی است که دلون در ارتباط با خانوادهاش برای خود پیشبینی میکند.
در آخرین پلان فیلم که کوچکترین برادر، عکس دلون روی دیوار را نوازش میکند و آن موسیقی مرثیه وار شنیده میشود، حالتی از تقدیس و ستایش معصومیت و پاکی دلون را تداعی میکند که در هجوم توحش، پلیدی و خشونت جامعه تا مرز نابودی و فروپاشی پیش رفت. آن شهر عبوس، کثیف و تیره و تار تحمل دیدن آن چهره پاک و دوستداشتنی را نداشت و نمیتوانست آن همه خیر و بخشندگی را تاب بیاورد. دلون حق داشت که دلش میخواست به ده کوچکشان بازگردد.
فیلمساز ما که در یکی از ثروتمندترین خانوادههای اشرافی و اصیل ایتالیا به دنیا آمده و از کودکی با هنر و ادبیات بزرگ شده بود، سلیقه منحصر به فردی در خلق نوعی بافت بصری بر اساس تلفیق نور، رنگ، لباس، دکور و معماری داشت، تا جایی که میتوانست به پسزمینههای محیطی فیلمهایش قابلیت شخصیتی ببخشد.
جذبه و شکوه تصاویرش آنقدر تاثیرگذار بود که حتی میتوانست ستارگانی را که در فیلمهایش بازی میکردند، تحت نفوذ خود قرار دهد. بنابراین بیدلیل نیست که کارش در بعضی از فیلمهایش را با شمایلهای باشکوه باقیمانده از نقاشان رنسانس مقایسه میکنند و یا حال و هوای آن را به اپرا نسبت میدهند. در همین فیلم که فیلمبرداری و نورپردازی فوقالعادهاش را جوزپه روتونو انجام داده، بهترین قاببندیها را میتوانید از وی ببینید.
حالا نوبت شماست که اسم فیلم و کارگردانش را حدس بزنید و دربارهاش نظر بدهید.
5858
5858