*کم بودن احزاب قوی در کشور یک نقص است. فقدان احزاب باعث سوار شدن برخی افراد فرصتطلب زیرک بر امواج اجتماعی و اشغال برخی مناصب میشود که بعد از مدتی مشخص میشود که این افراد ایدهآل مردم نبودهاند.
*در دوره معاصر دو حزب توده و جمهوری اسلامی به معنای واقعی حزب بودند و فراگیر بودند. حزب توده خاطره خوبی در اذهان مردم ایران ندارد و شاید یکی از دلایل شکست تجربه حزبی در کشور، وجود حزب توده بود. این حزب، حزبی وابسته به شوروی سابق بود. سران این حزب بیش از آنکه به آرمانها و منافع ملت پایبند باشند در پی تحقق آرمانهای کمونیسم بودند و گاهی از پشت خنجر میزدند. البته رهبران این حزب در زمان رژیم گذشته به مسکو فرار کردند. هرگاه نام حزب به میان میآید بسیاری یاد عملکرد حزب توده افتاده و با آن مخالفت میکنند.
*حزب جمهوری اسلامی در مجموع حزب موفقی بود ولی این حزب هم نمیتواند ملاک و معیار ارزیابی احزاب قرار گیرد چرا که این حزب از هیجان ایجاد شده در دوره پیروزی انقلاب اسلامی استفاده کرد. به عبارت بهتر موسسان این حزب از نفوذ رهبری امام خمینی(ره) استفاده کرده و توانستند یک حزب فراگیر در کشور به وجود آورند. فراگیر بودن این حزب مدیون امام خمینی(ره) و نام «جمهوری اسلامی» است و به هر حال وضعیت شکلگیری آن حالتی طبیعی برای تأسیس یک تشکیلات سیاسی به شمار نمیرود. از این رو نمیتوان به عنوان الگو از این حزب یاد کرد.
*اگر احزاب قوی در کشور شکل گیرد این گونه افراد بیشتر مدیون حزب خود بوده و در پی آرمانها و اهداف حزب خود و تحقق اهداف ملی خواهند بود که در مجموع به نفع کشور تمام میشود.
*جمع جبری آثار مثبت و منفی حزب برای کشوری که دموکراسی و مردمسالاری را تجربه میکند، مثبت است. البته هر کشوری شرایط خاص خودش را دارد. به طور مثال در کشور ما رابطه احزاب با اصل ولایت فقیه باید به درستی تعریف شود. از سویی قائل به اطاعت از ولیفقیه هستیم و از طرفی اگر بخواهیم قائل به پیروی از حزب باشیم، این دو چگونه با هم قابل جمع است. نسبت این دو باید با هم روشن شود.
*احیای نظام حزبی منوط به اصلاح دیدگاه سیاسیون نسبت به ولی فقیه است. نوع برداشت از ولایت فقیه بسیار حائز اهمیت است و تا به درستی حل نشود مسئله حزبگرایی نیز حل نمیشود و اصلا یکی از موانع شکلگیری احزاب شاید همین موضوع است. نوع نگاه به ولایت فقیه در خیلی مسائل اثرگذار است و اگر این نگاه اصلاح نشود در بسیاری امور به مشکل بر میخوریم.
*کشور به مرحلهای رسیده که نیاز به احیای احزاب احساس می شود. آثار فقدان احزاب در کشور در زمان برگزاری انتخابات مجلس و ریاستجمهوری و بررسی طرحها و لوایح در مجلس احساس میشود. اگرچه فراکسیونها و محفلهای غیررسمی در مجلس وجود دارد ولی نمایندگان گاهی مجبور به تصمیمگیری انفرادی هستند چون مرجعی رسمی برای دریافت مشاوره وجود ندارد
*در صورت تحقق مشارکت بالای مردم در انتخابات، مجلس نهم ظرفیت ایجاد تغییرات معنادار در آرایش سیاسی کشور را دارد. اگر در این انتخابات تیپ منتقد دولت بتواند رای خوبی بیاورد، در آینده جلوی بسیاری از تندرویها گرفته خواهد شد. در این صورت آرایش سیاسی کشور تغییر کرده و به سمت اعتدال، قانونگرایی و عقلگرایی و احترام به مردم حرکت میکند. ولی اگر تیپ افراطی اکثریت کرسیها را به دست آورد به ضرر کشور تمام میشود.
*اگر مشارکت در سطح بالایی باشد و قشر اصولگرای منتقد و اصلاحطلبان معتدل رأی خوبی در انتخابات بیاورند احتمال تحول مثبت به معنی همگرایی در جریانهای اصولگرا و اصلاحطلب وجود خواهد داشت ولی اگر مشارکت در حد پایینی باشد ممکن است افراد و جریانهای تندرو رای بهتری داشته باشند و فضای سیاسی بستهتر شود.
*تسلط جریانها و افراد تندرو بر مجلس به ضرر کشور تمام میشود از این رو همه مسئله برمیگردد به اینکه مشارکت مردم در انتخابات در سطح بالایی باشد. حضور اقشار و سلایق مختلف بهویژه مشارکت افرادی که به واسطه حوادث سال 88 باعث دلخوری شد، در انتخابات مجلس نهم ضروری است و موجب ظهور اعتماد عمومی به نظام و بلکه آشتی ملی می شود.
* [در صورت به قدرت رسیدن یک طیف تندرو از جریان اصولگرا ] معتقدم اگر این تیپ فکری بر کشور مسلط شود نظام و انقلاب ظرف مدت کوتاهی نابود میشود. این نگاه تنگنظرانه و سختگیرانه، فقط خود را اصولگرا و انقلابی واقعی دانسته و بقیه را منحرف میداند. شبیه خوارج که همه را غیر از خودشان کافر میدانستند. این نگاه که در میان اعضای جبهه پایداری مشهود است، نگاه بسیار خطرناکی است. اعضای این جبهه بقیه اصولگرایان را یا مردودین فتنه یا خواص بیبصیرت میدانند بنابراین حکم به خروج بخش عظیمی از اصولگرایان از حوزه انقلاب میدهند که این اعتقاد، اعتقاد خطرناکی است.
/17217