در بخشی از مصاحبه محمد هاشمی آمده است:
*[درباره جایگزینی سنا به جای مجمع تشخیص مصلحت]معمولا پشتسر اینگونه اظهارنظرهای غیرکارشناسی، اغراض سیاسی نهفته است و مشخص است که آنها، ساختار قانون اساسی و نظام را نمیشناسند و به دنبال بهرهبرداری از فضاهای غیرکارشناسی هستند. آنها این را درک نکردهاند که اهمیت مجمع در چیست و فکر کردند نقش آن مانند مجلس سنای زمان شاه یا برخی دیگر از کشورهاست. آنها این موضوع را درک نکردهاند که اهمیت این میراث و ابتکار امام در کجاست. به عنوان نمونه در همین دوره اخیر راجع به مسایل اجتماعی، مصوبه مهمی در حوزه فرهنگی داشتیم. اینکه اندیشههای دینی و سیاسی امام به عنوان معیار اساسی در تمام برنامهریزیها مورد توجه قرار گرفته و در حوزه دین، با جریانهای انحرافی ترویجکننده خرافات و موهومات مبارزه شده و روحیه قناعت و کیفیت تولید و... افزایش داشته باشد.
*در این دوران اخیر ببینید چه خرافههایی مثل بحث جنگیری و رمالی و این مسایل که دستگاه قضایی برای برخورد با آن وارد شد یا مساله امام عصر(عج) را که یکی از مسایل مهم در فلسفه مهدویت است به گونهای به سخره کشیدند که باعث شد در جامعه بازخوردهای منفی داشته باشد. دلیل اینکه ما به این مساله وارد شدیم این بود که قبل از انقلاب وحتی بعد از پیروزی انقلاب عدهای میآمدند قرائتهای مختلفی از دین را بیان میکردند. اما مجمع با مصوبه خود به این قضایا پایان داد. گفت قرائت ما، اندیشههای دینی و سیاسی حضرت امام است و باید معیار اساسی در تمام سیاستگذاریها و برنامهریزیها باشد. مجمع در بحثهای طولانی با حضور کارشناسان و فقها سیاستهایی را گذراند تا سدکننده اقدامات این گروه و انحرافاتی که چه در خارج و در داخل با کجاندیشیهای افراطی در مسایل ارزشی به وجود آوردند، باشد. باز اگر خرافه هست، مجمع ابزار جلوگیری از آن را ندارد اما این مسایل به هر حال در جامعه در زمان خودش اهمیت خود را نشان میدهد و میگویند دین و جمهوری اسلامی که امام میخواستند بر پایه خرافه پرستی بنا نهاده نشده و آنهایی که هر روز اوهامی را در جامعه مطرح میکنند به دنبال اهداف دیگری هستند. در حوزه اجتماعی نیز مسالهای که در این دوره به طور جدی مورد توجه اعضای مجمع تشخیص مصلحت نظام بود، تقویت نهاد خانواده و جایگاه زن در آن و جایگاه اجتماعی و استیفای حقوق شرعی و قانونی بانوان در تمام عرصهها بود. متاسفانه آمار نگرانکنندهای از فروپاشی خانواده و طلاق اعلام میشود. وقتی ریشههای آن بررسی میشود میبینیم روی کجفهمیهایی است که وجود دارد و فرهنگ به سمت انحراف برده شده است. خانواده اولین واحد اجتماعی است. جایگاه زن در خانواده و صحنه اجتماع نیز بسیار مهم است. مجمع مصوبه بسیار مترقی در این بخش داشت که مشابه آن در دنیا نیست.
*نقش آیتالله هاشمیرفسنجانی در مجمع به گونهای است که گاهی همه چیز تحت تاثیر حضور ایشان در این نهاد قرار میگیرد. از سال 85 که ایشان برای دوره جدید هم منصوب شدند، گروهی حملات جدی را علیه ایشان و به تبع آن مجمع تشخیص مصلحت و البته هر نهادی که همراه آنها نباشد سازمان دادند.
*[درباره انتقادها به ترکیب مجمع]این بحث ریشهای و اساسی است و فارغ از حملات به مجمع یا نهادهای دیگر، اصل مشکل آنها به آقای هاشمی برمیگردد. اگرچه امروز به دلیل اینکه آقای هاشمی تنها شده بیشتر مورد هجمه است اما اگر بخواهم ریشه آن را مطرح کنم از همان قبل از پیروزی انقلاب یعنی سال 54 به بعد، آقای هاشمی همواره برای گروههای مختلف، هدف بود. حتی منافقین یا سازمان مجاهدین خلق در آن مقطع، برنامه ترور ایشان را در دستور کار داشت.
* این دیدگاه وجود داشت که اول اینها را بزنیم و بعد، تخریب امام آسانتر میشود. در طول زمان آقایان بهشتی و باهنر شهید شدند و آقای خامنهای ترور نافرجام شدند.آقای موسویاردبیلی که به قم رفتند و از فعالیت رسمی فاصله گرفتند و فقط ماند آقای هاشمی. در این سالها نیز همان شیوه بنیصدر در مورد تخریب ایشان به کار گرفته شده است. ممکن است افراد عوض شده باشند اما مانند بنیصدر میگویند که آقای هاشمی نباید هیچ کجا مسوولیت داشته باشد.
در بخشی از گفت وگوی صادق زیبا کلام آمده است:
*از زمانی که آقای احمدینژاد از سال 1384 بر مسند ریاستجمهوری تکیه زدند به مجمع تشخیص مصلحت نظام پشت کردهاند و این واقعه بسیار تاسفآور بوده است. مشکل آنجاست که احمدینژاد با آیتالله هاشمیرفسنجانی اختلافنظرهایی داشتهاند، در عین حال این توجه نیز صورت نگرفته بود وقتی یک عضو حقیقی یا حقوقی در جلسات مجمع حضور پیدا نمیکند یا نسبت به مصوبات آن بیتوجه است یا دولت و سایر نهادها به تصمیمات آن عمل نمیکنند، این بیتوجهی به شخص نیست بلکه بیتوجهی به کل افراد حاضر در مجمع تشخیص مصلحت نظام بوده و به نوعی به همه آنها توهین شده است. مگر سایر اعضا، همه افراد حاضر در این نهاد را کاملا قبول دارند؟ این ویژگی کار جمعی است که باید سلایق مختلف در کنار هم برای هدف واحد تلاش کنند. بر این اساس بهتر است بگوییم به نهاد مجمع بیتوجهی شده باید دقت داشته باشید که حضور نیافتن احمدینژاد در جلسات مجمع و عدم توجه به مصوبات آن در دراز مدت، در رابطه با شخص آقای هاشمی چندان حایزاهمیت نبود اما این جا مساله مهم دیگری وجود دارد که باید به آن توجه داشت، آن افرادی که در برابر بیتوجهی به مجمع تشخیص مصلحت نظام، بیتفاوت بودهاند و نسبت به این رفتار مماشات داشتند این را باید در نظر میگرفتند که با رفتارشان دارند زیر پای مجمع تشخیص مصلحت نظام را سست میکنند و این رفتار موجب این تصور میشود که مجمع تشخیص کارهای نیست یا میتواند کارهای نباشد و اهمیتی ندارد، برخلاف آنچه که در قانون اساسی به عنوان نقش و وظیفه این نهاد بیان شده است و حتی با وجود جایگاه آن در قانون میتوان به آن بیمحلی کرد و به مجمع هیچ وقعی ننهاد. یعنی فضا را به سمتی بردند که به مردم نشان دادند مجمع تشخیص مصلحت نظام، بود و نبودش چندان حایز اهمیت نیست.
*برگردیم به سالهای 84، 85، 86، 87 و حتی 88 در تمام این سالها آقای احمدینژاد در میان اصولگرایان محبوب بودند و فقط و فقط زمانی این دیدگاه و این محبوبیت کمرنگ شد که در اردیبهشت سال 90 درگیری بر سر عزل و نصب وزیر اطلاعات فضا را متشنج کرد.
* دو نوع دیدگاه[درباره حضور هاشمی در مجمع] مطرح است؛ اول اینکه پس از انتخابات[76] منصب دیگری برای آیتالله هاشمی وجود نداشت، همچون افراد دارای پست و مقام که پس از پایان دوره حضورشان در آن مقام، یا به عبارتی بیکار شدنشان، به آنها پست مشاور داده میشود که اگر دقت کرده باشید بسیار مشاور در ادارات دولتی وجود دارد. در این رابطه نیز برای اینکه آقای هاشمی بیشتر از این، از لحاظ سیاسی، اجتماعی به عبارتی بیکار نشود، رییس مجمع تشخیص مصلحت نظام شده است. اما اگر براساس دیدی دیگر یعنی همان دیدی که از سوی قانون اساسی برای مجمع تشخیص مصلحت نظام و رییس آن مطرح است به حضور آقای هاشمی در این مقام نگاه کنید در مییابید که جایگاه و نقش وی بسیار مهم است. البته به نظر من حضور آقای هاشمی در این جایگاه، خود بر اهمیت آن میافزاید یعنی آقای هاشمی به این سمت اعتبار میدهد.
* منتقدان به این جنبه توجه نمیکند که آقای هاشمیرفسنجانی که همیشه رییس مجمع تشخیص مصلحت نظام باقی نمیماند. وی که عمر نوح ندارد، که در این مقام باقی بماند و البته از سوی دیگر رییسجمهور هم که قرار نیست همیشه آقای احمدینژاد باشد. رییسجمهور هم عوض میشود و این رفتار راه را برای بیتفاوتیهای افراد بعدی نیز نسبت به مجمع تشخیص مصلحت نظام باز میکند.
*به نظر من اساسا جایگاه مجمع تشخیص مصلحت نظام قانونگذاری نیست. متاسفانه در این مدت نه تنها مجمع تشخیص مصلحت نظام به انجام اعمالی دستزده که مجموعه شرح وظایفش در قانون اساسی نیست بلکه در حد اعلای آن و بدتر از آن، شورایعالی انقلاب فرهنگی است که به این نحو عمل میکند. شورایعالی انقلاب در قانون اساسی هیچ جایگاهی ندارد اما ما شاهد آن هستیم که متداوم در حال انجام فعالیتهای اجرایی است. سیاستگذاری میکند، حتی قانونگذاری نیز انجام میدهد و دستورالعمل به دانشگاهها و دیگر موسسات ابلاغ میکند. به نظر من وجود اینگونه اعمال در وهله نخست، کوتاهی مجلس شورای اسلامی را نشان میدهد که به نهادهای دیگر اجازه میدهد در جایگاه قانونگذاری قرار گیرند. مطمئنا میدانید که در قانون اساسی، اختیار قانونگذاری، فقط و فقط در مجموعه وظایف مجلس شورای اسلامی قرار گرفته است نه دیگر نهادها. حتی شورای نگهبان نیز حق چنین کاری را ندارد چه رسد به مجمع تشخیص مصلحت نظام و پس از آن چه رسد به شورایعالی انقلاب فرهنگی که حتی در قانون اساسی وجود ندارد. اما متاسفانه در حال حاضر همه این نهادها را در جایگاه قانونگذاری میبینیم.
*در رابطه با مجمع تشخیص مصلحت نظام نهادی که در آن گوناگونی طیفها و اندیشهها در کنار هم وجود دارد به جای آنکه روز به روز نقشش پر رنگتر شود و فعالانهتر عمل کند؛ روز به روز کمتر مورد توجه قرار میگیرد و نقش آن نیز به همین شکل کمتروکمتر میشود. دیگر نهادها هم به همین شکل پیش میروند به طوریکه شاهد آن هستیم که مجلس شورای اسلامی هم روزبهروز نقشاش کمرنگتر میشود. جامعه ما در مسیری قرار گرفته که به جای اینکه به سمت پولورالیسم حرکت کند و به شکلی نهادهایی که در آن کثرتگرایی و تنوع گروهها وجود دارد، قدرتمندتر شوند (همانند شوراها، مجلس شورای اسلامی، مجمع تشخیص مصلحت نظام و...) ما به عکس در حال حرکت به سمت ضعیف شدن این نهادهای کثرتگرا هستیم.
/27217