مدتها زمان برد تا فریدون زندی از یک بازیکن دسن نیافتنی و محبوب برای رسانهها به یک بازیکن معمولی درجه 3 تنزل درجه بدهد. آن زمان او بازیکن اصلی و تراز اول بوندس لیگا بود. بازیکنی که باید از بین دو تیم ملی فوتبال آلمان و ایران، یکی را انتخاب میکرد و او ایران را انتخاب کرد. او البته از این انتخاب اصلا ناراحت نیست و حتی دیروز هم که با او صحبت کردیم خود را یک ایرانی میدانست. اما کاری که با زندی کردیم، پاسخی متقابل به تصمیم درست او نبود.
زندی وارد این فوتبال شد و جریانهای فوتبال او را به سمتی برد که نزدیک بود بهطور کامل نابود شود. اگر تفکر حرفهای حاکم بر فوتبال اروپا روی زندی تاثیر نمیگذاشت؛ الان او هم مانند بسیاری از بازیکنانی که با بیمهریهای موجود در این فوتبال، مجبور به وداع از این ورزش میشوند، یک بازیکن فراموش شده بود. بازیکنی که فقط به درد آرشیو ما میخورد. یا مصاحبههایی که تنها به کار یک روز خاص در تقویم میآیند. زندی اما چنین تفکری نداشت. دوباره همه چیز را از نو ساخت و با وجود یک لشکر ستاره آماده در استقلال، زنده ماند و سخت مبارزه کرد تا سرانجام، روی خوش فوتبال به او هم سلام کند. زندی این روزها ثمره مقاومت خود را با حضوری دوباره در تمرینات تیم ملی میگیرد تا به همه نشان بدهد که «خواستن» چه فرجام شیرینی دارد.
حالا نوبت به یک بازیکن دورگه دیگر رسیده است. اشکان دژاگه در لیست قرار گرفته تا دیگر به تیم ملی فوتبال آلمان فکر نکند. بازیکنی که در بورس است و در ویترین بوندسلیگا به «چشم» میآید. او میآید که برای تیم ملی فوتبال ایران بازی کند. احتمالا او هم باید تبعات سیاسی این تصمیم را بپذیرد و شاید یک یا چند سال بعد گذار او هم به لیگ برتر ایران بیفتد. چون تصمیمی را میگیرد که شاید برخی دولتمردان آلمانی دوستش نداشته باشند.
آرزوی همه فوتبالدوستان ایرانی که فوتبال و «ایران» را از عمق وجود دوست دارند، این است که معامله قبلی این بار برای اشکان تکرار نشود. با اشکان مهربانتر باشیم. او برای نابود شدن به ایران نمیآید. کمک کنیم تا فوتبال او زنده بماند.
43 43