به گزارش خبرآنلاین، سیدحسین موسویان مذاکره کننده اسبق تیم هستهای کشورمان در مقالهای برای بولتن دانشمندان اتمی آمریکا نوشت:
پس از تبادل نامهای میان رئیسجمهور آمریکا، دونالد ترامپ، و رهبر ایران، آیتالله علی خامنهای، و از زمان آغاز مذاکرات اولیه در 12 آوریل، چهار دور مذاکره دوجانبه مستقیم و غیرمستقیم درباره برنامه هستهای ایران پیشرفت داشتهاند. این مذاکرات به رهبری وزیر امور خارجه ایران، عباس عراقچی، و مذاکرهکننده ارشد دولت ترامپ، استیو ویتکوف، در جریان است.
در این مرحله از مذاکرات، طرفین باید به تفاهمی مشترک در زمینه اقدامات راستیآزمایی و شفافیت دست یافته باشند. همکاری کامل ایران با آژانس بینالمللی انرژی اتمی (IAEA) از طریق اجرای پروتکل الحاقی، که مهمترین سازوکار بازرسی و راستیآزمایی است، میتواند ابهامات فنی موجود درباره ماهیت صلحآمیز برنامه هستهای ایران را برطرف کند.
در سال 2018، رئیسجمهور ترامپ از برنامه جامع اقدام مشترک (برجام) که به عنوان توافق هستهای ایران شناخته میشود، خارج شد و آن را «بدترین توافق ممکن» خواند. در روز سهشنبه، در جریان نخستین سفر خود به خاورمیانه در دوره دوم ریاستجمهوریاش، ترامپ اعلام کرد که مایل به دستیابی دوباره به توافقی با ایران است. ترامپ همواره به دنبال توافقهای بزرگ و خارج از چارچوبهای معمول بوده است. اکنون که او در منطقه سفر میکند، باید فراتر از موضوع هستهای ایران بیاندیشد و برای تحقق خاورمیانهای عاری از سلاح هستهای تلاش کند.
معضل غنیسازی اورانیوم ایران
از سال 2003 تا 2013، مذاکرات هستهای میان قدرتهای جهانی و ایران به دلیل مخالفت ایالات متحده با حق ایران برای غنیسازی صلحآمیز اورانیوم، به شکست انجامید. اما طبق معاهده عدم اشاعه سلاحهای هستهای (NPT)، تمامی کشورهای عضو حق برخورداری از غنیسازی صلحآمیز را دارند. ژاپن، آلمان، برزیل و آرژانتین اجازه توسعه برنامههای غنیسازی را داشتهاند و ایران نیز باید از این حق برخوردار باشد.
مذاکرات هستهای از 2013 تا 2015 به دلیل عدم مخالفت آمریکا با اصل غنیسازی صلحآمیز توسط ایران، منجر به توافق برجام شد. با اجرای برجام، ایران با آژانس همکاری کرد و تا دسامبر 2015، تمام ابهامات فنی برطرف شدند. اما پس از خروج دولت اول ترامپ از برجام و اعمال تحریمهای فشار حداکثری علیه ایران، تهران تعهدات خود را کاهش داد، برنامه غنیسازی را گسترش داد و در نهایت به آستانه تبدیل شدن به یک کشور هستهای رسید.
اکنون، دولت دوم ترامپ بار دیگر حق قانونی و مشروع ایران برای غنیسازی صلحآمیز را زیر سؤال برده است. در روزهای اخیر، ویتکاف گفته که ایران باید از غنیسازی دست بکشد و عراقچی در پاسخ اعلام کرده که این مسئله خط قرمز ایران است.
با تکیه بر دههها تجربه و آشنایی با برنامه هستهای ایران، برای من روشن است که تنها در صورتی امکان دستیابی به توافق هستهای میان ترامپ و ایران وجود دارد که خط قرمز ترامپ صرفاً بر عدم دستیابی ایران به سلاح هستهای متمرکز باشد، نه انکار حقوق قانونی ایران در توسعه فناوری صلحآمیز هستهای از جمله غنیسازی. ایران تحت هیچ شرایطی تبعیض، تحقیر و محروم شدن از حقوق بینالمللی خود را نخواهد پذیرفت.
خطر اشاعه منطقهای
دستیابی به توافق هستهای میان آمریکا و ایران، بدون شک یک ضرورت فوری و حیاتی برای رفع یکی از خطرات اشاعه هستهای در خاورمیانه است. اما مسئله عدم اشاعه در منطقه بسیار فراتر از موضوع غنیسازی ایران است.
حتی در سناریوی بعیدی که ایران از غنیسازی دست بکشد، مشکل به دلایل زیر همچنان باقی خواهد ماند:
1. توانایی و دانش فنی ایران در حوزه غنیسازی غیرقابل بازگشت است؛ حتی حمله نظامی نیز قادر به حذف آن نیست.
2.طبق ماده 10 معاهده NPT، تمامی اعضا حق خروج از این معاهده را دارند؛ گزینهای که در شرایط خصومت مداوم ایران و آمریکا همچنان برای تهران قابل اتکا خواهد بود.
3. اسرائیل تنها کشوری در منطقه است که دهها سلاح هستهای در اختیار دارد. این واقعیت برای دههها مانع از تصویب ابتکارات و قطعنامههای سازمان ملل برای ایجاد خاورمیانهای عاری از سلاحهای کشتار جمعی شده است. اسرائیل همچنان از حمایت قوی آمریکا و غرب برخوردار است، اما موقعیت اسرائیل بهعنوان "ژاندارم هستهای" خاورمیانه پایدار نخواهد بود.
4.عربستان سعودی و ایالات متحده در حال مذاکره بر سر توافق هستهای هستند که در آن آمریکا با غنیسازی عربستان موافقت خواهد کرد.
5.پذیرش غنیسازی توسط عربستان، مسیر را برای سایر قدرتهای منطقهای برای پیگیری غنیسازی باز خواهد کرد.
لذا توافقی که صرفاً بر برنامه هستهای ایران تمرکز دارد، نمیتواند به مسائل گستردهتر و به همان اندازه مهم اشاعه هستهای در منطقه بپردازد.
دکترین هستهای منطقهای جدید، ضرورتی اجتنابناپذیر
یک نقشه راه دو مرحلهای میتواند به تحقق دستاوردی تاریخی و عظیم یعنی خلع سلاح هستهای خاورمیانه منجر شود.
تشکیل کنسرسیوم هستهای خلیج فارس
به عنوان گام نخست، دولت ترامپ باید با هشت کشور حاشیه خلیج فارس همکاری کند تا از طریق ایجاد یک کنسرسیوم هستهای خلیج فارس، دکترین هستهای جدیدی را تعریف کنند. این دکترین باید شامل تلاشی هماهنگ برای ایجاد چارچوبی جامع و فراگیر در زمینه عدم اشاعه هستهای باشد—گامی بزرگ بهسوی ایجاد سیستم همکاری، امنیت و ثبات منطقهای در خلیج فارس.
این دکترین میتواند حول چهار اصل کلیدی شکل گیرد:
1.کنسرسیوم منطقهای برای غنیسازی: همانند شرکت اروپایی یورِنکو، یک کنسرسیوم برای غنیسازی میتواند در خلیج فارس ایجاد شود تا خطر اشاعه را کاهش دهد. این کنسرسیوم به کشورهای منطقه اجازه میدهد در غنیسازی اورانیوم تحت نظارت چندجانبه شدید مشارکت داشته باشند. این مدل تضمین میکند که همه فعالیتهای غنیسازی صرفاً صلحآمیز، شفاف و تحت نظارت آژانس بینالمللی و ذینفعان منطقهای انجام میشود.
2.چارچوب ایمنی هستهای منطقهای: گسترش فناوری هستهای صلحآمیز باید با پروتکلهای ایمنی قوی همراه باشد تا از حوادث، تروریسم احتمالی و کاربرد نظامی جلوگیری شود. این چارچوب شامل برنامههای آموزشی مشترک، استانداردهای ایمنی، پروتکلهای ساخت، بهرهبرداری و خروج از خدمت تأسیسات هستهای و سازوکارهای واکنش اضطراری خواهد بود.
3.برنامه راستیآزمایی منطقهای: یک نهاد منطقهای راستیآزمایی باید ایجاد شود که در کنار آژانس بینالمللی فعالیت کند تا تمامی فعالیتهای هستهای با هنجارهای عدم اشاعه منطبق باشند. این برنامه شامل بازرسیهای منظم، گزارشدهی شفاف و اقدامات اعتمادساز خواهد بود و باید توانایی راستیآزمایی فعالیتهای مخفی احتمالی را نیز داشته باشد.
4.دکترین هستهای منطقهای: در نهایت، یک دکترین جدید باید توسعه همکاریهای صلحآمیز هستهای میان کشورهای منطقه را ترویج دهد. این همکاری میتواند شامل پروژههای تحقیقاتی مشترک، تأسیسات هستهای مشترک و سازوکارهایی برای افزایش شفافیت، کاهش تنش و ترویج رشد اقتصادی و عدم اشاعه باشد.
گام دوم: منطقه عاری از سلاح هستهای
مرحله دوم نقشه راه باید بر ایجاد منطقهای عاری از سلاحهای هستهای درکل خاورمیانه متمرکز باشد. نخستین قطعنامه عمده سازمان ملل در این زمینه که توسط ایران و مصر پیشنهاد شد، در سال 1974 تصویب شد. اما با توجه به اینکه اسرائیل سلاحهای هستهای در اختیار دارد، اجماع بر سراجرای این قطعنامه حاصل نشده و احتمالاً در آینده نزدیک نیز نخواهد شد.
برای پاسخ به نگرانیهای امنیتی منطقهای و الزامات بینالمللی عدم اشاعه، یک دکترین هستهای جدید برای خاورمیانه اجتنابناپذیر است—و باید در دستور کار تمامی مذاکرات هستهای منطقه قرار گیرد.
یک چارچوب جامع عدم اشاعه در خاورمیانه نباید تنها بر فعالیتهای هستهای ایران متمرکز باشد، بلکه باید معماری امنیتی کل منطقه را دربرگیرد. بدون رویکردی چندجانبه که همه قدرتهای منطقهای—چه هستهای و چه غیرهستهای—را دربر گیرد، تلاشهای عدم اشاعه با دشواریهای زیادی روبرو خواهد بود. یک دکترین هستهای جدید میتواند مسیر صلح و ثبات را برای خاورمیانه و فراتر از آن هموار کند.