هوشمند هنرکار که این روزها نمایش کارگاهی «به علی گفت مادرش روزی» را براساس اشعار فروغ فرخزاد و مهدی اخوان ثالث روی صحنه دارد می‌گوید این اشعار با توجه به توانمندی و علاقه هنرجویان نوجوان کارگاه انتخاب و تبدیل به کار اجرایی شدند.

به گزارش خبرگزاری خبرآنلاین، نمایش «به علی گفت مادرش روزی» در چهار اپیزود و براساس چهار شعر از فروغ فرخزاد و مهدی اخوان ثالث برآیند کارگاه‌ آموزشی هوشمند هنرکار با چند نوجوان است که در تئاتر محراب روی صحنه رفته است. این نمایش که با دراماتورژی و کارگردانی هنرکار اجرا می‌شود درآمیختگی شعر و تئاتر را پیش روی تماشاگران می‌گذارد. امیرحسین کفایی، سارینا شیاسی و باران عبیری بازیگران این نمایش هستند. «به علی گفت مادرش روزی» هر شب ساعت ۱۹ و ۳۰ در بلک‌باکس جمیله شیخی در تالار محراب روی صحنه می‌رود. در ادامه صحبت‌های هوشمند هنرکار را درباره تجربه متفاوت این اجرا و حال و هوای این روزهای تئاتر می‌خوانید.

نمایش «به علی گفت مادرش روزی» از دل کارگاه آموزشی برآمده است؛ این کارگاه‌ دارای چه ویژگی‌ها و رویکردی بود؟

در آموزش هنری، شیوه‌های مختلفی وجود دارد. در کلاس‌ها، آموزش‌های عملی و تئوری، طی دروس و کلاس‌های جداگانه درس داده می‌شود. ممکن است کلاسی مربوط به تربیت بدن باشد یا بیان، تاریخ هنر و نمایش، تحلیل متن یا طراحی صحنه و غیره. این‌ها دست به دست هم می‌دهند و مجموعه‌ای از هنرجوها را تربیت می‌کنند که هرکدام تخصصی خاص خود دارند. در کار کارگاهی، ما از ابتدا با عمل و کار سروکار داریم. چه از اصطلاح ورک‌شاپ استفاده کنیم چه کارگاه، از ابتدا لباس کار می‌پوشیم و وارد عمل می‌شویم؛ همه چیز در کار و عمل تعلیم داده می‌شود. اجزا و عناصر مختلف بازیگری را به صورت عملی آموزش می‌دهیم. نه فقط بخش‌هایی که اساسا عملی هستند مثل بدن و بیان، بلکه همه مباحث بازیگری را، از الفبا و بحث‌های تئوریک و تحلیل، تا تجربه نقش و روند اجرا و حتی اخلاق هنری و حرفه‌ای را در عمل تجربه می‌کنیم. اکت و اکتور. بازیگر یعنی «اکتور»، یعنی اجراگر، یعنی کارگر. از عمل شروع می‌کنیم و با عمل به کار خاتمه می‌دهیم. رویه‌ای که ما در این‌جا و کارگاه‌های دیگر داشتیم همین بود؛ عمل، از ابتدا تا انتها. اساسا فکر می‌کنم این درست‌ترین شیوه برای کار بازیگری باشد. بازیگر نمی‌تواند ذهنی و کلاسی شکل بگیرد و کامل شود.

بحث اکت و اکتور را براساس چه شیوه‌ای پیش بردید؟

در واقع در تاریخ بازیگری نقاط مهمی داریم که خیلی نمی‌خواهم وارد جزئیات و تاریخچه آن شوم. اما استانیسلاوسکی نقطه عطف است. پیش از استانیسلاوسکی شیوه‌هایی که در تئاتر و کار بازیگری وجود دارد حتی در نزد نوابغ، تعریف شده نیست. پرورش بازیگر تدوین شده نیست. به همین دلیل است که گاهی می‌شود، گاهی نمی‌شود. گاهی هم کار متکی بر استعداد و نبوغ خاص بعضی بازیگران و تجربه‌های شخصی پیش می‌رود. کار استانیسلاوسکی اساسا کشف همین رازهای آگاهانه و ناخودآگاه نوابغ بود. استانیسلاوسکی در آزمایشگاهش شیوه‌ای را بنیان می‌گذارد و از آن موقع همه مکاتبی که ما اسم بازیگری روی آن ‌می‌گذاریم، از این شیوه استفاده و البته آن را تکمیل می‌کنند. این شیوه به لهستان می‌رود و گروتوفسکی به شیوه خود آن را تکمیل می‌کند و چند قدم پیش می‌برد. در تئاتر آمریکا و متد همین‌طور. حتی در انگلیس هم با وجود آن‌که شیوه خاص تجربی خودشان وجود داشت و روی آن تعصب داشتند،‌ اما به تدریج، تعلیمات استانیسلاوسکی جا می‌افتد و اکنون همه دانشگاه‌ها کار را با استانیسلاوسکی شروع می‌کنند. در آلمان و فرانسه به شکلی دیگر. اما، حالا اسامی مختلفی در آشفته بازار آموزش بازیگری در ایران می‌بینیم. بعضی کاذب است و بعضی بر اثر ندانم‌کاری کسانی که تدریس می‌کنند یا مدعی تدریس هستند به وجود می‌آید.

من که دانش‌آموخته این مکتب نزد مهین اسکویی و مصطفی اسکویی هستم، همین سیستم را در کارگاه‌هایم پیش برده‌ام. البته در روند سی و چند سالی که کار تئاتر و بازیگری و برگزاری کلاس‌ها را تجربه کرده‌ام، یافته‌هایی داشته‌ام و به نکات جدیدی رسیدم که یا قبلا به من آموخته نشده بود یا من بعدها به آن توجه کردم.

ما الان سه هنرجو روی صحنه نمی‌بینم. تماشاگرانی که کار را دیده‌اند در واکنش‌های خود این را بیان کرده‌اند که سه هنرجو روی صحنه نمی‌بینند بلکه سه بازیگر می‌بینند. من نمی‌خواهم عنوان حرفه‌ای را بگویم چون حرفه‌ای معنای صنفی و اقتصادی خود را پیدا می‌کند. ما سه بازیگر می‌بینیم نه سه هنرجو که بخواهند اتودهای کلاسی خود را به نمایش بگذارند، آن‌ها مرحله هنرجو بودن را طی کرده‌اند و به بازیگر تبدیل شده‌اند

این کارگاه به سمت روی صحنه بردن یک نمایشنامه پیش نرفت، به سمت شعر رفت، چه چیز این جهت‌گیری را تعیین کرد؟

ما اصلا از ابتدا، بنای یک خروجی و اجرای صحنه‌ای را نداشتیم. اجرای صحنه‌ای برنامه‌ریزی شده، پروژه بزرگتری است که اواخر امسال و با اضافه شدن بازیگران حرفه‌ای به این گروه و گروه‌های دیگر نوجوان روی صحنه می‌بریم. در اواسط کارگاه دیدیم تجربیاتی که بچه‌ها روی اتودها و اشعار دارند می‌تواند تبدیل به یک کار اجرایی شود. این ایده به ذهن من رسید، با بچه‌ها مطرح کردم و آنان استقبال کردند؛ آن استقبال و شوق بچه‌ها بود که به من انگیزه داد این را تبدیل به یک اثر نمایشی کنم. پس ما اصلا متن نمایشی نداشیم. اما این‌که چرا شعر، به این بازمی‌گردد که شعر در کارهای آموزشی من جایگاه خیلی مهمی دارد. من فکر می‌کنم چه وجوه بیرونی کار بازیگری مثل بدن،‌ بیان،‌ آوا،‌ ریتم و تمپو، چه وجوه درونی و دنیای پر از تخیل و تصاویر واقعی و فراواقعی ذهنی و خط روانی، می‌تواند در شعر، خروجی خود را بیابد و امکانات وسیعی در اختیار بازیگر و هنرجوی بازیگری بگذارد.

کار به این ترتیب پیش رفت که بچه‌ها در برنامه‌های کارگاه روی اشعار مختلف کار می‌کردند، چه کلاسیک و چه معاصر. در میانه‌ کار، بچه‌ها به سمت اشعار معاصر سوق داده شدند. از میان هشت، نه شعری که وجود داشت با توجه به توانمندی بچه‌ها و علاقه خودشان و انتخاب‌هایشان این چهار شعر بیرون کشیده و تبدیل به یک کار اجرایی شد. در اثر حاضر ما با دکلماسیون و خوانش شعر روبه‌رو نیستم. شعر اجرا می‌شود و در قالب یک تئاتر تجربی، شاهد روی صحنه رفتن نمایش هستیم. تصویر می‌بینیم؛ تصاویری که کاملا درون و بیرون آن از خود شعر استخراج شده است.

شاعرانگی در نورپردازی، رنگ‌آمیزی و طراحی صحنه چه‌طور وارد شد؟

وقتی دستمایه کار شعر است همه چیز به آن سمت می‌رود. وقتی ما کلمات فروغ را داریم، آن چیزی که ما را در طراحی و رنگ‌آمیزی برمی‌انگیزد همه متاثر از خود شعر است. می‌شد عناصر شاعرانه دیگری این‌جا جلوه کند، به‌خصوص در زمینه موسیقی، صدا، طراحی صحنه و رنگ‌آمیزی. عامدانه همه آن‌ها حذف شد زیرا ما بنا نداشیم یک اجرای جذاب مشتری‌پسند روی صحنه ببریم. هدف ما این بود که تجربه خودمان را از یک کار کارگاهی روی صحنه ببریم؛‌ کاری که عنصر اصلی آن بازیگر است و در نتیجه در جهت حذف همه آن مواردی که گفتم پیش رفتیم. ما هیچ دکوری نداریم، فقط چند گلوله‌ کاموا و دو نیمکت. این‌ها شکل‌دهنده تخیل بازیگران هستند. آن دو نیمکت دکور ما نیست، خود بازیگران با استفاده از آن‌ها دنیای خودشان و دکورها را شکل می‌دهند. لباس در این‌جا حذف شده و یک لباس خنثی که مربوط به کارگاه است تن بچه‌ها می‌شود. ما در این‌جا موسیقی نداریم، دو سه زنگوله و بطری پلاستیکی هست که تبدیل به شیکر شده و به همراه آواهای خود بچه‌ها صدا را تولید می‌کند. همه چیز حذف شده که خود بازیگر بتواند توانایی خالص خودش را بروز دهد. الان هرچه روی صحنه می‌بینیم توسط خود بازیگران خلق می‌شود. البته که جزء به جزء همه آن‌ها طراحی شده، ولی همان هم با کار این بازیگران عجین شده است.

وقتی از بازیگران صحبت می‌کنیم در اصل از سه نوجوان حرف می‌زنیم که مدت زیادی از آشنایی آنان با تئاتر نمی‌گذرد. نتیجه‌ای که از آنان روی صحنه می‌بینید را چه‌طور ارزیابی می‌کنید؟

آن‌چه که من توقع داشتم تا حد زیادی برآورده شده است. ما الان سه هنرجو روی صحنه نمی‌بینم. تماشاگرانی که کار را دیده‌اند در واکنش‌های خود این را بیان کرده‌اند که سه هنرجو روی صحنه نمی‌بینند بلکه سه بازیگر می‌بینند. من نمی‌خواهم عنوان حرفه‌ای را بگویم چون حرفه‌ای معنای صنفی و اقتصادی خود را پیدا می‌کند. ما سه بازیگر می‌بینیم نه سه هنرجو که بخواهند اتودهای کلاسی خود را به نمایش بگذارند، آن‌ها مرحله هنرجو بودن را طی کرده‌اند و به بازیگر تبدیل شده‌اند. در آینده بازیگران خوب مملکت ما از همین کارگاه‌ها و همین‌ بچه‌ها بیرون می‌آید؛ اگر این‌ مسیر را ادامه دهند.

زمانی که در نمایش صدا به سمت آواز پیش می‌رود، مشخص است که روی بازیگران کار شده است. در این زمینه تمرینی ویژه وجود داشته است؟

همان‌طور که گفتم ما در کارگاه همه چیز را به شکل عملی پیش بردیم، بخشی از کار بازیگر آشنایی با موسیقی و سلفژ و ریتم و تمپو و آوا است. بسیاری از بازیگرانی که در تئاتر ما کار می‌کنند آشنایی ضعیفی با موسیقی دارند. این هنرجوها قرار نیست آوازه‌خوان یا نوازنده شوند. آنان باید ریتم و تمپو را درست درک کنند. قرار است نوا و ملودی و هارمونی را بفهمند. خود بازیگر باید این را آموخته باشد، مثل کسی که با موسیقی آشنا است. ما در این زمینه تا حدودی پیش رفتیم. از بچه‌ها خواسته‌ام که در این زمینه بیشتر و به صورت جدی کار کنند. چون دیگر این بخش در تخصص کسانی است که در حوزه موسیقی مشغول هستند. آواهایی که در نمایش هست یک بخش ساده از بحث موسیقی و تمپو کار است. بخش اصلی مربوط به درک موسیقی و تمپویی است که در کلمات خود اشعار وجود دارد، آن سکوت‌هایی که شاهد هستیم و یا آن تمپویی که تغییر می‌کند و در چهار اپیزود،‌ چندین ریتم مختلف دیده می‌شود. خیلی فراتر از آواهایی که در اپیزود سه می‌بینیم. موسیقی کلمات و فرم بدن و شکل‌دادن آن فضای شاعرانه.

اصلا از کارهایی مانند نمایش شما حمایتی صورت می‌گیرد؟

هیچ حمایتی. مطلقا هیچ. نه این کار، که اصلا از تئاتر حمایتی نمی‌شود. شاید برخی کارهای سفارشی،‌ همان کارهایی که قرار است برخی گرایش‌ها و یا نهادها را راضی نگه دارد، مورد حمایت مستقیم و غیرمستقیم قرار می‌گیرند. کارهایی هم این روزها مد شده که پیش از این در تئاتر جایگاهی نداشته‌اند و الان به شکل عجیبی رشد کرده‌اند. تمام این قطع حمایت‌ها، تئاتر را به موقعیت اسفناک امروز رسانده است؛‌ چشم‌انداز آینده حتی از این هم بدتر است. مساله کار من و کار آموزشی و کارگاهی نیست. حتی مساله فقط تئاتر تجربی نیست؛ مساله خود تئاتر است.

ما پیش از این تئاتر آزاد را داشتیم که خیلی هم خوب و شریف بود و هدف آن هم تجاری و سرگرمی تعریف می‌شد. الان همه کارها را به آن سمت سوق داده‌اند بدون آنکه ابزار آن را داشته باشند. در بسیاری موارد اصلا تئاتر کار نمی‌شود، رسما با آتراکسیون مواجه هستیم. چیزهایی مثل کنسرت‌نمایش که باب شده یا کلماتی از این دست که مشخص است برای جذب تماشاگر شکل گرفته است. عواملی در تئاتر گنجانده می‌شود که ربطی به نمایش ندارد. البته حضور برخی مشاهیر و ستاره‌ها که ریشه در تئاتر داشته‌اند غنیمت است و موجب رونق تئاتر می‌شود. اما گاه با موارد عجیبی روبه‌رو هستیم؛ فلان شاخ اینستاگرامی و مجازی، فلان بند موسیقی، فلان چهره ورزشی... هدف در حال حاضر فقط پر کردن سالن، جذب تماشاگر و به دست آوردن پول شده است و این هدف مقدس از طرف مدیران دولتی و غیردولتی تئاترها و تماشاخانه‌ها به عنوان یک الگوی موفق اشاعه داده می‌شود. تئاتر دارد به ضد خودش تبدیل می‌شود.

از آن طرف، به قول استاد بیضایی، ترتیب ذائقه تماشاگر هم داده شده است. ابتذالی که رفته رفته همگانی می‌شود و کسی ککش هم نمی‌گزد. تعداد کتاب‌خوان‌ها و تیراژ کتاب روز به روز به اعداد عجیبی می‌رسد؛ ۲۰۰، ۱۰۰، ۵۰ و حتی ۲۰ جلد. ذائقه مردم را سایت‌ها و برنامه‌های کم‌ارزشی تعریف می‌کنند که در گوشی‌های موبایل حاکم چشم‌ها و روان‌ها شده‌اند.

در این وانفسا، معلوم است چه تئاترها و کتاب‌هایی رونق دارد. کسی شعر نمی‌خواند. به خصوص در نسل جوان خیلی نایاب است و یکی از نکاتی که در «به علی گفت مادرش روزی» می‌بینیم این است که سه نوجوان، دارند با اشعاری که اصلا ساده نیست کلنجار می‌روند و آن را تبدیل به تئاتر می‌کنند. باید دید تماشاگری که به دیدن این نمایش می‌آید آیا تا به حال دفتر شعری در دست گرفته؟ آیا چهار تا شعر درست خوانده؟ در شرایط فعلی، ترمیم و اصلاح ذائقه مخاطب خیلی سخت به نظر می‌رسد. راستش، خود من که خیلی وقت است بریده‌ام و انگیزه‌ای برای اجرا و تئاتر ندارم. اگر این بچه‌ها و انرژی آن‌ها نبود و اگر این شور جوانی آن‌ها من را مشتاق نمی‌کرد شاید اصلا دل و دماغ کار کردن نداشتم.

۲۴۲۲۴۲

منبع: خبرآنلاین