در ساختمان نهضت مقدس حسینی سه عنصر اساسی دخالت داشته است و مجموعا سه عامل به این حادثه بزرگ شکل داده است . یکی اینکه بلافاصله بعد از درگذشت معاویه ، یزید بن معاویه فرمان می دهد که از حسین بن علی علیه السلام الزاما بیعت گرفته شود. امام در مقابل این درخواست امتناع می کند.

به گزارش پایگاه فکر و فرهنگ مبلغ، در ساختمان نهضت مقدس حسینی سه عنصر اساسی دخالت داشته است و مجموعا سه عامل به این حادثه بزرگ شکل داده است . یکی اینکه بلافاصله بعد از درگذشت معاویه ، یزید بن معاویه فرمان می دهد که از حسین بن علی علیه السلام الزاما بیعت گرفته شود. امام در مقابل این درخواست امتناع می کند.

بنابر روایت شیعه نیوز، آنها فوق العاده اصرار دارند، به هیچ قیمتی از این تقاضا صرف نظر نمی کنند، و امام شدیدا امتناع دارد و به هیچ قیمتی حاضر نیست به این بیعت تن بدهد. از همین جا تضاد و مبارزه شدید شروع می شود.

عامل دومی که در این نهضت تاءثیر داشته است و باید آن را عامل درجه دوم و بلکه سوم به حساب آورد این است که پس از آنکه به واسطه درخواست بیعت در چنین شرایطی قرار می گیرد که از آن طرف اصرار و از طرف ایشان انکار است ، به مکه مهاجرت می کنند. پس از یکی دو ماه اقامت در مکه خبر چگونگی قضیه به مردم کوفه می رسد آن وقت مردم کوفه به خود آمده ، امام را دعوت می کنند. بر عکس آنچه ما غالبا می شنویم و مخصوصا در بعضی کتب درسی می نویسند، دعوت مردم کوفه علت نهضت امام نیست ، نهضت امام علت دعوت مردم کوفه است . نه چنان بود که بعد از دعوت مردم کوفه امام قیام کرد، بلکه بعد از اینکه امام حرکت کرد و مخالفت خود را نشان داد و مردم کوفه از قیام امام مطلع شدند، چون زمینه نسبتا آماده ای در آنجا وجود داشت ، مردم کوفه گرد هم آمدند و امام را دعوت کردند.

عامل سوم ، عامل امر به معروف و نهی از منکر است . این عامل را خود امام مکرر و با صراحت کامل و بدون آنکه ذکری از مساءله بیعت و دعوت اهل کوفه به میان آورد، به عنوان یک اصل مستقل و یک عامل اساسی ذکر نموده و به این مطلب استناد کرده است .
اما عامل سوم که عامل امر به معروف و نهی از منکر است و ابا عبدالله علیه السلام صریحا به این عامل استناد می کند. در این زمینه به احادیث پیغمبر و هدف خود استناد می کند و مکرر نام امر به معروف و نهر از منکر را می برد، بدون اینکه اسمی از بیعت و دعوت مردم کوفه ببرد.

این عامل ، ارزش بسیار بسیار بیشتری از دو عامل دیگر به نهضت حسینی می دهد. به موجب همین عامل است که این نهضت شایستگی پیدا کرده است که برای همیشه زنده بماند، برای همیشه یاد آوری شود و آموزنده باشد. البته همه عوامل ، آموزنده هستند، ولی این عامل آموزندگی بیشتر دارد؛زیرا نه متکی به دعوت است و نه متکی به تقاضای بیعت . یعنی اگر دعوتی از امام نمی شد حسین بن علی علیه السلام به موجب قانون امر به معروف و نهی از منکر نهضت می کرد. اگر هم تقاضای بیعت از او نمی کردند، باز - مبارزه با تحریف  
آن عبادت و تضرع ، آن توسل و اعتکاف در حرم پیغمبر و آن ریاضت معنوی و روحانی ، یک طرف قضیه است . از طرف دیگر تلاش آن بزرگوار در نشر علم و معارف و مبارزه با تحریف در آن روز، بزرگ ترین بلای معنوی برای اسلام بود که مثل سیلابی از فساد و گنداب ، به سمت اذهان جامعه اسلامی سرازیر شده بود. دورانی بود که به شهرهای اسلامی و کشورها و ملت های مسلمان آن روز سفارش می شد، بزرگ ترین شخصیت اسلام را لعن کنند! اگر کسی متهم می شد به این که طرفدار جریان امامت و ولایت امیرالمؤ منین است ، تحت تاءثیر قرار می گرفت .
در چنین دورانی این بزرگوار، مثل کوه ایستاد؛مثل فولاد پرده های تحریف را برید.
کلمات و فرمایشات و خطاب آن بزرگوار به عملا، چیزهایی است که بعضی از آنها که در تاریخ مانده است ، نشان می دهد ایشان چه حرکت عظیمی را در زمینه داشته اند.

رشته امر به معروف و نهی از منکر  
رشته بعدی هم رشته نهی از منکر و امر به معروف در بالاترین شکل آن است که در نامه به معاویه در کتاب های تاریخ نقل شده است . آن نامه کذایی و نهی از منکر و امر به معروف ، تا هنگام حرکت از مدینه است ؛که بعد از به سلطنت رسیدن یزید می باشد؛که این هم امر به معروف و نهی از منکر است . ارید امر بالمعروف و انهی عن المنکر.
ببینید یک انسان ، هم در تلاش نفسانی و شخصی - تهذیب نفس - آن حرکت عظیم را می کند؛هم در صحنه و عرصه فرهنگی ، که مبارزه با تحریف ، اشاعه احکام الهی و تربیت شاگرد و انسان های بزرگ است و هم در عرصه سیاسی که امر به معروف و نهی از منکر است ، بعد هم مجاهدت عظیم ایشان ، که مربوط به عرصه سیاسی است . این انسان ، در سه عرصه مشغول خودسازی و پیشرفت است .

قیام برای امر به معروف و نهی از منکر  
هنگامی که امام حسین علیه السلام خواست از مکه بیرون بیاید در خطبه ای که روز هشتم ذیحجه خواند صریحا فرمود: من برای امر به معروف و نهی از منکر قیام می کنم نه برای حکومت یا فتنه انگیزی 
برنامه حسین همان برنامه جدش و پدرش بود، دعوت مسلمانان به تقوی ، آنان را وارد در زمین برتری نجویند، یعنی به اصطلاح قرآن مجید: (علوا فی الارض ) نکنند.
تطمیع های حکومت یزید آنان را نفریبد، که بشر پرست شوند، بلکه باید خدا پرست گردند

هدف حسین ایمان و تقوی است  
هدف ابی عبدالله ایمان و تقوی است خودش فرمود:
خرجت لامر بالمعروف و انهی عن المنکر ، ترک گناه کنار گذاشتن دوستی دنیا و به جایش دوستی آخرت ، کنار گذاشتن شهوت پرستی و شهوترانی ، و خدا دوست و خدا پرست شدن ، زیر بار ظلم نرفتن و تابع طاغی یاغی نشدن ، از آن طرف پیرو حق و تابع فرمان خدا شدن هدف حسین است .

هدف از قیام  
جمله ای از امام حسین علیه السلام هست این جمله در آن وصیتنامه معروفی است که امام به برادرشان محمد ابن حنفیه می نویسد. محمد ابن حنفیه بیمار بود به طوری که دست هایش فلج شده بود و لهذا از شرکت در جهاد معذور بود. ظاهرا وقتی که حضرت می خواستند از مدینه خارج شوند، وصیتنامه ای نوشتند و تحویل دادند. البته این وصیتنامه نه به معنای وصیتنامه ای است که ما می گوییم ، بلکه بمعنای سفارشنامه است که به معنای اینکه وضع خودش را روشن کند که حرکت و قیام من چیست و هدفش چیست .
ابتدا فرمود: انی لم اخرج اشرا و لا بطرا و لا مفسدا و لا ظالما، و انما خرجت لطلب لاصلاح فی امه جدی . اتهاماتی را که می دانست بعدها به او می زنند، رد کرد. خواهند گفت : حسین دلش مقام می خواست ، دلش ‍ نعمت های دنیا می خواست . دنیا بداند که حسین جز اصلاح امت ، هدف نداشت ، من یک مصلحم .
بعد فرمود: ارید ان امر بالمعروف و انهی عن المنکر و اسیر بسیره جدی و ابی .هدف من ، یکی امر به معروف و نهی از منکر است و دیگر اینکه سیر کنم ، سیره قرار بدهم همان سیره جدم و پدرم را. این جمله دوم ، خیلی باید شکافته شود. این جمله در آن تاریخ ، معنی و مفهوم خاصی داشته است . چرا امام حسین بعد که فرمود می خواهم امر به معروف و نهی از منکر کنم ، اضافه کرد می خواهم سیر کن به سیره جدم و پدرم ؟ ممکن است کسی بگوید همان گفتن امر به معروف و نهی از منکر کافی بود. مگر سیره جد و پدرش ، غیر از امر به معروف و نهی از منکر بود؟ جواب این است که اتفاقا بله !؟

قیام برای احیای ارزش های اسلامی  
اگر به تحلیل ظاهری قضیه (قیام عاشورا) نگاه کنیم ، این قیام ، قیام علیه حکومت فاسد و ضد مردمی یزید است ؛اما در باطن ، یک قیام برای ارزش های اسلامی و برای معرفت و برای ایمان و برای عزت است ؛برای این است که مردم از فساد و زبونی و پستی و جهالت نجات پیدا کنند، لذا ابتدا که از مدینه خارج شد، در پیام به برادرش محمد بن حنفیه و در واقع در پیام به تاریخ ، این طور گفت : انی لم اخرج اشرا و لا بطرا و لا مفسدا و لا ظالما ؛من با تکبر، با غرور، از روی فخر فروشی ، از روی میل به قدرت و تشنه قدرت بودن قیام نکردم ؛ انما خرجت لطلب الاصلاح فی امه جدی من می بینم که اوضاع در میان امت پیامبر دگرگون شده است ؛حرکت ، حرکت غلطی است ، حرکت ، حرکت به سمت انحطاط است در ضد جهت است که اسلام می خواست و پیامبر آورده بود؛قیام کردم برای این که با این ها مبارزه کنم .
مبارزه امام حسین دو وجه دارد و ممکن است دو نتیجه به بار بیاورد؛اما هر دو نتیجه خوب است : یک نتیجه این بود که امام حسین علیه السلام بتواند بر حکومت یزید پیروز بشود و قدرت را از چنگ آن کسانی که با زور بر سر مردم می کوبیدند و سرنوشت مردم را تباه می کردند، خارج کند و کار را در مسیر صحیح خود بیندازد؛اگر این کار صورت می گرفت ، البته باز مسیر تاریخی عوض می شد. یک وجه دیگر این بود که امام حسین نتواند به هر دلیلی این پیروزی سیاسی و نظامی را به دست بیاورد؛آن وقت امام حسین در این جا دیگر نه با زبان ، بلکه با خون با مظلومیت ، با زبانی که تاریخ تا ابد آن را فراموش نخواهد کرد، حرف خود را مثل یک جریان مداوم و غیر قابل انقطاع در تاریخ به جریان می اندازد؛و این کار را امام حسین کرد.
البته آن کسانی که دم از ایمان می زدند، اگر رفتاری غیر از آن داشتند که به امام حسین نشان دادند، شق اول پیش می آمد و امام حسین می توانست دنیا و آخرت را در همان زمان اصلاح کند؛اما کوتاهی کردند! البته بحث این که چرا کوتاهی کردند، چه طور کوتاهی کردند.
بنابراین ، کوتاهی شد و به خاطر کوتاهی دیگران ، مقصود اول حاصل نشد؛امام مقصود دوم حاصل گردید، این دیگر آن چیزی است که هیچ قدرتی نمی تواند آن را از امام حسین بگیرد؛قدرت رفتن به میدان شهادت ، دادن عزیزان ؛آن گذشت بزرگی که از بس عظیم است ، دشمن در مقابل آن ، هر عظمتی که داشته باشد، کوچک و محو می شود؛و این خورشید درخشان روز به روز در دنیای اسلام نور افشانی بیشتری می کند و بشریت را احاطه می کند.

مخالفت با خلیفه معصیتکار  
ایشان در یک وقتی این مطلب را فرموده اند که وقتی قیام کرده اند و نهضت کرده اند در مقابل یزید، این سلطان جائر، با یک عدد کمی در مقابل یک عده کثیری و در مقابل ابر قدرت که در آن وقت همه مواضع قدرت دستش ‍ بوده است ، که عذر را از ما ساقط کند که ما بگوییم که مثلا ما عدد مان کم بود، این را در وقتی ایشان فرموده اند که می خواستند قیام کنند بر ضد سلطان جائر وقتشان ، خطاب کردند به مردم و خطبه خواندند و علت قیام است اینکه چرا من در مقابل این آدم قیام کرده برای اینکه این عهد خدا را شکسته است و سنت پیغمبر را مخالفت کرده است و حرمات الله تعالی را نقض کرده است و پیغمبر فرموده است هر که ساکت بنشیند و تغییر ندهد این را، جایش جای همان یزید است در جهنم ، جایی که یزید دارد، کسی که سکوت کند جایش جای او است .
حالا ما ببینیم یزید چه کرده است که حضرت سیدالشهداء علیه السلام در مقابلش قیام کردند و همچون مطلبی را فرموده اند این مال همه است ، یک مطلبی است عمومی ، من رای هر که ببیند، هر کسی ببیند یک سلطان جائری اینطور اتصاف به این امور دارد و در مقابل ساکت بنشیند، نه حرف بزند و نه عملی انجام بدهد، این آدم جایش جای همان سلطان جائر است .
یزید یک آدمی بود که به حسب ظاهر متشبث به اسلام بود و خودش را خلیفه پیغمبر حساب می کرد و نماز هم می خواند، همه این کارهایی که ماها می کنیم آن هم می کرد، اما چه می کرد؟ اما از آن طرف معصیت کار بود، مخالف سنت رسول الله می کرد، رسول الله سنتش این است که باید با مردم چه جور عمل بکنند، او خلافش عمل می کرد، باید حفظ دماء بشود، دماء مسلمین را می ریخت ، باید مال مسلمین هدر نرود، او هدر می داد مال مسلمین را، همان شیوه ای که پدرش معاویه هم داشت و امیرالمؤ منان هم قیام کرد و در مقابل او، منتهی حضرت لشکر هم داشت ولی سیدالشهداء عدد خیلی کمی در مقابل یک ابر قدرت بود.

اقامه معروف  
سیدالشهداء علیه السلام از همان روز اول که قیام کردند برای این امر، انگیزه شان اقامه عدل بود فرمودند که می بینید که معروف عمل بهش ‍ نمی شود و منکر بهش عمل می شود. انگیزه این است که معروف را اقامه و منکر را از بین ببرید، انحرافات همه از منکرات است ، جز خط مستقیم توحید هر چه هست منکرات است ، اینها باید از بین برود و ما که تابع حضرت سیدالشهداء هستیم باید ببینیم که ایشان چه وضعی در زندگی داشت ، قیامش ، انگیزه اش نهی از منکر بود که هر منکری باید از بین برود. من جمله قضیه حکومت جور، حکومت جور باید از بین برود.

اصل امر به معروف و نهی از منکر  
همانطور که عامل امر به معروف و نهی از منکر ارزش نهضت حسین را بالاتر برد، نهضت حسینی ارزش امر به معروف و نهی از منکر را بالا برد. همانطور که تاءثیر عامل امر به معروف و نهی از منکر، این نهضت را در عالی ترین سطح ها قرار داد، این نهضت مقدس نیز این اصل اسلامی را در عالی ترین سطح ها قرار داد. چطور این اصل را بالا برد؟ .
خدا که خود این اصول را بر بنده اش ، برای بندگانش فرستاده است ، برای هر اصلی یک درجه ، یک مرتبه و ارزشی قرار داده است . حتی پیغمبر قادر نیست تصرفی در اینگونه مسائل بکند و در متن واقع اسلامی تاءثیر بگذارد. مقصود این است که نهضت حسینی اصل امر به معروف و نهی از منکر را از استنباط و اجتهاد علماء اسلامی و به طور کلی مسلمین بالا برد.

تشکیل حکومت عدل توسط امام معصوم: 
سیدالشهداء علیه السلام که همه عمرش را و همه زندگیش را برای رفع منکر و جلوگیری از حکومت ظلم و جلوگیری از مفاسدی که حکومت ها در دنیا ایجاد کردند، تمام عمرش را صرف این کرد و تمام زندگیش را صرف این کرد؟ این حکومت ، حکومت جور بسته بشود و از بین برود؛معروف در کار باشد؛منکرات از بین بروند...
سیدالشهداء علیه السلام تمام حیثیت خودش ، جان خودش را و بچه هایش ‍ را، همه چیز را در صورتی که می دانست قضیه این طور می شود، کسی که فرمایشات ایشان را از وقتی که از مدینه بیرون آمدند و به مکه آمدند بیرون حرف های ایشان را می شنود همه را، می بیند که ایشان متوجه بوده است که چه دارد می کند، این جور نبود که آمده است ببیند که بلکه آمده بود حکومت هم می خواست بگیرد.

یزید حاکم ظالم بود  
حضرت سیدالشهداء با یک عدد کمی حرکت کردند و مقابل یزید که خوب یک حکومت قلدری بود، یک حکومت مقتدری بود و اظهار اسلام هم می کرد و از قوم و خویش های خود اینها بود، در عین حال اظهار اسلام می کرد و حکومتش به خیال خودش حکومت اسلامی بوده ، خلیفه رسول الله به خیال خودش بود لکن اشکال این بود که یک آدم ظالمی است که بر مقدرات یک مملکت بدون حق تسلط پیدا کرده است . اینکه حضرت ابا عبدالله علیه السلام نهضت کرد و قیام کرد با عدد کم در مقابل این ، برای اینکه گفتند تکلیف من این است که نهی از منکر کنم .

تفسیر علت قیام امام حسین علیه السلام
امام حسین (ع ) چرا قیام کرد؟ این را سه جور می توان تفسیر کرد: یکی اینکه بگوییم قیام امام حسین یک قیام عادی و معمولی بود والعیاذ بالله برای هدف شخصی و منفعت شخصی بود. این تفسیر است که نه یک نفر مسلمان به آن راضی می شود و نه واقعیات تاریخ و مسلمات تاریخ آن را تصدیق می کند.
تفسیر دوم همان است که در ذهن بسیاری از عوام الناس وارده شده که امام حسین کشته شد و شهید شد برای اینکه گناه امت بخشیده شود. شهادت آن حضرت به عنوان کفاره گناهان امت واقع شد، نظیر همان عقیده ای که مسیحیان درباره حضرت مسیح پیدا کردند که عیسی به دار رفت برای اینکه فدای گناهان امت بشود. یعنی گناهان اثر دارد و در آخرت دامنگیر انسان می شود، امام حسین شهید شد که اثر گناهان را در قیامت خنثی کند و به مردم از این جهت آزادی بدهد. در حقیقت مطابق این عقیده باید گفت امام حسین علیه السلام دید که یزید و ابن زیادها و شمر و سنان ها هستند اما عده شان کم است ، خواست کاری بکند که بر عده اینها افزوده شود، خواست مکتبی بسازد که از اینها بعدا زیادتر پیدا شوند، مکتب یزید سازی و ابن زیاد سازی کرد. این طرز فکر و این طرز تفسیر بسیار خطرناک است .
برای بی اثر کردن و از بین بردن حکمت دستورهایی که برای عزاداری امام حسین رسیده هیچ چیزی به اندازه این طرز فکر و این طرز تفسیر مؤ ثر نیست .
به قول جناب زید بین علی بن الحسین درباره مرجئه (مرجئه طایفه ای بودند که معتقد بودند ایمان اعتقاد کافی است ، عمل در سعادت انسان تاءثیر ندارد، اگر عقیده درست باشد خداوند از عمل هر اندازه بد باشد می گذرد) هؤ لاء اطمعوا الفساق فی عفو الله ؛یعنی اینها کاری کردند که فساق در فسوق خود به طمع عفو خدا جری شدند. این عقیده مرجئه بود در آن وقت عقیده شیعه در نقطه مقابل عقیده مرجئه بود، اما امروزه شیعه همان را می گوید که در قدیم مرجئه می گفتند. عقیده شیعه همان بود که نص قرآن است الذین آمنوا و عملوا الصالحات هم ایمان لازم است و هم عمل صالح .
تفسیر سوم این است که اوضاع و احوالی در جهان اسلام پیش آمده بود و به جایی رسیده بود که امام حسین علیه السلام وظیفه خودش را این می دانست که باید قیام کند، حفظ اسلام را در قیام خود می دانست . قیام او قیام در راه حق و حقیقت بود. اختلاف و نزاع او با خلیفه وقت بر سر این نبود که تو نباشی و من باشم ، آن کاری که تو می کنی نکن بگذار من بکنم ؛اختلافی بود اصولی و اساسی .
اگر کس دیگری هم به جای یزید بود و همان روش و کارها را می داشت باز امام حسین قیام می کرد، خواه اینکه با شخص امام حسین خوشرفتاری می کرد و یا بد رفتاری . یزید و اعوان و انصارش هم اگر امام حسین متعرض ‍ کارهای آنها نمی شد و روی کارهای آن ها صحه می گذاشت حاضر بودند همه جور مساعدت را با امام حسین بکنند، هر جا را می خواست به او می دادند، اگر می گفت حکومت حجاز و یمن را به من بدهید، حکومت عراق را به من بدهید، حکومت خراسان را به من بدهید، می دادند.
جنگ امام حسین ، جنگ مسلکی و عقیده ای بود، پای عقیده در کار بود، جنگ حق و باطل بود. در جنگ حق و باطل دیگر حسین از آن جهت که شخص ‍ معین آیت تاءثیر ندارد. خود امام حسین با دو کلمه مطلب را تمام کرد؛در یکی از خطبه های بین راه به اصحاب خودش می فرماید ( در وقتی که حر و اصحابش رسیده بودند و بنابراین هم را مخاطب قرار داد): الا ترون ان الحق لا یعمل به ، و الباطل لا یتناهی عنه ، لیرغب المومن فی لقاء الله محقا ؛ آیا نمی بینید که به حق رفتار نمی شود و از باطل جلوگیری نمی شود، پس مؤ من در یک چنین اوضاعی باید تن بدهد به شهادت در راه خدا نفرمود: لیرغب الامام وظیفه امام این است در این موقع آماده شهادت شود. نفرمود: لیرغب الحسین وظیفه شخص حسین این است که آماده شهادت شود. فرمود لیرغب المؤ من وظیفه هر مؤ من در یک چنین اوضاع و احوالی این است که مرگ را بر زندگی ترجیح دهد. یک مسلمان از آن جهت که مسلمان است هر وقت که ببیند به حق رفتار نمی شود و جلو باطل گرفته نمی شود وظیفه اش این است که قیام کند و آماده شهادت گردد.
این سه جور تفسیر یکی آن تفسیری که یک دشمن حسین باید تفسیر بکند. یکی تفسیری که خود حسین تفسیر کرده است که قیام او در راه حق بود. یکی هم تفسیری که دوستان نادانش کردند که از تفسیر دشمنانش خیلی خطرناک تر و گمراه کننده تر و دورتر است از روح حسین بن علی علیه السلام .

اصلاح جامعه  
تمام انبیا برای اصلاح جامعه آمده اند، تمام و همه آنها این مساءله را داشتند که فرد باید فدای جامعه بشود. فرد هر چه بزرگ باشد، بالاترین فرد که ارزشش بیشتر از هر چیز است در دنیا، وقتی که با مصالح جامعه ، معارضه کرد این فرد باید فدا بشود. سیدالشهداء روی همین میزان آمده ، رفت و خودش و اصحاب و انصار خودش را فدا کرد، که فرد باید فدای همین میزان آمد، رفت و خودش و اصحاب و انصار خودش را فدا کرد، که فرد باید فدای جامعه بشود، جامعه باید اصلاح بشود لیقوم الناس بالقسط باید عدالت در بین مردم و در بین جامعه تحقق پیدا بکند. 

امر به معروف عملی  
امام حسین علیه السلام یکی از بزرگ ترین سردارهای آنها را به سوی خود آوردند، کسی که اساسا نامزد امیری بود: حر بن یزید ریاحی او آدم کوچکی نبود. اگر حساب می کردند بعد از عمر سعد شخصیت دوم در این لشکر کیست ، غیر از حر کسی نبود.
مرد بسیار با شخصیتی بود. به علاوه اولین کسی بود که با هزار سوار ماءمور این کار شده بود ولی نیرو و جاذبه و ایمان و عمل ، امر به معروف عملی حسین بن علی علیه السلام ، حر بن یزید ریاحی را که روز اول شمشیر به روی امام کشیده بود، وادار به تسلیم کرد. توبه کرد، جزء التائبون شد التائبون العابدون الحامدون السائحون الراکعون الساجدون الامرون بالمعروف و الناهون عن المنکر.
  
امر به معروف علاوه بر گفتار، با کردار نیز باید امر به معروف کرد چه معروفی بالاتر از نماز، شنیده اید ظهر عاشورا ابوثمامه گفت : یا اباعبدالله از عمر ما چیزی نمانده از لشکر هم نزدیک شده اند اینکه زوال است همه آرزو داریم نماز دیگری با تو بخوانیم ، حسین نگاهی به آسمان کرد دید آری ظهر شده است او را دعا فرمود: خدا تو را از نمازگزاران قرار دهد در آن گیرو دار نماز خواند و عملا امر به نماز کرد.

امر به معروف در هر حال  
امام حسین در دعوت به حق و هشدار از باطل نقش ویژه ای داشت . نقشی که به عهده کسی جز او، واگذار نشده ؛ چرا که او، با آگاهی جدی بودن خطر، بدان موظف شد و از نظر انجام این رسالت خطیر به مرحله ای اوج گرفت که بر چهره قاتل خویش که آهنگ بریدن سر او را داشت تبسم فرمود و او را پند و اندرز داد و نیز سر بریده اش راهب نصرانی را به اسلام فرا خواند .

تکلیف واجب امر به معروف  
سخن امام حسین علیه السلام در امر به معروف و نهی از منکر: (این کلام از امیرالمؤ منین علیه السلام هم روایت شده است ) ای مردم ! از آنچه خدا به آن اولیای خود را پند داده پند گیرید، مانند بدگویی او از دانشمندان یهود آنجا که می فرماید: چرا دانشمندان الهی ، آنان را از گفتار گناهشان باز نمی دارند؟ و می فرماید: از میان بنی اسرائیل آنان که کفر ورزیدند لعن شدند می فرماید: - چه بد بود آنچه می کردند
و بدین سان خداوند آنان را نکوهش کرد، چون آنان از ستمگران میان خود کارهای زشت و فساد می دیدند و نهیشان نمی کردند به طمع آنچه از آنها به ایشان می رسید و از بیم آنچه از آن می ترسیدند، با اینکه خدا می فرماید: از مردم نترسید و از من بترسید و فرماید: مردان و زنان با ایمان دوستان یکدیگرند، به کارهای پسندیده وا می دارند و از کارهای ناپسند باز می دارند.
خدا از امر به معروف و نهی از منکر به عنوان تکلیف واجبی از خود، آغاز کرده است ، زیرا می دانسته که اگر این فریضه ادا شود و برپا گردد همه فرایض - از آسان و دشوار - برپا شوند، چه امر به معروف و نهی از منکر دعوت به اسلام است همراه رد مظالم و مخالفت با ظالم و تقسیم بیت المال و غنایم ، و گرفتن زکات از جای خود و صرف آن در مورد بسزای خود.
سپس شما گروه نیرومند! دسته ای هستید که به دانش و نیکی و خیر خواهی معروفید، و به وسیله خدا در دل مردم مهابتی دارید که شرافتمند از شما حساب می برد و ناتوان شما را گرامی می دارد و آنان که هم درجه شمایند و بر آنها حق نعمتی ندارید، شما را برخورد پیشی می دارند، شما واسطه حوایجی هستید که از خواستارانشان دریغ می دارند و به هیبت پادشاهان و ارجمندی بزرگان در میان راه ، گام بر می دارید، آیا همه اینها از آن رو نیست که به شما امیدوارند که به حق خدا قیام کنید؟! اگر چه از بیشتر حقوق خداوندی کوتاهی کرده اید از این رو حق امامان را سبک شمرده ، حقوق ضعیفان را تباه ساخته اید و به پندار خود حق را گرفته اید. شما در این راه نه مالی خرج کردید و نه جانی را برای خدا که آن را آفریده به مخاطره انداختید و نه برای رضای خدا با عشیره ای در افتادید، آیا شما به درگاه خدا بهشت و همنشین پیامبران و امان از عذاب او را آرزو دارید؟!
ای آرزومندان به درگاه خدا! من می ترسم کیفری از کیفرهای او بر شما فرود آید، زیرا شما از کرامت خدا به منزلتی دست یافته اید که بدان بر دیگری برتری دارید و کسی را که به وسیله خدا (بر شما) شناسانده می شود گرامی نمی دارید با اینکه خود به خاطر خدا در میان مردم احترام دارید، شما می بینید که پیمان های خدا شکسته شده و نگران نمی شوید با اینکه برای یک نقض پیمان پدران خود به هراس می افتید.
می بینید که پیمان رسول خدا صلی الله علیه و آله خوار و ناچیزشده و کورها و لال ها و از کار افتاده ها در شهرها رها شده اند و رحم نمی کنید، و در خور مسئولیت خودکار نمی کنید و به کسانی که در آن راه تلاش می کنند وقعی نمی نهید و خود به چاپلوسی و سازش با ظالمان آسوده اید.
همه اینها همان جلوگیری و بازداشتن دسته جمعی است که خداوند بدان فرمان داده و شما از آن غافلید. مصیبت بر ایشان از همه مردم بزرگ تر است ، زیرا در حفظ منزلت علما مغلوب شدید، کاش در حفظ آن تلاش ‍ می کردید.
این برای آن است که مجرای کارها و گذرگاه احکام تعین پست های کلیدی به دست عالمان به خداست که بر حلال و حرام خدا امین اند و از شما این منزلت را ربودند و آن از شما ربوده نشد مگر به واسطه تفرق شما از حق و اختلاف شما در سنت پیامبر صلی الله علیه و آله با اینکه دلیل روشن بر آن داشتید. و اگر بر آزارها شکیبا بودید و در راه خدا هزینه ها و تعهدها را تحمل می کردید، زمام امور خدا بر شما در می آمد و از جانب شما به جریان می افتاد و به شما بر می گشت ، ولی شما ظالمان را در جای خود نشاندید و امور خدا را بر آنان سپردید تا به شبه کار کنند و در شهوت و دلخواه خود راه روند فرار شما از مرگ و خوش بودن شما به زندگی دنیا که از شما جدا خواهد شد (آنان را بر این منزلت چیره کرده ) بدین سان ضعیفان را به دست آنان سپردید که برخی را برده و مقهور خود ساخته و برخی را ناتوان و مغلوب زندگی روزمره کردند، در امور مملکت به رای خود تصرف می کنند و با هوسرانی خویش ننگ و خواری پدید می آورند به سبب پیروی از اشرار و گستاخی بر خدای جبار!
در هر شهری خطیبی سخنور بر منبر دارند که به سود آنها سخن می گوید، سرتاسر کشور اسلامی بی پناه مانده و دستشان در هم جای آن باز است و مردم بردگان آنهایند که هیچ دست برخورد کننده ای را از خود نرانند.
آنها که برخی زورگو و معاندند و برخی بر ناتوانان سلطه گر و تندخویند، فرمانروایانی که نه خدا شناسند و نه معاد.
شگفتا! و چرا در شگفت نباشم که دیار اسلامی در اختیار فریبکاری نابکار و مالیات بگیری ستمگر و فرمانروای بی رحم بر مؤ منان است ، پس خدا در آنچه ما کشمکش داریم حاکم است و در آنچه اختلاف داریم داوری می کند.
خدایا! تو می دانی که آنچه از ما سرزد، برای رقابت در فرمانروایی و نیز دسترسی به مال بی ارزش دنیا نبود؛بلکه از آن روست که نشانه های آیین تو را بنمایانیم و سرو سامان بخشی را در سرزمین هایت آشکار سازیم تا بندگان ستمدیده تو آسوده گردند و به فرایض و سنن و احکام تو عمل کنند
و شما (ای مردم !) اگر ما را در این راه مقدس یاری نرسانید و در خدمت ما نباشید ستمگران (بیش از پیش ) بر شما نیرو گیرند و در خاموش کردن نور پیامبر شما بکوشند.
خدا ما را بس است و بر او توکل داریم و به سوی او باز گردیم و سرانجام به سوی اوست .

( از خطبه های امام حسین علیه السلام ) :

در روز هشتم ذیحجه از مکه به سوی عراق حرکت کردند.
امام قبل از حرکت این خطابه را در میان افراد خاندان بنی هاشم و گروهی از شیعیان خویش که در مدت اقامت آن حضرت در مکه بدو پیوسته بودند، ایراد فرمود:

((سپاس برای خداست ، آنچه خدا بخواهد همان خواهد بود و هیچ نیرویی حکمفرما نیست مگر به اراده خداوند و درود خداوند بر فرستاده خویش .
مرگ بر انسانها لازم افتاده همانند اثر گردن بند که لازمه گردن دختران است و من به دیدار نیاکانم آنچنان اشتیاق دارم مانند اشتیاق یعقوب به دیدار یوسف و برای من قتلگاهی معین گردیده است که در آنجا فرود خواهم آمد و گویا با چشم خود می بینم که درندگان بیابانها (لشکریان کوفه ) در سرزمینی در میان نواویس و کربلا اعضای مرا قطعه قطعه و شکمهای گرسنه خود را سیر و انبانهای خالی خود را پر می کنند. از پیشامدی که با قلم قضا نوشته شده است ، چاره و مفری نیست ، بر آنچه خدا راضی است ما نیز راضی و خشنودیم . در مقابل بلا و امتحان او صبر و استقامت می ورزیم و اجر صبر کنندگان را بر ما عنایت خواهد نمود. در میان پیامبر و پاره های تن وی (فرزندانش ) هیچگاه جدایی نخواهد افتاد و در بهشت برین در کنار او خواهند بود؛ زیرا آنان وسیله خوشحالی و روشنی چشم پیامبر بوده و وعده او نیز (استقرار حکومت اللّه ) به وسیله آنان تحقق خواهد پذیرفت .
آگاه باشید که هریک از شما که حاضر است در راه ما از خون خویش بگذرد و جانش را در راه شهادت و لقای پروردگار نثار کند آماده حرکت با ما باشد که من فردا صبح حرکت خواهم کرد ان شاءاللّه ).