پیروزه روحانیون: بهمن جلالی متولد سال 1323 در تهران است. او بیش از 38 سال است که عکاسی میکند و در بیش از ۵۰ نمایشگاه عکس در ایران، فرانسه، آلمان، مجارستان، چکسلواکی سابق، فنلاند، اسپانیا و کشورهای دیگر نمایشگاه عکس برپا کرده است. او مدرس و محقق دانشگاههای تهران، هنر، دانشگاه آزاد و مرکز تحقیقات و مطالعات ارشاد است. یکی از اقدامات جلالی تأسیس عکسخانه ایران است.
مدتی پیش از سوی موزه «کهبرانلی» پاریس فرصتی برای برپایی نمایشگاه عکس در اختیار یکی از گالریداران کشورمان قرار گرفت. در این فرصت به اصرار و تلاش بهمن جلالی عکسهایی از 165 سال تاریخ عکاسی در ایران در نمایشگاهی با همین عنوان به نمایش درآمد. در همین ارتباط با بهمن جلالی به گفتوگو نشستیم.
چرا موضوع «165 سال عکاسی ایران» را برای نمایشگاه «کهبرانلی» انتخاب کردید؟
البته عنوان خبرهایی که درباره این نمایشگاه منتشر شد، ناقص و کمی اشتباه بود. بهتر بود میگفتند نمایشگاهی از بخشی از 165 سال عکاسی در ایران. در واقع ما برای نمایش 165 سال عکاسی ایران به یک محل خیلی بزرگتر از این نیاز داشتیم. یکسال پیش این موزه به ما پیشنهاد کرد نمایشگاه عکسی برپا کنیم. من اصرار داشتم شروع عکاسی ایران هم بخشی از نمایشگاه باشد. چون اروپاییان تاریخ عکاسی ایران را نمیشناسند و نمیدانند که ایران 165 سال تاریخ عکاسی دارد. ما محل کوچکی در اختیار داشتیم و بودجه هم کم بود؛ اما در همین محل کوچک و با بودجه کم عکاسیهایی را از شروع عکاسی در دوره قاجار به نمایش گذاشتیم. 12 عکس اورجینال داشتیم و سه عکس از دوره قاجار که پشت سر هم نمایش داده میشد. 11 عکس هم از دوره عکاسخانه در ایران که در زمان رضا شاه بود. فقط همین قدر فضا داشتیم برای نمایش عکسهایی از تاریخ عکاسی ایران.
چطور شد که این موزه از شما برای برپایی نمایشگاه عکس دعوت کرد؟
موزه «کهبرانلی» کارش حمایت از هنرهای غیراروپایی، به خصوص آفریقایی است. موزه از حدود یکسال قبل پیشنهاد برگزاری یک نمایشگاه را به خانم قوائیان، مدیر گالری راه ابریشم داده بود. ایشان هم با من مشورت کردند. من هم با توجه به میزان بودجه و محلی که قرار بود نمایشگاه برگزار شود، این بخشها را پیشنهاد کردم؛ تاریخ عکاسی ایران، عکاسی عکاسخانهای، عکاسی قبل از انقلاب و بیشتر کوششمان را گذاشتیم روی عکاسی بعد از انقلاب که رشته عکاسی هنری است. بیشتر عکاسان هم جوان هستند.
من حدود هشت، نه ماه کار کردم. این بخشها در قالب سه نمایشگاه در معرض دید قرار میگیرد. نمایشگاه عکس 165 سال تاریخ عکاسی ایران که در داخل موزه است؛ نمایشگاه دوسالانه که در فضای باز موزه و در کنار رود سند برپا شد و سه نفر از عکاسان ایرانی هم در آن حضور داشتند؛ عباس کوثری، گوهر دشتی و کتایون کرمی؛ و نمایشگاه سومی که در موزه دیگری که قبلا در این موزه سکه ضرب میشد، برپا میشود. آن نمایشگاه هم راجع به ایران است و به طور تخصصی عکسهای خبری و مستند را نمایش میدهد. این نمایشگاه از 13 آبان این نمایشگاه افتتاح میشود.
فرمودید موزه «کهبرانلی» بیشتر از هنرهای آفریقایی حمایت میکند، چه شد چنین فضا و فرصتی را به کشور ما اختصاص داد؟
ببینید، عکاسی ایران توجه بسیاری از اروپاییها و آمریکاییها را جلب کرده است. در سالهای اخیر بیشتر از 10، 15 نمایشگاه (چه به صورت گروهی یا انفرادی) از عکاسان ایرانی در اروپا برپا شده است. عکسهای عکاسان ایرانی حتی در حراجهای بزرگ هم عرضه میشود. عکاسی ایران برای اروپاییها ناشناخته است و آنها خیلی علاقه دارند که آن را بشناسند. عکاسی ایران به نوعی عکاسی درونگراست، یعنی عکاسی است که در آن لایههای پنهان وجود دارد که فهمیدنش به اطلاعات نیاز دارد. درست مثل روزهای اولی که سینمای ایران در عرصه بینالمللی شناخته شد.
استقبال از این نمایشگاه چطور بود؟ بیشتر چه افرادی از آثار بازدید میکردند؟
خیلی خوب بود. در مدتی که من در آنجا بودم، بازدیدکنندگانی را دیدم که خیلی هم جوان نبودند. در واقع بازدیدکنندهها بیشتر محققان یا دانشگاهیان بودند که بهطور تخصصی از نمایشگاه دیدن میکردند. برای آنها جالب بود که از عکاسی ایران چیزهایی بدانند چون واقعاً چیزی از آن نمیدانند. یکی از اشکالات ما این است که 165 سال تاریخ عکاسی داریم و دنیا از آن بیخبر است. چرا در هیچکدام از کتابهای تاریخ عکاسی دنیا، اسمی از ما نیست؟
عکاسی ما فقط چهار، پنج سال از عکاسی فرانسه عقب است؛ این را کسی باور نمیکند چون ما این گنجینه تاریخی را در قفسه نگهداشتهایم. هیچ کشور مسلمانی در دنیا این تاریخ را ندارد. خوب اگر کسی نمیداند به خاطر این است که خودمان کار نمیکنیم. این اطلاعات و عکسهای تاریخی باید تبدیل به کتاب شود و در اختیار موزههای دنیا قرار بگیرد. ما در این نمایشگاه فقط در حد توان خودمان کاری انجام دادیم. اما کاخ گلستان با آن مجموعه عظیمی که دارد میتواند مثل توپ در دنیا صدا کند، ولی هیچ کاری برایش نمیشود. ما این همه مرکز فرهنگی و هنری و فرهنگسرا داریم ولی حتی یک مرکز اسناد تصویری نداریم تا اسناد تصویری دوران مختلف این کشور را ثبت و حفظ کنیم.
فکر میکنید وضعیت عکاسی ایران نسبت به سالهای قبل تغییر کرده است؟
به نظر من که خیلی تغییر کرده است. یکی از تغییرات اساسیاش این است که تعداد زیادی عکاس جوان به این دنیا وارد شدهاند. و وقتی کارهای این این عکاسان جوان را ببینید، بیشتر گرایش پیدا میکنند به نوعی از عکاسی هنری؛ چون شرایط برای عکاسی مستند و خبری سخت شده است. این گرایش مسیر تازهای را در عکاسی ایران به وجود آورده است. به جرأت میگویم که عکاسی ایران نهتنها در منطقه خودمان، بلکه بسیاری از گالریهای معتبر دنیا از عکاسان ایرانی دعوت میکنند تا عکسهایشان را به نمایش بگذارند. به نظر من عکاسی ایرانی خیلی رشد کرده، ولی تأسفم از این است اینجا از آن حمایتی نمیشود و عکاسی در کشورمان در بیخبری و سکوت به سر میبرد.
ایران، به خاطر سوژههای نابی که بعد از انقلاب داشت، تا مدتها میزبان عکاسان حرفهای دنیا بود که برای عکاسی به کشورمان میآمدند و بحث بر سر این بود که چرا عکاسان خودمان از این سوژهها استفاده نمیکنند و در عکاسی پیشرفت نمیکنند. آیا الان وضعیت عکاسی ما به حدی رسیده که با عکسهای عکاسان دنیا مقایسه شود؟
البته سوژههایی که شما اشاره میکنید، برای عکاسی خبری است. عکاسی خبری بر پایه وقایع و اتفاقات سیاسی و اجتماعی است که رخ میدهد و وظیفهاش اطلاعرسانی این وقایع است. الان بیشتر آژانسهای خبری که در ایران دفتر دارند، دیگر عکاسشان خارجی نیست و عکاسان ما به حدی رسیدهاند که عکسهایشان در آژانسهای عکاسی و خبری و نشریات دنیا منتشر میشود.
ولی اشکالی که ما داریم این است که از این کارها جلوگیری میکنیم. میخواهم بگویم عکاسی خبری در ایران مشکل شده است. عکاسی از موضوعاتی که برای عکاسی خوب است، ممنوع است. به همین خاطر عکاسان جدید به نوع دیگری از عکاسی گرایش پیدا کردهاند. اروپا عکاسی خبری ما را از دوران انقلاب و زمان جنگ میشناسد، ولی این ژانر تازه عکاسی خلاق ایرانی را خیلی نمیشناسد. این ژانر ظرف سالهای اخیر باب شده است که شناخته شود، نمایشگاه برایش بگذارند، بازارها از آن دعوت میکنند.
یکی از دلایلی که برای پیشرفت عکاسی خلاق در ایران به آن اشاره کردید، محدودیت در عکاسی خبری و مستند است. دلایل دیگر آن چیست؟
ببینید به بخش عکاسی مستند و خبری همیشه با عینک سیاسی نگاه میشود و این کمی برای من غمانگیز است. البته ما در مملکتی زندگی میکنیم که به راه رفتنمان هم سیاسی نگاه میشود و همهچیزمان سیاسی است. این است که آن نوع عکاسی هم مجوز گرفتنش، هم رفتوآمدش و هم دیگر شرایطش سخت است. حالا شما همه این موانع را طی کنید و یکی، دو سال وقت بگذارید و از یک موضوع عکس بگیرید، بعد میخواهید با این عکسها چه کنید؟ جایی نیست که منتشر شود، نه ناشری عکسها را چاپ میکند، نه گالریای آنها را به نمایش میگذارد.
عکاسی مستند باید نشر پیدا کند. روزنامهها و مجلات ما هم که جایی برای این عکسها ندارد. پس عکاسی مستند ما گرفتار شده و چون گرفتار شده، عکاسان جوانی که تازه به دنیای عکاسی پا میگذارند، ناچارند که به نوعی عکاسی گرایش پیدا کنند که این برچسبها به آن نچسبد و آن نوع عکاسی را دارند ادامه میدهند و به نظر من آن نوع عکاسی دارد رشد میکند و عکاسی مستند که به اعتقاد من شریان اصلی و خون عکاسی است، مغفول میماند.
آیا این مغفول و مهجور ماندن عکاسی مستند و این که همه به عکاسی هنری روی بیاورند، به عکاسی کشورمان ضربه نمیزند؟
ضربه میزند ولی عکاسان چه کار کنند؟ وقتی حتی در خیابان عکاسی کردن در بسیاری موارد مجوز لازم دارد، وقتی رفتن به شهرهای دیگر برای پیدا کردن سوژه و عکاسی از آن مشکل است، ناشرینی نیستند که عکس مستند را چاپ و منتشر کنند و این عکسها از هیچ طریقی عرضه نمیشود، گالریهایی که به خاطر فروش نداشتن این عکسها نمایشگاهی برپا نمیکنند، عکاس با چه منطقی برود برای عکاسی مستند؟ این است که من میگویم اینجا باید حمایت کند از این نوع عکاسی.
فکر میکنید بهترین جاهایی که میتوانند از این نوع عکاسی حمایت کنند، چه مراکز و نهادهایی هستند؟
بخش خصوصی در هیچ جای دنیا برای حمایت از این عکاسان پولی ندارد. یعنی ناشر ترجیح میدهد کتابهایی را چاپ و منتشر کند که بازار از آنها اشباع شده است و مشتری دارد. کتابهای عکاسی مثل ایران چهار فصل، تختجمشید، کرمان، یزد و این دست کتابها و رنگیننامههایی که چاپ میشوند و خریدارشان ایرانیهای مهاجری هستند که هر از گاهی به ایران میآیند و این کتابها را میخرند.
ناشری نمیآید سرمایهگذاری کند و یک موضوع مستند را کتاب کند، چون کسی آن را نمیخرد. از طرف دیگر بالاخره هزینه چاپ و نشر کتاب خیلی سرسامآور است. به خصوص کتاب عکس که باید کیفیتش خوب باشد. ناشران هم حمایت نمیشوند. به نظر من جاهایی که وظیفه حمایت از آثار و فعالیتهای هنری را دارند باید حمایت کنند. ما بودجههای بسیار زیادی صرف کارهای هنری میکنیم. در غیر این صورت تا چند سال دیگر از عکاسی مستند چیزی نمیماند؛ همانطور که الان هم چیز زیادی از آن باقی نمانده.
اگر جایی مثل وزارت ارشاد یا دانشگاههای هنر بخواهند برای گسترش عکاسی به خصوص عکاسی مستند سرمایهگذاری کند، شما حاضرید به عنوان مشاور یا برنامهریز به آنها کمک کنید؟
من حاضرم این کار را بکنم ولی معمولاً فضایی ایجاد میشود که آدم میگوید من هیچ کار نکنم بهتر است. برای این که این وسط افرادی مسئولند که نه تخصصش را دارند، نه میدانند و نه دلشان برای عکاسی میسوزد. ببینید الان رشته عکاسی در چهار، پنج دانشگاه تدریس میشود و به دانشجویان لیسانس، فوقلیسانس و حتی دکترا عکاسی داده میشود. اینها برای آموزش دروس عکاسی در این 25 سال حتی یک کتاب تهیه و منتشر نکردند. حتی کتابی را هم ترجمه نکردند.
غیر از مدرسه عالی صدا و سیما که از روز اول ما دو، سه نفر مجبور کردیم مدیران را که برای متون درسی کتاب داشته باشند. الان در دانشگاهها این طور شده که هر استادی از خودش هر چه میخواهد میگوید. دانشگاه در کجای دنیا اینچنین است؟ حالا اینها میخواهند در مورد عکاسی چه کنند؟ نهایت کاری که میتوانند انجام دهند، کارهای روزمرهای است مثل برگزاری مسابقات و جشنوارههای عکاسی است که برگزار میکنند و تعدادی هم عکس به دیوار میزنند و تمام میشود. نه چیزی باقیمیماند از آن به عنوان سند و نه کار جدیای انجام شده است.