سعید آقایی؛ همیشه اولین ها جذاب، خارق العاده و حیرت انگیز هستند. پدیده ای که برای نخستین بار رخ می دهد و همه را انگشت به دهان می کند. انچه هیچ نمونه ای در پشت سر ندارد و یکه و تنها سرآغاز یک ماجرای تازه است. اولین ها همیشه تاریخ را می نویسند و نامشان بر جریده عالم دوام ابدی دارد. از همین رو اولین بودن در عین جذابیت و هیجان، رازآلود و دراماتیک است و خالق آن را بدل به نقش اول یک تاریخ طولانی می کند. این نقش اول، گاه می تواند بدمن داستان شود و قصه را بدل به یک تراژدی کند. اما هر چه باشد، اولین بودن و اولین شدن تجربه ای یگانه و منحصربفرد است که تمام اعتبار، اهمیت و تشخصش را به صاحبش می بخشد و از این منظر بسیار خاص و رویایی تلقی می شود حتی اگر این تجربه بد، تلخ و تراژیک باشد.
داریوش مصطفوی یکی از کهنه مردان فوتبال ایران صاحب این ویژگی بود. مردی که چرخ زمانه با او بسیار همراه شد و طالع بخت و اقبالش به اندازه ای بلند بود که در طول دوران زندگی اش چندین بار هیجان اولین بودن را تجربه کرد. اولین هایی که هر کدام خاص بودند و حتی گاه او را بدل به بدمن ماجرا می کردند اما مصطفوی از تجربه آن ابایی نداشت. مردی که می توان پیشوند مهندس را به او نه بواسطه جایگاه علمی و تشخص فنی -که هرگز اعتباری ندارند- بلکه تنها بواسطه همین تجارب منحصربفرد نخستینش به او اطلاق کرد.
داریوش مصطفوی نخستین مرد فوتبال ایران بود که از تاج به رقیب دیرینه اش پرسپولیس پیوست و بدل به نخستین یاغی فوتبال ایران شد. مسیری که او با جسارت برگزید، پس از وی عصیانگران بسیاری در آن شلتاق کردند.
او از معدود فوتبالیست هایی بود که بعد از آویختن کفش ها، روی نیمکت ننشست و جامه مربیگری بر تن نکرد و ترجیح داد تا ردای مدیریت را برای خود بدوزد. چه آنکه تحصیلات و جایگاه علمی خود را در شان نشستن روی نیمکت ایستادن لب خط و جدل با بازیکن خودی، حریف، مربی مقابل، داور و بقیه عوامل نمی دید.
در صندلی مدیریت او دیرپا بود و البته لبالب از خطا و اشتباه. مردی که برخلاف مدرک دانشگاهی اش هرگز یک تکنوکرات مدرن نبود و رویکردی سنتی داشت و همین دوران طولانی مدیریت او را خالی از هر دستاورد ویژه ای کرد. داریوش مصطفوی خوب حرف می زد و بیشتر شبیه یک عالم بی عمل بود!
نخستین جنجال بزرگ فوتبال ایران پس از انقلاب در دوره مدیریت او رخ داد. یک اولین دیگر و آنقدر بزرگ که تا همین امروز تکرار نشده.
دربی 38 پرسپولیس و استقلال در سال 73 در نیمه نهایی لیگ آزادگان که نیمه تمام ماند و زمین فوتبال بدل به چاله میدانی شد که همه یکدیگر را می زدند! آتشی با بزن بزن مجتبی محرمی و امیر قلعه نویی وسط زمین گر گرفت و با هجوم تماشاگران به زمین بدل به معرکه ای شد که همه چیز را به هم سوزاند و خاکستر کرد. فاجعه به اندازه ای بزرگ بود که بازی برگشت در زمین فوتبال زندان بندرعباس بدون حضور هیچ جنبنده ای برگزار شد!
با این وجود کارنامه مدیریت مصطفوی با یک موفقیت بزرگ و تاریخی نمره قبولی می گیرد. یک شاهکار که اولین بود و نامش را تا ابد به تاریخ فوتبال ایران سنجاق کرده. نخستین صعود تیم ملی ایران به جام جهانی پس از انقلاب در دوران مدیریت او اتفاق افتاد و همه روزهای مدیریت بی اثر و بیهوده قبل و بعد از آن را زیر سایه خود برد. اگر برخی ها در نقد خداداد عزیزی می گویند او یک گل تاریخی به استرالیا زد و یک عمر نانش را خورد و هنوز می خورد، این نظریه بیشتر از خداداد در قبال داریوش مصطفوی کاربرد دارد. مدیری که در طول دوران مدیریتش شاید یک اتفاق مهم و ویژه داشت؛ همین صعود تاریخی! مردی که پس از این موفقیت تاریخی با دستور دولت وقت قلب درد مصلحتی گرفت و با یک چشم محکم حاضر شد صندلی ریاست را به دیگران هبه کند.
داریوش مصطفوی در سالهای پایانی زندگی اش چهره یک منتقد و یک اپوزیسیون را گرفت که تمام سیاست های حاکم بر فوتبال و حتی جامعه را با واژه های آتشین نقد می کند و به رسانه ها تیتر می دهد اما این چهره جدید هرگز به او نمی آمد چرا که همزمان در فدراسیون فوتبالی که آن را نقد می کرد، صندلی داشت و دبیر کمیته استیناف صدور مجوز بود! مردی که واژه هایش بیشتر از همه برای خودش کاربرد داشت و به مدیریت خودش می آمد!
با این حال زحمات او فراموش نشدنی است و غیر قابل انکار؛ روحش شاد و یادش گرامی باد.
258 258