ناترازی زمان، یک ناترازی تاریخی است؛ حتی آن هنگام که آب و انرژی به این روز نیفتاده بود و بودجه هم اینچنین کسریهای بزرگی نداشت ما گرفتار ناترازی زمان بودیم. هماره زمان برای تصمیمات سخت محدود بود و ما به امید معجزهای در آینده، از مسؤولیت و دشواریهای تصمیم بهنگام گریختیم.
ما چمدان مسائل حل نشدهمان را با خود به اکنون کشاندهایم، به عصر ناترازیها. در بزنگاههای سرنوشت و در شبهای قدر حکمرانی، با حیثیتیکردن مسائل، با قمار بر پیشفرضهای غلط و با وزندهی به اقلیت پرهیاهو، زمان را از دست دادیم و گرههایی که با دست باز میشدند را به دندان گرفتیم.
گاهی بین حفظ «تصویر بزرگ» از خود و زمان محدود یک انتخاب سخت که قاعدتا مستلزم انعطاف و امتیازدهی بوده، حفظ تصویر را برگزیدیم. ما در فقدان بهنگامی تصمیمگیری، فرسایشی کردن پروندهها را به سبک حکمرانی خود بدل کردیم تا آنجا که به شکلی خطرناک باور کردیم هماره زمان به سود ما میگذرد.
سیاههی بلندی است؛ از قطعنامه ۵۹۸ که در زمان نامناسب پذیرفتیم تا فرصت دولت نخست اوباما که آن را با قطعنامهها تاخت زدیم و تا همین چند سال پیش که شانس احیای برجام را یک بار به سودای خالصسازی از کف دادیم و یک بار هم به هوای زمستان سخت اروپا.
«ناترازی زمان» هم بسان ناترازیهای دیگر به نقطهی جوش رسیده، برای تصمیمهای بنیادین و تاریخی اگر زمان از کف نرفته باشد، چیز زیادی هم باقی نمانده و نباید آن را در تعارف با اقلیتهایمتوهم از دست بدهیم. این ساعت شنی واژگون شده هم بزرگترین تهدید ماست و هم مهمترین دارایی ما.
از آنچه که دربارهی حجاب رخ داد، بیاموزیم و مقهور اندکسالاری، مرعوب «هستههای خودسختپندار» و مبهوت غوغای تحلیل گران بیاعتبارنشویم و در هر دوگانهای، منافع ملی ایرانیان را برگزینیم. بپذیریم که نه پاسخ سادهای در میان است و نه زمان زیادی برای پاسخ؛ ناترازی زمان را باور کنیم.
۶۴۶۴