صد و نهمین برنامه از سری برنامه‌های سینماتک مستند خانه هنرمندان ایران به نمایش مستند اقتباسی «دستگیری پرستار قاتل» ساخته تیم تراورز هاوکینز (محصول ۲۰۲۲ انگلستان) اختصاص داشت.

به گزارش خبرگزاری خبرآنلاین به نقل از  خانه هنرمندان، پس از نمایش این مستند، نشست نقد و بررسی آن با حضور زهرا مشتاق (منتقد سینما) برگزار شد. اجرای این برنامه برعهده سامان بیات بود.

مستند «دستگیری پرستار قاتل» بر اساس کتاب «پرستار خوب: داستان واقعی پزشکی، جنون و قتل» اثر چارلز گریبر (۲۰۱۳) ساخته شده و درباره یک پرستار آمریکایی به نام چارلز کالن است که به یک قاتل زنجیره‌ای بدل می‌شود. مخاطب در این اثر مستند اقتباسی، حقیقت را از طریق مصاحبه با کالن، همکارانش، کارآگاهان و امی لافرن – پرستاری که به کارآگاهان کمک کرد – درمی‌یابد.

زهرا مشتاق در این نشست گفت: این فیلم را می‌توان یک اثر ترسناک و شاید اجتماعی دانست. در فیلم نکات بسیار جالبی وجود داشت. بسیاری از صحنه‌ها در بیمارستان اتفاق می‌افتد و همین باعث شد به این فکر کنم که آیا این آدم از نگاه‌های مختلف مورد بررسی قرار گرفته است؟ آیا او فردی فداکار بوده که طاقت دیدن رنج بیماران؛ به‌ویژه بیمارانی که امکان ادامه حیات نداشتند؟ را نداشته یا این‌که رنج خودش باعث شده چنین اعمالی انجام دهد؟ نکته مهم این است که او حتی بیمارانی را که امید به زندگی در آن‌ها ایجاد شده بود، نیز کشته است. پس چه اتفاقی می‌افتد که چنین رفتاری بروز پیدا می‌کند؟ فیلم چند کد کوتاه به ما می‌دهد و تا حدی به گذشته این فرد مربوط است. اگر دقت کرده باشید، در پس‌زمینه صحبت‌هایش صدای دعوا به گوش می‌رسد؛ انگار مادرش با عصبانیت حرف می‌زند، انگار هیچ حامی‌ای نداشته و بسیاری از مشکلات او به دوران کودکی مربوط است. روان‌شناسان نیز می‌گویند ریشه بزرگ‌ترین مسائل زندگی ما در کودکی نهفته است.

او ادامه داد: اگر دقت کرده باشید، او روی صندلی با پاهای جمع‌شده نشسته بود؛ نمی‌دانم این حالت قابل تحمل بود یا نه. نمی‌دانم میزان دقت کارگردان فیلم در این زمینه چقدر بوده است. او قطعاً این امکان را داشته که با این آدم به‌طور مستقیم گفت‌وگو کند، اما ما هیچ صحنه‌ای نمی‌بینیم که کارگردان حضور داشته باشد و با او صحبت کند. جایی خواندم که کارگردان عمداً چنین رویکردی را انتخاب کرده، چون نمی‌خواسته این آدم را تأیید کند و معتقد بوده گفت‌وگوی مستقیم ممکن است این حس را القا کند. با این حال، فکر می‌کنم ما در این فیلم صدای واقعی او را نشنیدیم.

این منتقد سینما در ادامه بیان کرد: به یاد دارم زمانی که سعید حنایی – قاتل زنجیره‌ای مشهد که زنان را به شکل زنجیره‌ای به قتل می‌رساند – و همچنین قاتل دیگری با نامی ایرانی، که خیلی زود اعدام شد، مورد بحث قرار گرفتند، برخی کارشناسان می‌گفتند که نباید این افراد به این سرعت اعدام شوند، چون چنین پرونده‌هایی برای تحقیقات علمی و روان‌شناسی بسیار مهم هستند. واقعیت این است که توجه کافی به این مسائل نمی‌شود. درست است که نمی‌توان بار گناه را از دوش چنین فردی برداشت، اما گفت‌وگوهای عمیق کارشناسان، به‌ویژه پزشکان و روان‌پزشکان، با چنین افرادی می‌تواند به‌عنوان یک نقشه راه عمل کند و از تکرار چنین اتفاقاتی پیشگیری نماید. چرا که این افراد ممکن است در کنار ما زندگی کنند و ما نتوانیم آن‌ها را بشناسیم.

سامان بیات در ادامه این نشست گفت: در بخشی از صحبت‌های خود، به کدهای مستند اشاره کردید. نکته‌ای در این مستند برایم جالب توجه است. مستند با موزیکی به اسم «او سوزانا» شروع می‌شود که موسیقی محلی آمریکا و چیزی شبیه «مرغ سحر» ما برای آنهاست. یعنی بچه‌هایی که در آمریکا موسیقی یاد می‌گیرند، اولین قطعه‌ای که به آنها یاد می‌دهند، همین «او سوزانا»ست. شروع مستند با «او سوزانا»ست و در طول فیلم شاهدیم که کارگردان، این موسیقی را کم‌کم کند می‌کند و به آن حالت ترسناک می‌دهد. این قطعه، موسیقی بومی آمریکاست و در واقع نماینده آمریکا به شمار می‌آید. نکته دومی که برایم جالب بود، این است که شخصیت مستند از خیلی بخش‌ها اخراج و بارها بازداشت شده ولی دوباره شروع به کار کرده است. انگار علاوه بر خودش، سیستم پزشکی آمریکا، بیشتر مقصر است. آیا با توجه به این دو فکت می‌توانیم این کدها را کنار هم بگذاریم و بگوییم که فیلم‌ساز اصلاً سوژه‌اش این قاتل نیست، بلکه سیستم معیوب درمانی آمریکا را هدف گرفته؟ و منتقدانه و خیلی تند و تیز آن را نقد می‌کند؟ آیا می‌توانیم این موسیقی را هم کدی بدانیم برای کوبیدن سیستم پزشکی آمریکا؟

مشتاق در پاسخ گفت: تصور من این است که چون سازنده این فیلم در کشورهای آمریکای لاتین خیلی کار کرده و آنجا مستندسازی درس می‌داده، بیشتر تحت تأثیر زندگی در کشورهای آمریکای لاتین بوده و این موسیقی را برای این فیلم مناسب دیده است. اما درباره سیستم معیوب درمانی واقعیت این است که آدم را خیلی بیشتر درگیر می‌کند. مخاطب با آدم‌ها زندگی می‌کند. کسانی که در بیمارستان هستند، حتی رئیس یک بخش بزرگ، یا آدمی که در آخرین مصاحبه‌ها می‌گوید: «نه، تقصیری نداشت، این آدم مجوز و تاییدیه داشته، پس مسئله ما نیست.» می‌دانید، بیمارستان‌ها هر بیمار را به عنوان منبع درآمد می‌بینند. انگار آدم‌ها صرفاً وسیله هستند. ما شاهد اختلاف هستیم، اما سکوت می‌کنیم. به نظرم این مسئله در کلان‌تر دیدن ماجرا برمی‌گردد و به نفس مدرنیته و انسان مدرن مربوط است.

او افزود: انسان مدرن انسانی است که فقط به فکر منفعت خودش است و هیچ چیز دیگری را مد نظر ندارد. اولین کسی هم که این موضوع را گوشزد کرد، متفکری معروف بود که در زمان جنگ جهانی دوم گفت: انسان مدرن این‌گونه است. وقتی انسان مدرن این‌گونه تربیت می‌شود، آدم‌ها دیگر به عنوان انسان مطرح نیستند، بلکه به عنوان عدد دیده می‌شوند. وقتی انسان را به عنوان عدد ببینیم، نفس انسانی را از او می‌گیریم و مرگش بی‌اهمیت می‌شود. این همان «ابتذال شر» است. به همین دلیل است که آن نهاد، مصیبت مدرنیته را ایجاد می‌کند. نکته‌ای که شما گفتید، بسیار قابل تأمل است. توجه کنید که دوست و هم‌شیفتی او در تردید قرار می‌گیرد که گزارش بدهد یا نه. فکر می‌کند: «اگر گزارش بدهم، شغلم را از دست می‌دهم. تکلیف بچه‌هایم چه می‌شود؟ بیمه نخواهم داشت.» سود و زیان را می‌سنجد. اما دختر ۱۱ ساله چه کاری انجام می‌دهد؟ می‌خواهم بگویم این تضاد خیلی بزرگ است. اگر این‌طور باشد، واقعاً هرج و مرج کامل است. اما باز هم عواطف انسانی بسیار بیشتر غلبه می‌کند بر آنچه که عقل محاسبه‌گر می‌گوید.

59243

منبع: خبرآنلاین