· هیچکس در ایران مخالف دستیابی به انرژی هستهای نبوده و نیست از اصلاحطلب تا اصولگرا، تنها اختلاف در زمان و روشهای دستیابی به انرژی هستهای بود.
· فکر میکنم در نیمه آبانماه سال 83 بود که ایشان برای اولینبار فتوای حرام بودن سلاح اتمی را در دانشگاه تهران در نماز جمعه مطرح کردند. آن زمان در آستانه بحثهای توافق پاریس نیز بود. در توافقنامه پاریس حکم تضمین عینی از طرف ایران قید شده بود اما از طرف اروپاییها بر تضمین محکم و تعهدات محکم تأکید شده بود.
· اولین مذاکرهای که من با سه وزیر اروپایی داشتم 13 دسامبر 2004 بود. 23 آذر 83 بود. فتوای رهبری حدود یک ماه قبل از این موضوع اعلام شده بود در آن جلسه به آنها گفتم که مهمترین بحث ما این است که در موضوع تضمین عینی توافق شود و همچنین موضوع تضمینها و تعهدات محکم از طرف شما. من در آن جلسه به سه وزیر اروپایی گفتم دو تضمین عینی از سوی ایران وجود دارد که شما باید آنها را بدانید. یکی از آنها فتوای رهبری است. ایشان فتوا دادند و دستیابی به بمب را حرام اعلام کردند. این فتوا برای ما ازNPT و پروتکل الحاقی هم مهمتر است. یعنی از هر قانون دیگر برای ما مهمتر است. در آن مذاکرات من خودم به ذهنم رسید که مساله فتوا را بیان کنم و هماهنگی خاصی نشده بود. آنها هم واژه فتوا را شنیده بودند و مفهوم آن را میدانستند.
· تضمین دوم که به آنها گفتم این بود که گسترش روابط ما با شما خود میتواند یک تضمین عینی باشد اگر روابط اقتصادی و سیاسی ما با شما آنچنان گسترش پیدا کند که در حد استراتژیک باشد خود این بالاترین تضمین عینی است. زیرا کشوری که روابط بسیار بالایی با اروپا داشته باشد هیچگاه حاضر نمیشود به خاطر دستیابی به بمب به روابط خوب و استراتژیک خود صدمه بزند.
· فرانسویها همواره گفتند که هدف ما از این مذاکرات رسیدن به یک رابطه استراتژیک با شماست. آنها میگفتند که این فتوای رهبری خیلی خوب است و اگر به قانون تبدیل شود نگرانی غرب از بین میرود یعنی اتفاقی که رخ میداد این بود که این فتوا که جنبه دینی داشت از جنبه حقوقی نیز تبدیل به قانون میشد.
· اینکه در پرونده هستهای ما غرب را کلا کنار بگذاریم و بگوییم با چین و روسیه به حل و فصل نهایی میرسیم این چیزی نبود که در محاسبات ما قابل قبول باشد. ما میگفتیم که باید از روس و چین حداکثر استفاده را ببریم. بالاخره آنها نقش دارند. اما میگفتیم باید از سه کشور اروپایی نیز استفاده کنیم تا به سامان برسیم. خود روسیه و چین نیز همین بحث را مطرح میکردند و میگفتند که ما به تنهایی نمیتوانیم پرونده شما را حل کنیم آنها را از دست ندهید اما نمیدانم چرا تیم بعدی در روزهای اولیه به این نتیجه رسید؟
· اولینبار در مصاحبه آقای لاریجانی از طریق تلویزیون دیدم که داشتند برای اولین بار میرفتند وین در آنجا ایشان گفتند که «من دچار تعجب هستم که چرا ما اصلا با اروپاییها مذاکره میکردیم به آنها چه ربطی دارد؟». در حالی که آقای لاریجانی در مباحث حضور داشت و مسائل را میدانست. نمیدانم بر چه مبنایی ایشان چنین سخن گفت بعد نیز رفتند با هند و روس و چین شروع به مذاکره کردند که عملاً در این قطعنامه دیدیم که آنها علیه ما به قطعنامه رأی مثبت دادند.
· فرانسه، سوریه و لبنان را حیاط خلوت خودش میدانست برای همین دنبال رابطه استراتژیک با ایران بود خاطرم هست که آن زمان اتفاقی افتاد که بلافاصله از کاخ الیزه به من زنگ زدند و تشکر کردند. آن ایام، آقای سیدحسن نصرالله در یک اجتماع بزرگ در لبنان یک سخنرانی داشت. ایشان ضمن سخنرانی نام فرانسه را به زبان آورد بلافاصله مردم لحن تمسخر و اعتراض به کار بردند تا فرانسویها را تحقیر کنند. اما سیدحسن نصرالله بلافاصله جلوی آنها را میگیرد و مانع این کار میشود. این برای فرانسویها خیلی مهم بود. چون او مانع شده بود که جمعیت به آنها توهین کند. بلافاصله شب به من زنگ زدند و گفتند که ما از این حرکت پیام مهم دریافت کردیم و فکر میکنیم این در سایه تلاشهای ایران حاصل شده است.
· تز سازمان انرژی اتمی این بود که ما کار را به نهایت و سرانجام برسانیم همیشه این بحث البته وجود داشت که آیا میتوانند کاری را که شروع کردهاند به سرانجام برسانند یا نه؟ چون ما برای اولینبار قدم در راه هستهای شدن برداشته بودیم، تجربه قبلی که نداشتیم. سازمان انرژی اتمی میخواست ثابت کند که این کار شدنی است اما مخالفینی داشت. خاطرم هست یک عده از اساتید فیزیک دانشگاه پیش من آمدند و گفتند که این کار شدنی نیست تمام این کسانی که در سازمان انرژی اتمی در حال کار کردن هستند، شاگردان ما هستند و ما میگوییم این کار شدنی نیست. سازمان نیز میدانست عدهای مخالف هستند. به همین خاطر میخواست ثابت کند که این کار شدنی است و به مهندسین خود دلگرمی بدهد. بالاخره وقتی آنها میدیدند یک جایی تعطیل است دلسرد میشدند به طور طبیعی آنها دنبال شکستن تعلیق بودند اما دلشان هم نمیخواست پرونده به شورای امنیت برود.
· هاشمی و خاتمی در بسیاری از مسائل نظرات واحدی داشتند. همان فکری که آقای هاشمی نسبت به روابط دنیا داشت آقای خاتمی نیز همان فکر و برنامه را داشت. این دولتها در این جهت تفاوتی نداشتند. اما دولت نهم کاملاً رفتارش با دولتهای گذشته متفاوت بود. این تفاوت را نیز ما نمیگوییم. خود آنها بیشتر اعلام و اظهار میکردند. دولت نهم به صراحت میگفت که تفکر ما با دولتهای گذشته متفاوت است. حتی میگفتند که این راهی که ما انتخاب کردهایم راه درست است.
· اولین باری که رهبری فرمودند اصفهان را راه بیندازید در تاریخ ششم اردیبهشت 84 بود. در حالیکه دولت جدید در مرداد آن سال تشکیل شد. من خدمت مقام معظم رهبری پیامدها و مسائل داخلی و خارجی را عرض کردم. ایشان در مجموع فرمودند که اصفهان را راهاندازی کنید. ما نیز در جلسه لندن به غربیها اطلاع دادیم که اصفهان را راهاندازی میکنیم. آنها قبول نکردند. خود من نیز در همان اردیبهشت پس از فرمان رهبری اعلام کردم اصفهان را راه میاندازیم. بنابراین تصمیم در آن زمان گرفته شد که هنوز دولت نهم شکل نگرفته بود.
· اینکه دولت بعدی آمد و دولت قبل را متهم کرد یک شیوه ضداخلاقی بود. در امر هستهای که تمام تصمیمات با نظر همه سران نظام اتخاذ میشد، تصمیمگیر دولت نبود. تصمیم فراتر از دولت گرفته میشد. آنها نیز میدانستند بنابراین این غیراخلاقی بود که دولت قبل را متهم کردند. آنها که میدانند بایگانیها که در اختیار آنهاست رئیسجمهور عوض شد بایگانی ریاست جمهوری که عوض نشده. دبیر شورای امنیت عوض شد بایگانی دبیرخانه که تغییری نکرده. آن بایگانیها هست، اسناد هست، مدارک هست، خیلیها نیز در جریان بودند و میدانستند آن صحبتها و حرفها به اعتقاد من با اخلاق اسلامی اصلاً سازگاری نداشت. ممکن است یکی بگوید من آن شیوه را نمیپذیرم، اشکالی ندارد ما نباید اصول اخلاقی را زیرپا گذاشت.
· من 15 خرداد 84 خدمت مقام معظم رهبری رسیدم و از ایشان خواستم که از دبیری شورای عالی امنیت ملی کنارهگیری کنم. به ایشان گفتم من در دولت آقای هاشمی اگر توانستم کار کنم به این علت بود که بین من و آقای هاشمی اعتماد صددرصد بود. در دولت آقای خاتمی نیز در روزهای اول اعتمادی بالای 90 درصدی وجود داشت و خیلی زود اعتماد ایشان به من صددرصدی شد. آقای خاتمی نمیآمد به من بگوید که داری چهکار میکنی با کی مذاکره کردی، چی گفتی؟ چرا این کار را نکردی و چرا این کار را کردی؟ اعتماد صددرصد داشت. خدمت ایشان گفتم که من هیچ شناختی نسبت به آقای احمدینژاد ندارم. ایشان نیز قاعدتاً نسبت به من هیچ شناختی ندارد و کار بسیار سخت جلو میرود. بعد از این استدلالات، آقا نیز پذیرفتند و گفتند که من نیز همینجور میبینم. گفتم خوب است برای دبیر شورای امنیت فرد دیگر مسئول شو. من آقای احمدینژاد را فقط یک بار دیده بودم. یک بار در بحث زلزله تهران، ایشان را که شهردار تهران بود، به دبیرخانه شورای عالی امنیت ملی دعوت کرده بودم. همین بار ایشان را از نزدیک و در آن جلسه دیدم. دیگر هم ایشان را ندیدم. به همین علت همکاری سخت بود.
· وقتی کسی در یک اجتماع میآید و میگوید فلان آقا یا فلان دولت خیانت کرده و بعد عدهای برایش شعار میدهند، یعنی حرفهای او مخاطب دارد. حرفش هنوز خریدار دارد. تند حرف میزند، اتهام میزند و تکبیر هم میگیرد. پس چرا ادامه ندهد؟ من فکر میکنم باید سطح افکار را بالا ببریم. مردم ایران البته خیلی سیاسی هستند ولی فوتوفن دنیای سیاست با سیاسی بودن یک جامعه، کاملاً متفاوت است. از نظر شکل عملیاتی، ما در کشورمان اصلاً حزب نداریم. حتی یک حزب هم نداریم. به تعبیر آقا، قبیله داریم. دور هم جمع میشوند. با هم چای میخورند و در انتخابات لیست میدهند. حزبی که بخواهد کادر تربیت کند، در افکار سیاسی و فرهنگی جامعه تأثیرگذار باشد، نداریم و تا زمانی که یک سیستم درست در کشور سامان ندهیم شاید دمکراسی به نتایجی که باید برسد، دست پیدا نکند. دمکراسی به هر معنی، حتی همین مردم سالاری دینی که ما داریم. اگر باید رأی مردم تعیینکننده باشد، در کنارش باید سیستم حزبی نیز داشته باشیم.
· افزایش فرهنگ سیاسی و وجود تشکیلات حزبی دو عامل مؤثر و مهم برای اجماع ملی ماست تا از طریق آن درباره مسائل مهم کشور به اجماع برسیم. در کنار این نیز باید یاد بگیریم که اخلاق سیاسی را رعایت کنیم. اخلاق سیاسی در جامعه ما جای خود را پیدا نکرده است. این نیز بسیار نقش دارد. اگر همه ما به راستگویی و منافع ملی ملتزم بودیم، دچار این همه مشکل نمیشدیم و آن نیز راهحلی برای مشکلات موجود بود.
· /2929