۲۲ مهرماه، زنگ مدرسه در روستای دورافتاده سوه از توابع بخش موگویی شهرستان کوهرنگ به صدا درنیامد. نه از خندهی کودکان خبری بود، نه از صدای معلمی که روی تخته سیاه با گچ سفید رؤیا مینوشت.
در عوض، باد پاییزی میان دیوارهای گِلی مدرسه میچرخید و جای خالی معلم را با سوزی عجیب پر میکرد.
 مدرسهای که قرار بود پناه کودکان محروم باشد، حالا خودش در تبعید بیتوجهی مانده است.
در حالی که قانون اساسی کشور به صراحت آموزش رایگان و همگانی را حق همهی ایرانیان دانسته، امروز در قلب زاگرس، در ارتفاعات موگویی، جمعی از کودکان به اجبار خانهنشین شدهاند؛ تنها به این دلیل ساده که کسی حاضر نشده یک معلم جایگزین اعزام کند.
اما ماجرا از این تلختر است...
 وقتی رسانهها از تعطیلی مدرسه خبر دادند، رئیس آموزشوپرورش شهرستان کوهرنگ در استان چهارمحال وبختیاری بهجای پاسخگویی، مسیر دیگری رفت؛ با لحنی آشنا و تکراری، اصل خبر را تکذیب کرد و در اقدامی عجیب، خواستار تقدیر از همان معلمی شد که بنا بر گفتهی اهالی، مدتهاست مدرسه بدون حضورش مانده است!
 فرار رو به جلو یا بازی با افکار عمومی؟ هرچه نامش باشد، نتیجه یکی است: تداوم بیعدالتی آموزشی برای کودکانی که گناهی جز زادهشدن در یک روستای دور ندارند.
و از آن دردناکتر، سخنان مدیر روابط عمومی آموزشوپرورش استان است که ظاهراً یک قدم فراتر رفته و اصل وجود مدرسه را کلاً انکار کرده!
 عجبا...! یعنی روستای سوه و دانشآموزانش یک خیال جمعیاند؟ یعنی چشمان مردم منطقه که سالهاست شاهد رنج این کودکاناند، اشتباه میبیند؟
این سکوتها، این انکارها، این گزارشهای “همه چیز خوب است” دیگر جواب نمیدهد.
 روستای سوه فقط یک نقطهی کوچک در نقشه نیست؛ نماد هزاران سوهِ فراموششده در کوهستانها، بیابانها و مرزهای کشور است.
 کودکانی که شاید فردا پزشک، معلم، یا مهندس این سرزمین میشدند، امروز در میان مهِ بیتوجهی گم شدهاند.
اگر آموزشوپرورش، حق همگانی است — همانطور که در اصول قانون اساسی آمده — پس چرا اجرای این حق در ارتفاعات کوهرنگ، به اندازهی پایین آوردن یک معلم، اینقدر سخت و دور از دسترس است؟
 چرا همیشه وقتی نوبت مناطق محروم میشود، پاسخها یا تکذیباند یا وعدهی “در حال پیگیری”؟
در حالیکه مسئولان درگیر رد و تکذیب یکدیگرند، یک نسل کوچک در سوه دارد قربانی بیتفاوتی میشود.
 نه صدایشان به جایی میرسد، نه کسی از چشمانشان میفهمد که “تعطیلی مدرسه”، برایشان یعنی تعطیلی آینده.
این یادداشت، نه برای مقصر پیدا کردن، بلکه برای بیدار کردن وجدانها نوشته شده است.
 اگر قرار است از معلمی تقدیر شود، نخست باید از کودکانی عذر خواست که روزها با دفترهای بسته و چشمانی منتظر، به راه خاکی روستا خیره ماندهاند...
 راهی که شاید روزی دوباره قدمهای یک معلم بر آن بنشیند و زنگ مدرسهشان دوباره صدا کند.
تا آن روز، نام «سوه» نه فقط نام یک روستا، بلکه نشانهی یک شرمندگی ملی است.