به گزارش خبرگزاری خبرآنلاین استان سمنان ،همیشه در روایتهایم به دنبال روزنهای از نور گشتهام و باور داشتهام رسالت خبرنگاری، بیش از هر چیز، بازتاب امید و روشناییست. اما اینبار، واقعیت آنچنان عریان و بیپرده ایستاد که نادیدهگرفتنش خیانت به حقیقت بود. از اینرو، برخلاف رویهی همیشگیام، تصمیم گرفتم بیواسطه و بیپیرایه، صدای بانوانی را بازتاب دهم که آمده بودند تا در نمایشگاه "توانمندی از مهارت تا درآمد"، از فرصت دیدهشدن، فروش، شبکهسازی و مطالبهگری بهرهمند شوند؛ اما آنچه رقم خورد، خلاف تصورشان بود.
صبح پنجشنبه، بیستم آذرماه ۱۴۰۴، واپسین ساعات نمایشگاهی که قرار بود جشن توانمندی بانوان باشد، در سکوتی سنگین سپری میشد. سالن نیمهخاموش بود و صدای کشیدهشدن میزها و جمعکردن وسایل، تنها نوای جاری در فضا. بانوان غرفهدار، بنرها را از دیوار میکندند و با نگاهی آمیخته از خستگی و حسرت، وسایلشان را جمع میکردند.
یکی از غرفهداران، در حال تا کردن پرده تبلیغاتی، زیر لب می گوید: "تبلیغ ضعیف بود... اصلاً چرا ما را آوردند؟"
دیگری، نشسته بر صندلی پلاستیکی، با گلایه در پاسخش می گوید:" تو عمرم نمایشگاهی به این بیرمقی ندیده بودم... همه ناراضیان، هیچکس نیومد، هیچکس ندید."
همین زمزمه های پراکنده کافی بود تا خودم را معرفی کنم و بگویم ؛ برای تهیه گزارش آمدهام، زن میانسالی با تردید گفت: "چه گزارشی خانم؟ از چی میخواین بنویسین؟ ما حرف میزنیم، اما به شرطی که اسممون جایی نیاد.!" این شرط برایم سنگینتر از هر گلایهای بود؛ ترس از حذف شدن، واهمه از برچسب "معترض" خوردن، و هراس از قطع حمایتهای اندک، در سکوت چشمانشان موج میزد.
حقیقتا ؛ چگونه میتوان از توانمندسازی سخن گفت، وقتی هر سخنی، به بهای حذف شدن تمام میشود؟
در ادامه، روایت چند بانوی غرفهدار را میخوانید؛ گلایههایی بیسانسور از تجربهای که قرار بود جشن توانمندی باشد:
بانوی نخست:ارائهدهنده آثار هنری دیجیتال: "نگهبان حتی نمیدانست نمایشگاهی برپاست. نه اطلاعرسانی، نه برنامه. فروش؟ هیچ. حتی یک بازدید ساده هم دلگرممان میکرد.
بانوی دوم: با دستبافتهایی در دست: "دو روز کامل اینجا بودیم. شب گذشته، ساعت هفت ما را بیرون کردند، در حالی که طبقه پایین محل برگزاری کنسرت بود. انتظار داشتیم حداقل حضار را در جریان نمایشگاه بگذارند.
بانوی سوم: تحت پوشش کمیته امداد: "سرپرست خانوارم. با امید فروش آمدم. روز عید است، بافتنی و پوشاک آوردهام. حتی یک بنر ساده هم نبود که مردم بدانند اینجا نمایشگاه است."
بانوی چهارم: "در نهایت فقط دو بازدید رسمی داشتیم. نه افتتاحیهای بود، نه اختتامیهای. بانوانی که برای دیدهشدن آمده بودند، در سکوت وسایلشان را جمع کردند و رفتند."
بانوی پنجم: در حالیکه همزمان، جشنوارههایی چون "هزار مناره" در دیگر نقاط شهر با استقبال روبهرو شد کاش در آن رویداد نامی از این نمایشگاه میبردند. شاید بازدیدکنندگانی مسیرشان را به اینجا کج می کردند!
بانوی ششم: در حالی که با دقت وسایل غرفهاش را جمع میکند، با لحنی آرام اما پر از گلایه می گوید:این نمایشگاه در حاشیه سومین رویداد استانی اهدای جایزه ملی جوانی جمعیت برگزار شد. صبح چهارشنبه، جمع زیادی از مسئولان در فرهنگسرای کومش حضور داشتند، اما هیچگونه اطلاعرسانی یا دعوتی برای بازدید از غرفهها صورت نگرفت. نه معرفی، نه همراهی، نه حتی یک نگاه گذرا. ما آن بالا منتظر ماندیم، اما گویی اصلاً بخشی از این رویداد نبودیم.
یکی از اعضای تیم اجرایی نیز با خستگی ، میگوید: یک هفته برای آمادهسازی زحمت کشیدیم. نه مسئولی آمد، نه مردمی. حتی یک تبریک ساده هم نشنیدیم. این هم از روزی که به مناسبت ماست دریغ از یک خدا قوت !تجلیل که بماند!
آنچه در این گزارش بازتاب یافته، نه صرفاً مجموعهای از گلایهها و روایتهای پراکنده، بلکه تلاشی آگاهانه در راستای ایفای مسئولیت اجتماعی و حرفهای خبرنگاری است؛ رسالتی که جوهرهاش نه در بازتاب هیاهو، بلکه در روشنکردن زوایای پنهان واقعیتهاست
امید است بازخوانی این روایت، زنگ هشداری باشد برای متولیان امر؛ تا پیش از آنکه آخرین ذخیره اعتماد نیز فرسوده شود، در نقش حمایتی خود بازاندیشی کنند. چرا که توانمندسازی واقعی با رویدادهای صوری حاصل نمیشود؛ با حضور، اقدام و از همه مهمتر، شنیدن محقق میگردد.
نگارنده : محدثه عباسی