به گزارش خبرگزاری خبرآنلاین سبحان کیانی در سرویس دینواندیشه ایبنا نوشت: بهمناسبت ۲۸ آذر، سالروز ۱۲۶ سالگی تأسیس مدرسه علوم سیاسی، جشنی با عنوان «سرو سهی» با حضور سه نسل از استادان علوم سیاسی ایران، روز سهشنبه ۲ دیماه ۱۴۰۴ در تالار شیخ انصاری دانشکده حقوق و علوم سیاسی دانشگاه تهران برگزار شد. در این نشست، قاسم افتخاری، جواد کاشی، احمد بستانی، عباس شیری، حمید احمدی، الهه کولایی و رضا نجفزاده به ارائه سخنان خود پرداختند.
قانون تابع اراده حاکمان است
نخستین سخنران برنامه، عباس شیری رئیس دانشکده حقوق و علوم سیاسی دانشگاه تهران اظهار داشت: «امشب شاهد یک رخداد مهم در این دانشکده هستیم. الحمدالله در چند ماه گذشته یکی از کارهایی که توانستیم در آن به یک موفقیت نسبی دست پیدا کنیم، ارتقای دانشکده در سطح افکار عمومی با انجام همایشهای متعدد و متناوب بینالمللی و روزانه با حضور اساتید و سفرای خارجی و مقامات کشوری در دانشکده بود که باعث شد تا حدودی این دانشکده جدی گرفته شود. من به این کادر جوانی که در مدیریت دانشکده مشغول شدهاند امیدوار و خوشبین هستم زیرا در زمانی که به همه احساس ناامیدی دست داده، جمعی بسیار امیدوار به آینده در این سرزمین مشغول به کار هستند. به قول کاتوزیان ما در این کشتی هستیم؛ یا همگی با هم غرق میشویم یا به ساحل نجات میرسیم».
وی در ادامه سخنان خود افزود: «هنگامیکه صحبت از حدود صد سال پیش میشود، یعنی دقیقاً صحبت از زمان صدور فرمان مشروطیت است و این فرمان چه از ابعاد حقوقی و چه سیاسی، یک اتفاق بزرگ در کشور ما به حساب میآید. این فرمان و سپس قانون اساسی مشروطه این تصور را بهوجود آورد که راهحل تمام مشکلات در یک کلمه است و آن قانون و حاکمیت قانون است. این مبنا به عنوان یک نظریه بسیار جدی پذیرفته و بعد قانونگرایی در کشور ما به یک اصل محوری تبدیل شد. علیرغم این تصور باید گفت خود قانون گاهی اوقات عامل اصلی مشکلات کشور است. قانون نیاز به بازتعریف پارادایمی دارد و ابزاری است که صاحبان قدرت در جامعه بهوسیله آن، چیزی که میخواهند را به اجرا درمیآورند. تصور نکنید که قانونگرایی در یک کشور به افزایش عدالت و آزادی منجر میشود زیرا قانون تابع اراده حاکمان است».
در دارالفنون خبری از علوم اجتماعی نبود
سخنران بعدی، استاد پیشکسوت، قاسم افتخاری بود. وی در آغاز سخنان خود خاطرنشان ساخت: «تمام این دانشکده خانه بزرگتر من بوده است و ۵۳ سال در اینجا تدریس کردم و در نتیجه، بهنوعی تاریخ علوم سیاسی این دانشگاه هستم. همه میدانید که امپراتوری عثمانی بین ایران و اروپا مانعی ایجاد کرد و در نتیجه ایرانیان از پیشرفتهای اروپا اطلاع چندانی نداشتند. در حدود قرن ۱۹، پادشاهان، تاجران و گاهی جهانگردانی که اروپا را دیده بودند، از آنجا تعریف میکردند و در نهایت زمامداران ایران تصمیم گرفتند قدم در راه پیشرفت بگذارند و برای همین هم باید راه اروپا را طی کنند».
افتخاری افزود: «آنها متوجه شدند که علت پیشرفت در اروپا، بهکار بستن علوم جدید است و بنابراین اگر پیشرفت میخواهند باید تمام علوم جدید را به ایرانیان یاد دهند و این اندیشه باعث بنیانگذاری نهاد دارالفنون شد؛ تشکیل دارالفنون اولین گام برای انتقال دانش پیشرفته از اروپا به ایران بود. دانش مدنظر زمامداران آن زمان و آنچیزی که در دارالفنون تدریس میشد بیشتر جنبه نظامی و معماری داشت و از علوم اجتماعی در دارالفنون خبری نبود».
او به روند تشکیل سه مدرسه اشاره کرد و گفت: «سه وزارتخانه عدلیه، خارجه و تجارت به این فکر افتادند که برای کار خود مدارسی تشکیل دهند. در نتیجه، مدرسه حقوق زیر نظر وزارت عدلیه، مدرسه علوم رژیم سیاسی زیر نظر وزارت خارجه و در نهایت مدرسه تجارت که در تبریز تشکیل شد وابسته به وزارت تجارت بود. این مدارس سهگانه، موسسات آموزشی پیشرفته آن زمان بودند که علوم مربوط به این رشتهها را که جنبه کاربردی داشتند به ایران منتقل میکردند».
وی به روند تشکیل دانشگاه تهران نیز اشاره کرد و گفت: «در زمان تشکیل این دانشگاه در سال ۱۳۱۳ قرار شد این مدارس و موسسات دیگر این حوزه جزو مراکز دانشگاه تهران باشند. در نتیجه، این سه مدرسه باهم یک دانشکده را تشکیل دادند به نام دانشکده حقوق، علوم سیاسی و تجارت. مشخص بود که در این ترکیب، دست بالا با حقوق بود زیرا سابقه طولانیتری داشت، بسیار منظمتر بود و افراد نامداری در این رشته تدریس میکردند؛ در نتیجه علوم سیاسی و تجارت تحت سلطه حقوق قرار گرفت. همیشه این مسئله مطرح بود که واقعاً علوم سیاسی بهمعنای امروزه در دانشکده حقوق علوم سیاسی مطرح نیست و از علم سیاست اسمی برده نمیشد. در دهه ۴۰ به این مسئله پرداخته شد و بالاخره دروس جدیدی در این رشته برقرار کردیم و رفتهرفته پای عده زیادی از فارغالتحصیلان این رشته به دانشگاه باز شد و این علم جان گرفت».
از پیوند حوزه با دانشگاه تا سلطه حوزه بر دانشگاه
سخنران بعدی این مراسم، الهه کولایی بود. وی در آغاز سخن گفت: «مدرسه علوم سیاسی، پایهگذاری آموزش عالی در کشور را بر عهده گرفت؛ بعدها نهادها و رشتههایی شکل گرفت که هدفشان، ایجاد ارتباط با جهان امروز، انتقال دانش نوین و وصل شدن به پیشرفت و دامنه دستاوردهای تمدن امروزی بود. هدف، انتقال این یافتهها به داخل کشور و تربیت کادری بود که بر اساس موازین و ارزشهایی که در سرزمینهای دیگر شکل گرفته بود، ساختن ایران جدید را بر عهده گرفته بود. نهاد دانشگاه در کشور ما در اصل برای انتقال تجارب جوامعی که نو شدن را تجربه کرده و از مسیر جوامع سنتی عبور کردهاند پایهگذاری شد و پس از انقلاب اسلامی، دانشگاه یکی از کانونهایی بود که برای پس زدن و انکار کردن این الگو بر پایه موازین تجارب دیگران هدف قرار داده شد و تا همین امروز عوارض آنرا تحت عنوان برنامههایی که اسلامیسازی دانشگاه دنبال میشود».
کولایی ادامه داد: «تغییر دادن نهاد دانشگاه که برای دستیابی به یافتههای بشری و ایجاد تحولات همهجانبه در کشور شکل گرفته بود، در پرتو سیاستهای ایدئولوژیک تحول پیدا کرد. تصور ما دانشجویان این بود که پس از انقلاب تغییراتی که رخ میدهد، تلاش برای بازگشت به داخل، نگاه به درون و استفاده از سنتها و مواریث ملی است اما این تنها یک توهم و تصور بود. ایدهای که در پیوند حوزه و دانشگاه مطرح شد برای ما این تصور را ایجاد کرد که در حال پیوند زدن میان سنت و نو شدن هستیم؛ در نتیجه موجهای اسلامیسازی دانشگاهها که رخ داد در واقع برخورد ایدئولوژیک با نهادی بود که وظیفه ایجاد ارتباط با یافتههای بشری و دستاوردهای جوامع پیشرفته در جهان را برای جوامع کمتر توسعهیافته میتوانست فراهم کند».
وی در پایان گفت: «ما امروز نیز همچنان درگیر جدال میان سنتگرایی و نوگرایی هستیم و در واقع از پیوند حوزه با دانشگاه به سلطه حوزه بر دانشگاه رسیدیم. نقد و رویکرد انتقادی در ذات دانشگاه است و ایدئولوژیزه کردن آن با هویت دانشگاه تناسب ندارد، در نتیجه شاهد هزینههایی هستیم که در این سالها دانشگاه و دانشگاهیان پرداختهاند».
سیاست مادر علوم است
سخنران بعدی حمید احمدی درباره آسیبهای رشته علوم سیاسی گفت: «رشته علوم سیاسی رشته بسیار مهمی است و بیخود نیست که گفتهاند سیاست مادر علوم است، زیرا رهبری جامعه در دست سیاستمداران است و آنها تقریباً باید یک اشراف نسبی به همه چیز داشته باشند تا بتوانند جامعه را اداره کنند؛ که البته این مورد بسیار کم پیش میآید. اولین آسیب این است که قبل از انقلاب، علوم سیاسی رشته لوکسی بود اما پس از انقلاب دچار گسترش کمی بسیار شدیدی شد، بدون اینکه فکر کنند جامعه و بازار کار چه مقدار به این رشته نیاز دارد و این ضربه اساسی به این رشته بود زیرا فارغالتحصیلانی داشتیم که بازار کاری برای آنها وجود نداشت».
احمدی درباره دومین آسیب گفت: «کسانی که عشق سیاست و قدرت داشتند و در رشتههای فنی یا پزشکی بودند برای راهیابی به بازار سیاست جمهوری اسلامی وارد این رشته شدند و یک ضربه نیز برخی از اینها به این رشته زدند و باعث بدنامی این رشته شد، بهگونهای که تصور میشد تمام مشکلات کشور زیر سر این رشته است. افت دیگر در محتوای کیفی رشته پیش آمد و این رشته بسیار تئوریزده شد؛ از مطالعات بومی عبور کرد و اکثر حجم آن یا تئوریهایی مربوط به مسائل گوناگون، یا دروس جدیدی است که جنبههای دینی داشته و ربطی به ایران ندارد. متأسفانه علوم سیاسی که باید مسئله ایران و امر ملی محور آن باشد تئوریزده شده است.
وی در پایان خاطرنشان ساخت: «این رشته باید هرچه سریعتر کوچک شود و در عمل نیز کیفیسازی شده و بیشتر به سمت شناخت مسائل کشور خودمان مایل شود. در آخر یک نکته بسیار مهم تشکیل کارگروهی ویژه از دانشجویان و اساتید برای حل مشکل اشتغال دانشجویان رشته علوم سیاسی میباشد».
کمبود سیاستورز برجسته
سخنران بعدی احمد بستانی اظهار داشت: «بهانه پیدایش همین مدرسه علوم سیاسی که سالگرد آنرا جشن میگیریم تربیت کارمند و دیپلمات بود و این کارکرد مهمی بوده است که بهخوبی نیز در آن موفق شد. از دهه ۴۰ و ۵۰ جامعه ایران دچار تحولی اساسی شد و سیاست چیزی بیشتر از کارمند و دیپلمات بود و ما با مسئله امر سیاسی مواجه شدیم. علم سیاست دیگر به حقوق، اقتصاد و دانشهای دیگر تقلیل پیدا نمیکند. اتفاقی که پس از انقلاب و در سالهای اخیر افتاد این بود که اگرچه قرار بود امر سیاسی به این رشته وارد شده و علوم سیاسی متکفل مطالعه علم سیاست شود اما برعکس شد و همان تربیت کارمند و دیپلمات را نیز از دپارتمانهای علوم سیاسی گرفتند. در واقع بهجای اینکه قدمی به پیش رویم، قدمی به پس رفتیم».
بستانی ادامه داد: «ما در حوزههای تخصصی سیاستورز برجستهای نداریم. بلکه برعکس، اشخاص با تحصیلات دیگر وارد حوزه آزمون و خطای سیاسی میشوند. خوشحالم که دانشجویان نسل جدید ما غیرت صنفی، عشق و علاقه به علوم سیاسی را بهرغم تمام محرومیتها و مشکلاتی که هست برپا میدارند».
کجای نردبان قدرت ایستادهایم؟
سخنران بعدی جواد کاشی گفت: «ما نسل جوانانی بودیم که در گفتمان انقلاب پخته شدیم و همگی یک ویژگی داشتیم و آنهم این بود که با سایههای درازمان زندگی میکردیم، نه با فیزیک کوچکمان. با مفاهیم و غایتهای بزرگ زندگی میکردیم و تصور میکردیم قرار است یک تنه بشر را از تیرگی نجات دهیم. خلاصه ما در توهمات بزرگی زندگی کرده و جوانی خود را تجربه میکردیم».
کاشی ادامه داد: «بیدار شدن از این خواب عجیب و شگفتانگیز بستگی به این داشت که کجای نردبان قدرت باشیم. ما که در این نردبان جایی نداشتیم در کف ادامه دادیم و زود از خواب پریدیم؛ اما هرچه همنسلیهای ما از نردبان قدرت بالاتر رفتند دیرتر از این خواب شگفت پریدهاند و برخی هنوز نیز در خواب شگفت آن سالها زندگی میکنند. یک روز به خودم آمدم و پرسیدم چرا تمام آن مفاهیم بزرگ در من فرو ریختهاند و احساس غمانگیزی داشتم و حس میکردم بیمعنا شدهام. یکی از اساتید در بیدار کردن من از خواب مفاهیم بزرگ بسیار نقش داشت اما در شمار آن اساتید ایدئولوگ پرفروغ آن سالها نبود و کسی که موجب شد من در نهایت به این نتیجه شگفت رسیدم و این بلای مبارک را بر سر من آورد دکتر افتخاری بود».
میدان شورمندیهای اجتماعی
سخنران پایانی این برنامه رضا نجفزاده گفت: «استغنا هنر بزرگی است، بهمعنی به هرآنچه قدرت بزرگ است خندیدن و دانش سیاسی را در راستای منافع جمعی بهکار بردن. اکنون دانشگاه تهران در وسط میدان شورمندیهای اجتماعی قرار دارد و این یک جایگاه نمادین به آن داده است. امیدوارم خردی که در این آکادمی با وجود همه ظلمهایی که به اساتید روا شده، باعث فروکش شور بحراناندیشی نشود و امیدوارم روزی در وجود کسانی که ذهنیت بحرانساز دارند میل به عشق و میهندوستی قدرتمند شود تا منافع جمعی ایرانیان را بیش از این لکهدار نکنند».
۲۱۶۲۱۶