اگر آلفرد هیچکاک فقید زنده بود و میخواست دلهرهآورترین اثر سینمایی تاریخ را بسازد، قطعاً بیخیالِ «روانی» و «سرگیجه» میشد و مستقیماً به خوزستان میآمد تا از جلسات «کارگروه اضطرار آلودگی هوا» فیلمبرداری کند. ما در خوزستان با یک پدیده مدیریتی روبرو هستیم که مرزهای مدیریت بحران را جابهجا کرده و آن را به «مدیریت هیجان» ارتقا داده است. متنی که اخیراً در فضای مجازی درباره مسابقه تلویزیونی فرضی «شانس آخر» دستبهدست میشود، شاید در نگاه اول یک شوخی تلخ به نظر برسد، اما در واقع دقیقترین سند جامعهشناختی از وضعیت زندگی ماست.
بیایید کمی دقیقتر به این "بازی مرکب" بومی نگاه کنیم. طبق جستجوهای انجام شده و ساختار اداری کشور، نهادی با نام پرطمطراق «کارگروه شرایط اضطرار آلودگی هوا» به ریاست استاندار (یا معاون عمرانی) و دبیری اداره کل حفاظت محیط زیست، مسئولیت مستقیم این اعلام را بر عهده دارد. اما عملکرد این دوستان بیشتر شبیه به اتاق فکر نویسندگان سریالهای معمایی است تا یک ستاد دولتی. گویی اعضای محترم ستاد دور یک میز مینشینند و با خود میگویند: «الان ساعت ۹ شب است و شاخص آلودگی روی ۵۰۰؛ هنوز زود است! بگذاریم مردم کمی هیجان تجربه کنند. ساعت ۱۱:۵۹ شب اعلام میکنیم تا ادرنالین خونشان تنظیم شود!»
در متن طنزی که اشاره شد، تعطیلی در خوزستان به «کالای لوکس» تشبیه شده است. این تشبیه از قضا بسیار دقیق است. در استانهای دیگر، وقتی هواشناسی هشداری صادر میکند، مسئولین مربوطه مثل یک سیستم هوشمند عمل میکنند و تکلیف مردم را ۲۴ ساعت قبل روشن میکنند. اما در خوزستان، تعطیلی مثل خاویار است؛ کمیاب، گرانقیمت و با شرایط سروِ ویژه! شما نمیتوانید برای تعطیلی خوزستان برنامهریزی کنید. این تعطیلی نیست که در خدمت شماست، این شما هستید که باید در خدمتِ الگوریتمِ ناشناختهی ستاد بحران باشید.
فرآیند تصمیمگیری در این کارگروه احتمالاً از پیچیدهترین الگوریتمهای ناسا هم سریتر است. شاید تصور کنید که آنها منتظر دادههای دقیق هواشناسی هستند. خیر! تجربه نشان داده که آنها منتظر لحظه طلایی «خواب عمیق» هستند. درست زمانی که والدین دانشآموز دبستانی، کیف فرزندشان را بسته، لباس فرمش را اتو کرده و با هزار بدبختی بچه را خواباندهاند، ناگهان تلفنها زنگ میخورد و زیرنویس شبکه خبر خوزستان مثل یک پیام آسمانی نازل میشود: «فردا تعطیل است!»
اینجاست که جایزه بزرگ مسابقه «شانس آخر» به برندگان اهدا میشود: یک روز تعطیل که نیمی از آن را در خوابِ ناشی از بیداریِ شبقبل از دست دادهاید و نیم دیگرش را باید صرفِ این فکر کنید که «حالا با این بچه در خانه چه کنم؟»
نکته جالبتر، تکنولوژی بکار رفته در این تصمیمگیریهاست. گاهی اوقات شاخص آلودگی هوا به حدی میرسد که گنجشکها روی هوا ماسک میزنند، اما مدارس باز هستند. و گاهی که هوا کمی غبارآلود است، ناگهان همه جا تعطیل میشود. این نشان میدهد که کارگروه محترم احتمالاً از روشهای سنتی مثل «شیر یا خط» یا «تاس انداختن» برای تصمیمگیری استفاده میکند تا عنصر شانس و تصادف در زندگی مدرن ما حفظ شود.
از شوخی که بگذریم، این طنز تلخ نشاندهنده یک شکاف عمیق مدیریتی است. تاخیر در تصمیمگیری، فقط یک بینظمی ساده نیست؛ بلکه توهین به شعور و وقت میلیونها شهروند است. وقتی "ستاد مدیریت بحران"، خود به عامل ایجادِ بحرانِ روانی و کارگوه آلایندگی خود با آلودگی و بهم ریختگی وقت مردم تبدیل میشود، باید پرسید که دقیقاً چه چیزی را مدیریت میکنند؟ گرد و غبار یا اعصاب مردم را؟
شاید وقت آن رسیده که اعضای محترم کارگروه اضطرار، به جای جلسات طولانی و محرمانه در اتاقهای دربسته، یک کانال تلگرامی یا گروه واتساپی با حضور همه مادران خوزستانی تشکیل دهند. قول میدهم مادران این سرزمین با نگاه کردن به آسمان و یک تنفس عمیق، خیلی سریعتر و دقیقتر از سنسورهای خراب و جلسات دیرهنگام شما تشخیص میدهند که فردا جای نفس کشیدن هست یا نه.
در پایان، پیشنهاد میشود مسابقه «شانس آخر» واقعاً به کنداکتور صدا و سیمای خوزستان اضافه شود. حداقل در آن صورت، مردم میدانند که این بلاتکلیفی و استرس هر شبه، بخشی از یک "سرگرمی" است، نه نتیجهی عملکردِ مسئولانی که ساعت کاریشان با ساعت بیولوژیکِ جامعه تنظیم نیست. آقایان مسئول! تعطیلیِ دقیقه نودی، مدیریت نیست؛ شبیخون است. لطفاً یا زودتر تصمیم بگیرید، یا تاسهایتان را عوض کنید!