1- چند شب پیش موفق شدم فیلم «W/E» ساخته مدونا را ببینم. فیلمی که بسیار فراتر از انتظارم بود. راستش توقع نداشتم خوانندهای با ویژگیهایی که دنیا از او میشناسد فیلمی اینقدر درخشان بسازد. یادم میآید زمانی که مرحله پیش تولید این کار آغاز شده بود همه از اینکه مدونا تصمیم گرفته فیلم بسازد متعجب بودند و شاید تا اندازهای معترض اما وقتی که فیلم ساخته شد، نظر مثبت منتقدان را دریافت کرد.
اگر به سایتهای خارجی بزنید متوجه میشوید آنهایی که فیلم را دیدهاند از بقیهای که فیلم را ندیدهاند خواهش کردهاند فیلم را بدون قضاوت تماشا کنند. در واقع بدون فکر کردن درباره اینکه مدونا، خوانندهای معلومالحال فیلم ساخته و اینکه ما میدانیم چه ساخته و دیدن ندارد و از این حرفها.
اتفاقا خیالتان را همینجا راحت کنم. تصورش سخت است، میدانم، اما در این فیلم دریغ از نمایی که لینک بین خیالات و تصورات شما باشد با آنچه از پیش درباره کارگردان و نویسنده این فیلم سراغ داشتهاید. آنچه اتفاق افتاده این است که فضای باز کاری به این خواننده پا به سن گذاشته مشهور اجازه داده - تا حالا یا در سایه شهرتش یا هر چیز دیگر - پا به دنیای فیلمسازی بگذارد و اتفاقا خیلیها را با این هنرش هم آشنا کند.
2- آلبوم موسیقی بهرام رادان منتشر شد. آلبومی پر سر و صدا که از ماهها قبل از انتشارش بحث داغ محافل سینما و موسیقی بود. آلبومی که هنوز نیامده با پاره شدن پوسترهایش جنجالساز شده است.
نمیدانم چه کسی این پوسترها را پاره کرده. علاقهای هم به دانستنش ندارم. چون میشود به راحتی حدس زد. اما آیا این دفعه اولی است که این اتفاق در میان بازیگران ایرانی میافتد که پا به دنیای خوانندگی میگذارند؟ جواب اظهر من الشمس است. تا دلتان بخواهد از این بازیگران که شاخصهایشان شده حامد بهداد و مهران مدیری که سر از گروههای موسیقی هم درآوردهاند. اتفاقی که در همه جای دنیا باب است و هنرمندان رشتههای مختلف در رشتههای دیگر سرک میکشند.
یک دلیل ساده هم پشت این ماجراست. در واقع چه خوشمان بیاید چه نه - که اغلب هم خدا را شکر بیدلیل خوشمان نمیآید - سینماییها با استفاده از شهرت فراوانی که کسب میکنند، این شانس را دارند تا تجربههایی را که آرزویش را در سر میپروراندهاند، داشته باشند. اما برخورد ما چیست؟ پیشداوریهای ما اجازه نمیدهند تا طرف - با هر سطح دانش یا علاقهای که دارد - فرصت عرض اندام پیدا کند. اگر هم او فرصت عرضه کارش را پیدا کرد، ما آنقدر با پیشداوریهایی چون «خوشمان نمیآید»، «مگر چه کرده و چه خوانده؟» «تا حالا کجا بوده؟»، «ما خودمان در دنیای موسیقی هزار و یک مشکل داریم، نمیخواهیم کسی این بازار را به هم بریزد» و صدها حرف مشابه این به استقبال شنیدن یک اثر میرویم.
طبیعی است کاری خیلی باید قوی باشد تا بتواند در چنین شرایط روحی روی ما اثر بگذارد. البته همین مایی که وقتی علی سنتوری را دیدیم، از مهارت رادان در ایفای نقش خواننده متعجب شدیم و به وجد آمدیم و اگر سیمرغ را آن سال به او نمیدادند شاکیبازی در میآوردیم. همین مایی که برایمان سئوال پیش آمد که آیا واقعا رادان خواننده است یا نه؟ حالا که اتفاقا به نوعی به همان سوال ما پاسخ داده، موضعی متفاوت گرفتهایم.
3- آیا قرار است مدونا جای اسکورسیزی را بگیرد؟ آنجلینا جولی جای برادران کوئن، یا اپرا وینفری جای مریل استریپ را؟ برزو ارجمند یا محمدرضا هدایتی جای چه کسانی را گرفتند؟ جایگاه مهران مدیری یا حامد بهداد در موسیقی ایران کجاست؟ این میزان نگرانی از کجا میآید که تصورمان بر این است که قرار است یکی بیاید و جای همه را بگیرد؟ چرا با مسائل معمولی دنیای ستارگان، معمولی برخورد نمیکنیم؟
میدانید مسئله این است که همیشه به خودمان گفتهایم «صاحب ندارد دیگر... اینطوری شده... هرکی هرکی شده...» در حالی که اتفاقا «صاحب» هم دارد. صاحبی که همیشه مشخص کرده جایگاه محمد اصفهانی و علیرضا عصار و امثالهم کجاست و جایگاه دیگرانی که میآیند و میروند کجا. این شیوهای که ما از آن در رفتارهایمان استفاده میکنیم هم فرصت تجربه را از آدمها میگیرد و هم تجربه یک لذت زیبا را از شنیدن یا دیدن یک اثر هنری.
این روزها همه با خشم با هم حرف میزنند و به قصد کشت رانندگی میکنند. با این حال شاید بشود از میزان این خشم در جامعه هنری و هنردوست ایران کم کرد و نگاه ملاطفتآمیزتری به تجربههای دیگران داشت. تنها اگر کمی از میزان پیشداوریهایمان کم کنیم و همانقدر که نسبت به خارجیهایی که وارد رشتههای دیگر میشوند کنجکاوی نشان میدهیم، نسبت به کارهای هموطنهای خودمان هم کنجکاوی مهربانانه داشته باشیم.
5858