*بخش مهمی از تخصص ما در علم سیاست، فهم واقعیتهاست و سعی میکنیم از ایدهآلیسم فاصله بگیریم. به همین دلیل طبیعی است سخنانی که در این ارتباط میگویم با آنچه یک مقام مسوول دولتی مطرح میکند متفاوت است. به باور من، دو کشور ترکیه و عربستان برندگان سیاسی و اقتصادی این تحولات[بهار عربی] هستند.
*ما در ایران مواد خام منطقه خاورمیانه را با دقت دنبال نمیکنیم، بعضا دید غیرواقعبینانهای نسبت به کشورهای عربی حوزه خلیجفارس داریم. این کشورها در حوزه مسایل اقتصادی، تجاری، فناوری و دولت الکترونیک در سطح کشورهای پیشرفته دنیا عمل میکنند. مثلا در عربستان عامه مردم بسیار با فناوری آشنا شدهاند. حالا ممکن است آنها اعتراضات سیاسی داشته باشند اما از نظر اجتماعی، اقتصادی و ارتباطات جهانی، عامه مردم، از حکومتشان راضی هستند. بنابراین، برخلاف تصور ما، جمعیت حدود 30میلیوننفری جزیره العرب با شاخصهای بسیار رشدیابنده زندگی میکنند. خود عربستان هم در بسیاری از جهات طی 20سال گذشته پیشرفت فوقالعادهای کرده است. همینطور امارات، قطر، کویت و عمان. ممکن است وضع اقتصادی کشورهای دیگر عربی در شامات و شمال آفریقا مساعد نباشد اما وضع اقتصادی و اجتماعی این کشورها در حوزه خلیجفارس بسیار پیشرفته است.
*تاثیرگذاری، قدرت میخواهد. برای تولید قدرت باید در صحنه واقعی و عینی کشورها حضور داشت. ما مواضعی را اعلام میکنیم و با هر گروه یا کشوری که با این مواضع زاویه گرفت، ارتباط خود را قطع میکنیم. این مبارزه سیاسی است و نه تدبیر سیاسی. در کار سیاسی حتی برای تحقق آرمان باید حضور داشت، جریان ایجاد کرد، تاثیر گذاشت و ائتلاف کرد. ما به دلیل یک مورد، کشور باعظمت و موثری مانند مصر را کنار گذاشتیم و از تاثیرگذاری بر آن محروم شدیم. بسیار مفید خواهد بود اگر وزارت خارجه ما با برهان اثبات کند که رهیافت ایران نسبت به جهان، بنیانهای مستحکمی دارد که آیندگان در آن تشکیک نخواهند کرد. اندیشههای ما در کلیت منطقه، مبنا نیستند هرچند در هر کشوری، حاشیهای از ما طرفداری میکند. تلقی منطقه خاورمیانه از ما عمدتا نظامی و امنیتی است و استنباطهای علمی، فناوری، اقتصادی، تولیدی، نرمافزاری، هنری و کارآمدی ندارد. نتیجهای که میخواهم استخراج کنم این است، در حال حاضر ترکیه کشور مدل منطقه است و طبیعی است این کشور به نسبت کشورهایی که نتوانستند مدلی ارایه دهند، اعتبار بیشتری دارد. من فکر میکنم در نهایت قدرت سیاسی منطقه به عربستان و قدرت اقتصادی و دیپلماتیک به ترکیه منتقل میشود. اگر اوباما هم مجددا برای ریاستجمهوری آمریکا انتخاب شود جهان عربی از حمایتهای سیاسی، مالی، دیپلماتیک و بینالمللی دولت آمریکا برخوردار خواهد شد و نتیجه آن، انتقال قدرت از پانعربیسم و ایدهآلیسم سیاسی به حل و فصل مسایل واقعی مردم، توسعه اقتصادی و تعامل مطلوب با نظام بینالملل خواهد بود. از منظر اسلامی هم فکر میکنم آینده اسلام سیاسی در مصر تعیین خواهد شد.
*بنده معتقدم این مدل (بومیگرایی در جمهوری اسلامی ایران) در دنیای عرب، در ترکیه، حتی در افغانستان، پاکستان و کشورهای آسیای مرکزی مدل مطلوبی نیست؛ چه برای مدیریت اقتصادی و چه برای رشد علمی و فناوری و غیره. همین نامطلوبی باعث شده مدلهای دیگر و حتی روندهای مسلط جهانی در ذهن شهروندان این کشورها شکل گیرد.
*به نظر من جایگاه ایران یک جایگاه تاریخی است. خیلیها بهویژه اسلامگرایان به انقلاب ایران به عنوان یک واقعه مثبت تاریخی نگاه میکنند که استبداد شاهان را پایان داد. اما مطمئن نیستند از آنچه که در ایران اتفاق افتاده چه میتوانند بیاموزند. مهمترین نکته و سوالی که در ذهن آنها وجود دارد این است که چرا ایران با نظام بینالمللی تا این حد در ستیز است. آیا این ستیز ریشههای فکری دارد یا ریشههای خلقی. چرا ایران با این عظمت تاریخی، فلسفی، منابع طبیعی و نیروی انسانی که دارد نتوانست مانند هند عمل کند. هند بعد از دو قرن استعمار، فردای استقلال به جهان گفت ما میخواهیم با همه تعامل کنیم به خاطر اینکه ما اعتماد به نفس داریم. حتی هند نه تنها روابطش با انگلیس را قطع نکرد بلکه در زمان گاندی روابط گسترده حقوقی، سیاسی و تجاری و اقتصادی و علمی با این کشور برقرار کرد. اما این سوال درباره ایران وجود دارد که چرا رابطه ایران با جهان اینگونه است. آیا این از ضعف ایران است؟ یا ایران میخواهد با تاریخ مسایلش را حل کند؟ چرا ایرانیها نمیتوانند اختلافاتشان را صفر کنند؟ قشر تحصیلکرده، کارآفرین و دانشمند عرب که جهاندیده و استاددیده هستند و اغلب کار تبلیغاتی نمیکنند نسبت به آنچه در ایران اتفاق میافتد، نگاه متفاوتی دارند. این است که ایران در حاشیه تحولات خاورمیانه و بهار عربی قرار گرفته است.
/29217