مهدی یاورمنش: امیر همایون خرم متولد نهم تیر 1309 خورشیدی در شهر بوشهر است. پدر و مادرش از علاقهمندان پر و پا قرص موسیقی اصیل ایرانی بودند. مادرش عاشق دستگاه همایون بود و برای همین نام آن را بر فرزند خود نهاد.
همایون شش ماهه بود که همراه خانوادهاش به تهران آمد و در 10 سالگی به محضر درس استاد ابوالحسن صبا راه یافت و به مدت 8 سال نزد او به فراگیری نواختن ویولن، دستگاههای موسیقی اصیل ایرانی و به گفته خودش از همه مهمتر معرفت هنری پرداخت.
15 ساله بود که در رادیو به تنهایی برنامه اجرا کرد. بعدها در بسیاری از برنامههای موسیقی رادیو، به ویژه در برنامه گلها، به عنوان آهنگساز، تک نواز ویولن و رهبر ارکستر آثاری ارزشمند ارائه داد.
استاد همایون خرم دارای مدرک مهندسی برق از دانشگاه صنعتی (علم و صنعت) است و به دلیل فعالیتهای هنریاش، مدرک درجه 1 هنری (معادل دکترا) را نیز از شورای ارزشیابی هنرمندان کشور اخذ کرده است.
از میان آثار این آهنگساز میتوان به قطعات «تو ای پری کجایی»، «امشب در سر شوری دارم»، «ساغرم شکستای ساقی»، «رسوای زمانه منم»، «آیا همه شما بیگناهید»، «اشک من هویدا شد»، «پیک سحری» و «آوای خسته دلان» اشاره کرد.
وی همچنین در دهههای 20 تا 50 خورشیدی، با هنرمندانی چون جواد معروفی، جلیل شهناز، فرهنگ شریف، مجید نجاحی، منصور صارمی، جهانگیر ملک و امیر ناصر افتتاح همنوازی کردهاست.
خرم در سالهای پس از انقلاب، آهنگسازی آلبوم «تنها ماندم» (1379) با صدای محمد اصفهانی و «رسوای زمانه» (1388) با خوانندگی «علی رضا قربانی» را به کارنامه هنری خود افزوده و چندین بار کنسرت داده است که آخرین آن ها چهارشنبه هفته گذشته در سالن میلاد نمایشگاه بین المللی تهران بود.
این هنرمند، چندی پیش در کافه خبر مهمان ما بود و پاسخ گوی پرسشهایی در زمینه موسیقی اصیل و ملی ایران، نوازندگی ویولن، استعدادهای جوان، سازهای غربی و... شد.
به مناسبت سالگرد تولد همایون خرم (نهم تیر)، یک جشن تولد خودمانی در خبرآنلاین برگزار شد
از دهه 20 خورشیدی که آهنگسازی را آغاز کردید، همه قطعات ساخته شده شما با کلام بود که به شدت هم مورد استقبال مردم قرار گرفت. از سال 1340 هم که برای اولین بار روی صحنه رفتید، تا سال 1357 تمام کنسرتهایتان با خواننده بود. بعد از حدود 20 سال کناره گیری از اجراهای زنده، نیمه دهه هفتاد که دوباره به صحنه بازگشتید، تا امروز کنسرتهایتان را بدون خواننده برگزار کردهاید. در این مدت چه اتفاقی رخ داد که این رویکرد و رویه را پیشه ساختید؟
همان طور که گفتید، من سالهای زیادی با خوانندههای بسیاری کار کردم که از این بخش کارنامه هنریام بسیار راضی هستم. حالا هم خوانندههایی را که در عرصه موسیقی ملی و اصیل کار میکنند، بسیار دوست دارم. واقعیتش از 20 سال پیش که دوباره روی صحنه رفتم، ترجیح دادم قطعات بدون کلام را به علاقمندان ارائه کنم، چرا که معتفدم موسیقی ایرانی این قابلیت را دارد تا بدون خواننده هم با مخاطب ارتباط برقرار کند.
منظور من این است که چه روندی طی شد تا شما به این نتیجه رسیدید. آیا از همان دهه 50 قصد چنین کاری را داشتید یا در 20 سالی که از صحنه دور بودید، این تصمیم را گرفتید؟
اینکه موسیقی ایرانی بدون خواننده هم توانایی جذب مخاطب را دارد، امری آشکار بود که از همان سالهای کار در پیش از انقلاب باورش داشتم، اما اینکه تصمیم گرفتم کنسرتهایم را بدون خواننده برگزار کنم، یک امر آنی و بدون برنامهریزی بود.
همایون خرم، زندگی نامه خود را در کتاب «غوغای ستارگان» منتشر کرده است
توضیح بیشتری میدهید؟
سال 76 یا 77 که برای نخستین بار بعد از انقلاب از من خواسته شد تا در تالار وحدت کنسرت دهم، دیدم بسیاری از گروههای سنتی هستند که دارند به خوبی با خواننده کار میکنند و از اشعار بسیار قوی و مناسب قدما هم بهره میگیرند.
روی همین حساب تصمیم گرفتم کار متفاوتی را تجربه کنم. پس تصمیم گرفتم آهنگهایم را بدون کلام اجرا کنم. حتی به فکرم رسید گروه نوازندگان را خلاصه و کوچک نمایم و تنها یک ساز را در کنار ویولن به کار بگیرم؛ البته ساز کاملی که صدایش از حجم مناسبی هم برخوردار باشد که بهترینش پیانو بود.
دو ساز غربی در کنار هم برای نواختن موسیقی ایرانی؟
سالها قبل نوازندگی به همراه پیانوی زنده یاد جواد معروفی را به ویژه در برنامه گلهای رادیو تجربه کرده بودم. در مدت همکاری با معروفی، تمام 12 دستگاه و مقام موسیقی ایرانی را بداههنوازی کرده بودیم.
اما در نخستین اجرای پس از انقلاب، قطعات قدیمیتان را که آهنگسازی کرده بودید، با همراهی پیانو نواختید.
درست است قطعات قدیمی را نواختیم، اما ابتدای هر اجرا با بداهه نوازی شروع میکردیم. برای مثال شب اول فکر کردم در شور بنوازم و پیانو مرا همراهی کند. اما وقتی شروع به نواختن کردم، یک دفعه یادم آمد قطعه «درد عشق و انتظار» را در شور ساختهام و ناخودآگاه رفتم به سمت اجرای آن. در نخستین کنسرت به همان ترتیب جلو رفتیم که بسیار مورد استقبال مردم قرار گرفت.
قبل از طرح پرسش بعدی، میخواستم بدانم دقیقآً بعد از انقلاب چه سالی دوباره روی صحنه رفتید. در کتاب «غوغای ستارگان» هم که زندگی نامه شماست، بسیاری از سالها حدودی قید شدهاند.
واقعیتش خیلی مطمئن نیستم چه سالی بود. فکر میکنم در منابعی که در اختیار دارید، میتوانید سال نخستین کنسرت بعد از انقلاب را پیدا کنید.
در این منابع که بیشتر سایتهای اینترنتی هستند، از سال 75 تا 78 قید شده است.
فکر میکنم به احتمال زیاد سال 77 بود.
یعنی یک سال بعد از رئیس جمهوری آقای خاتمی؟
نه همان سالی بود که خاتمی رییس جمهور شد. پاییز آن سال بود.
پس با این حساب نخستین کنسرت پس از انقلاب شما سال 76 بوده است.
بله. آن کنسرت سه شب پشت سرهم روی صحنه رفت و آن قدر موفق بود که از ما خواستند دوباره آن را تکرار کنیم و برای همین چهار ماه بعد هم دوباره روی صحنه رفتیم.
همایون خرم، استفاده نکردن از سازهایی چون پیانو و ویولن را جفا به موسیقی ایرانی می داند
همین موفقیت باعث شد تا این کنسرتهای بدون کلام را ادامه دهید؟
واقعیتش من قصد ادامه دادن این کار و تجربه را نداشتم، اما مردم آن قدر استقبال کردند که دیدم حیف است آن را پیگیری نکنم. وقتی متوجه شدم این شیوه کنسرت دادن بسیار مورد پسند مردم است، دیگر نمیتوانستم رهایش یا متوقفش کنم.
آن دو سه سال خیلی هم پرکار شدید؟
آن دوره با تقاضاهای زیاد برای کنسرت دادن مواجه شدم و برای همین در طول سه سال، پنج کنسرت دادم که هرکدام شامل سه شب میشد. با توجه به کمکی که شما در تاریخها به من کردید، میتوانم حدودی بگویم که نخستین کنسرت ما پاییز 76 بود، بعدی ابتدای 77 روی صحنه رفت و بعدش سال 78 دوباره کار کردیم. این سه سال پنج کنسرت برگزار کردیم که هر کدام شامل سه شب میشد. کنسرت بعدی من اوایل 81 بود که دو اجرا داشتیم و 8 سال بعد هم دو باره به صحنه بازگشتیم.
چرا بین کنسرتهای 81 و 89 شما این همه فاصله افتاد؟
واقعیتش کنسرت دادن دردسر زیادی دارد و انرژی فراوانی را از من میگیرد که تا امکان داشته باشد، از آن فرار میکنم. علاوه بر این اشتغال به آهنگسازی، تولید و انتشار آلبوم و آموزش هنرجو هم باعث میشد تا از اجراهای زنده دور شوم.
برای مثال من سال 89 نمیخواستم کنسرت بدهم و حوصلهاش را نداشتم که علاوه بر شرکتهای هنری، بسیاری از مردم هم اصرار کردند تا تسلیم شدم. آنان تو پارک، خیابان، محافل هنری و... هرجا مرا دیدند، آن قدر درخواستهایشان را تکرار کردند که یک هو دیدم تو سالن هستم و روی صحنه.
امسال چی باعث شد کنسرت بدهید؟
همان دلیل. واقعیتش چهار ماه بود که درخواستهای زیادی میشد که من چون روحیه و حالش را نداشتم، نمیتوانستم بپذیرم. حتی با پسرم که او هم میگفت بهتر است کنسرت بدهم و در روحیهام تاثیر مثبت میگذارد، همیشه مخالفت میکردم. با این حال یک روز رفتم خیابان توانیر نان سنگک بخرم که در همان صف نانوایی یک خانمی مرا شناخت و بعد از احوالپرسی پرسید چرا کنسرت نمیگذارم. این تیر خلاصی بود بر مقاومت من که من دیگر نتوانستم مقابلش بایستم.
یعنی اصرار مردم شما را به صحنه میآورد؟
من فقط برای آنان است که این کار را میکنم. اگرچه آنان ابتدا مرا هل میدهند، اما در نهایت با پای دل است که روی صحنه میروم. دلی که لبریز از عشق شود، عنانش دیگر دست من نیست.
جدا از آهنگسازی، شما یکی از شناختهشدهترین نوازندگان ویولن در 50 سال اخیر هستید. در کتاب زندگی نامهتان (غوغای ستارگان) به طور مفصل ماجرای گرایشتان به این ساز و آموزشهایی که استاد صبا به شما دادهاند را شرح دادهاید. اینجا میخواهم از شما بپرسم چرا بر خلاف دهههای 30 تا 50 خورشیدی که ویولن جضوری پر رنگ در موسیقی ایرانی داشت، بعد از انقلاب به یک باره این ساز فراموش با بهتر بگویم حذف شد؟
البته این حذف که شما میگویید، یک باره نبود. از همان قبل از انقلاب خیلیها مخالف استفاده از ویولن بودند که من هیچگاه نتوانستم بفهمم دلیل آن چیست.
شما هیچگاه وارد بحث با مخالفان به کارگیری سازهای غربی در موسیقی ایرانی به ویژه ویولن نشدید؟
نه. چون من ترجیح میدهم به جای بحث کردن که بیشتر مواقع هم بینتیجه است، توانم را روی کارم متمرکز کنم. فقط این را بگویم که خیلی از این اظهار نظرها از روی تعصب است، همین.
تعصب روی چی؟
در هنر نباید مسائل را متعصبانه دنبال کرد، این آفت است. اعتقادم این است اگر یک سازی حتی از چین بیاید، اما بشود با آن سهگاه، بیات ترک و... خوب زد، اگر از آن استفاده نکنیم، به موسیقی ایرانی جفا شده است.
یعنی سازهای قدیمی خودمان جوابگوی نیاز موسیقی ایرانی نیست؟
این سازها اجازه میدهند موسیقی ایرانی را با یک رنگ دیگر ارائه دهیم. این به تنوع و استقبال بیشتر مخاطبان کمک میکند. گستره جهانی موسیقی ایرانی را هم گسترش میدهد. پیانو هم این خصلت ویولن را دارد. جواد معروفی وقتی با پیانو خود و من بیات ترک و نوا را به بهترین وجه باهم نواختهایم، دیگر چه ایرادی میتوان گرفت.
شما در کارهای قدیمیتان و کنسرتهای جدیدتان از سازهای غربی استفاده میکنید. با این حال چرا از موسیقی غربی سود نمیجویید؟
کار من موسیقی ایرانی است و فکر میکنم آهنگسازان زیاد و بسیار خوبی در حوزه موسیقی غربی داریم و نیازی نیست تا من هم وارد این عرصه شوم.
نظرتان با تلفیق موسیقی ایرانی و غربی چیست؟
من هیچ تعصبی در این موارد ندارم و به نظرم اگر کاری بر اساس اصول هنری و علمی ساخته شود و مردم از آن استقبال کنند، چرا باید با آن مخالفت کنیم، اما در این میان نباید از یادمان برود که مشخصات نظری موسیقی ما با موسیقی غربی فرق میکند. موسیقی غربی تنها پرده و نیم پرده دارند. اما ما ربع پرده هم داریم. آنها 12 المان در اختیار دارند و ما 24 المان.
سال 1372 تو دانشگاه یوسیالای در آمریکا در باره موسیقی ایرانی سخنرانی داشتم و به این اشاره کردم که غربیها بخشی از داشتههای موسیقی بشری را از دست داده و حذف کردهاند. در دنیای باستان، موسیقی همه کشورها ربع پرده داشته است. مرتضی حنانه هم در کتاب «گامهای گمشده» خود به این مسئله اشاره میکند. او آنجا مینویسد که موسیقی یونان هم آن زمان ربع پرده داشته است، اما بعدها غربیها ربع پرده را از موسیقی حذف کردند که یک جفاست. اگر انسان می تواند سهگاه را با ربع پردههایش بشنود، چرا باید جلویش گرفته شود.
با این حال تنوع موسیقی غربیها از ما خیلی بیشتر است و در آن نواها و نغمههای تکرای کم تر شنیده میشود. دلیل آن چیست؟
موسیقی در جهان غرب هیچگاه با محدودیت روبرو نبوده و هیچگاه به پستوها رانده نشده است. جدای از این، آنان روی مباحث نظری خیلی کار کردهاند و نتایج آن را به عمل در آوردهاند. این باعث پیشرفت بسیار بیشتر آنان شده است.
هیچ وقت وسوسه نشدید در کارهایتان به موسیقیهای محلی نواحی مختلف ایران از جمله بوشهر که متولد آنجا هستید سرک بکشید و بر اساس آن کاری انجام دهید.
چرا خیلی دوست داشتهام، اما این موسیقی اصیل ایرانی آن قدر وسیع و عمیق است که سالها تمام وقت مرا گرفت تا به همه گوشههای آن سرک بکشم و وقت کار کردن در دیگر حوزهها را برایم نگذاشت.
علاوه بر این آهنگسازی، کار با خوانندهها، برنامه گلها، آموزش به هنرجویان و کارهای صحنه عمده وقت مرا پر میکرد و فرصتی نمیگذاشت تا در باره موسیقی محلی به ویژه ساحل خلیج فارس کاری انجام دهم. دعا کنید گرفتاریهای من کمتر شود و انرژی پیدا کنم تا در آینده نزدیک آهنگهایی با توجه به موسیقی محلی ایران به ویژه بوشهر بسازم.
در آلبومها و کنسرتهای 20 سال گذشته خود، بیشتر با نوازندگان و خوانندگان جوان همکاری کردهاید. نظرتان در باره کار جوانان چیست؟
من آرزو و دوست دارم جوانان آن قدر خوب کار کنند تا مایه حسودی من شوند. برای همین باید به آنان میدان داده و کاری کنیم تا با تکیه بر تجربیات ما موسیقی ایرانی را به قلههای بلندتر برسانند. در همین راستا معتقدم مخالفت و نقد غیرمنصفانه، به کار جوانان آسیب میزند. اگر عیب و ایرادی هم در کارشان است، باید به ظرافت گوشزد کرد تا موجب رشد آنان شود و دلسردشان نکند.
موسیقی ارکسترال و ملی ایران که خودش را در برنامه گلها خوب نشان داد، به مدت دو دهه هم تودهها و هم نخبگان را به خود جذب میکرد. با این وجود از اواخر دهه 40 خورشیدی کم رنگ شد و نتوانست بعد از آنجایگاه گذشتهاش را بیابد. دلیل آن را در چه میدانید؟
علتهای زیادی دارد. اولین دلیل کمبود آهنگهای مناسب است. مهمترین چیز برای ارکستر، غذایی است که به آن میدهند که همان آهنگ است. یک دورهای آهنگهای زیادی برای ارکسترهای بزرگ نوشته میشد که حالا کم شده است.
از سوی دیگر، گرانیها به اینجا هم کشیده است. در آوردن یک آلبوم ارکسترال خیلی هزینه دارد. آهنگسازی، نوازندگان را به استودیو آوردن، کرایه استودیو، کارهای فنی آن، تبلیغ و اینها همه خرج دارد که کمتر کسی به سمتش میرود. سرمایه گذار این روزها ترجیح میدهد به سمت آلبومهایی برود که کم هزینهتر و جمع و جورتر هستند. به ویژه جوانان نمیتوانند در این حوزه وارد شوند. رادیو و تلویزیون هم از این نوع موسیقی حمایت مناسبی ندارد و برای معرفیاش کاری نمیکند. همه اینها دست به دست هم میدهد تا کار در عرصه موسیقی ارکسترال و ملی ایرانی سختتر شود.
در تمام طول این گفتوگو، شما از ترکیب «موسیقی اصیل» به جای «موسیقی سنتی» بهره بردید. چرا شما بر این واژه تاکید دارید؟
چون به کار بردن واژه سنتی درست نیست. مهم آن است که دوازده دستگاه و مقام نواخته شود و در این عرصه نوآوری شرط اصلی است. وقتی از لغت سنتی استفاده میکنیم، راه را بر تازه و نو شدن آن میبندیم. مهم آن است که اصالت یک هنر را حفظ کنیم، نه اینکه خودمان را در چارچوب سنتهای آن در بند سازیم.
وقتی خدمت استاد ابوالحسن صبا درس میخواندم، او خودش بر نو بودن و حلاوت هر اثر هنری تاکید میکرد. برای مثال او میگفت اگر میرزا عبدالله یک باره در زمان حال زنده شود و ببیند ما داریم ردیفهایش را بیکم و کاست اجرا میکنیم، به شدت انتقاد خواهد کرد. میخواهم بگویم ذات هنر با درجا زدن در تضاد است. این حرکت به جلوست که هنر را مثل یک رودخانه به جریان میاندازد و از مردابی شدن آن جلوگیری میکند.
58245