احساس ارزانی و توهم تهیه مرغ برای خانواده از سال​ها پیش نزد مردم ما جایگاه ویژه​ای داشته و هنوز هم ادامه دارد این احساس خوشایندی که معلوم نیست کی به حقیقت می​پیوندد.

با اجازه «سهراب سپهری»
«صداکن مرا»
صدای تو زردینه زردچوبه‌ست
برای خرید سه تا مرغ آزاد
«کسی نیست»
بیا تخم‌مرغی بدزدیم
برای «ناهار»
و املت نماییم!
من از درک طعم گیاه گرانی
کنار گلوی یک مرغ آزاد
خبردار، هستم
بیا تا برایت بگویم، چه اندازه من مرغ را دوست دارم
و از کی (دریغا)
سروگردن و بال مرغی نخوردم
بیا تا برایت بگویم، چه اندازه ادراک خوردن گران است
بیا رهنمون شو
نشانم بده راه انصاف و یاری
مرا هل بده داخل مرغداری
مرا قلقلک کن
مرا داخل حوض پرآب زردی بیفکن
که صد جوجه در حال پرواز کردن
و در حال پرواز گشتن
در آن مست خوابند!
همه خیسِ آبند!
‌حکایت کن از مرغهایی که من خواب دیدم
و آن را ز ما بهتران، وقت بیداری خویش خوردند!
حکایت کن از جوجه‌هایی که بیمار گشتند و مردند!
بگو چند جوجه کبابی از آنها خریدند و بردند؟
و آن وقت ، من غرق احساس،
احساس ارزانی مرغ
که در ذهن ادراک آرام‌پز می‌تراوید
تو را بر لب سفره
در اوج احساس یک مرغ
خواهم نشانید!

 

 

گل آقا. شماره 132. مرداد 1372

6060

منبع: خبرآنلاین