گروه سیاسی: مدتی است تشکیل دولت وحدت ملی از سوی برخی مطرح شده است که گمانه زنی ها و تحلیل های بسیاری را به متوجه خود کرده و مورد توجه اغلب گروه های سیاسی کشور نیز قرار گرفته است.
اما نکته اساسی این است که تا چه اندازه مسئله دولت وحدت ملی از مبانی سیاسی و تئوریک برخوردار است؛ با توجه به اظهار نظراتی که در روزهای گذشته در این باره صورت گرفته است به سراغ دکتر صادق زیبا کلام عضو هیئت علمى دانشکده حقوق و علوم سیاسى دانشگاه تهران رفتیم تا تحلیل وی را در خصوص دولت وحدت ملی جویا شویم.
صادق زیبا کلام معتقد است که نامزد ائتلافی شانس بسیار مناسبی برای شکست احمدی نژاد دارد ولی این مسئله مستلزم وادار کردن اکثریت خاموش برای حضور در انتخابات 27 خردادماه است .وی بهترین گزینه را که مورد قبول عقلای اصول گرا و اصلاح طلب باشد را میر حسین موسوی می داند.
آقای دکتر! طی هفته های گذشته بارها در مورد دولت وحدت ملی شنیده ایم، این سوال پیش می آید که دولت وحدت ملی تا چه حد دارای مبانی تئوریک است و آیا در ایران تا به حال تجربه شده است؟
در حقیقت پس از انقلاب عملاً در ایران نیز به نوعی دولت ائتلافی وجود داشت، در واقع از فردای پیروزی انقلاب اسلامی مجموعه ساختار حکومتی آمیخته ای از اقشار جناح راست، ملی و مذهبی ها و همچنین تفکرات چپ اسلامی بود.
پس از اشغال سفارت آمریکا و روی کار آمدن دولت میرحسین موسوی و در دوران جنگ عملا جناح چپ مجموعه حاکمیت و قوه مجریه و همچنین مجلس را دراختیار داشت و بخش هایی از قوه قضائیه دست جریانات راست بود.
در مجلس هم علیرغم اینکه چپ و ملی و مذهبی ها اکثریت را در اختیار داشتند اما یک اقلیت قابل ملاحظه ای از جریانات راست در مجلس حضور داشتند.
در دهه نخست انقلاب به صورت کلی نمی توانیم بگوئیم قدرت فقط دست چپ بوده و در عین حال نمی توانیم بگوئیم قدرت صد درصد دست جناح راست بود و به واقع حالتی ازاتئلاف وجود داشت.
پس از فوت امام و پایان جنگ در اولین دولت به ریاست جمهوری هاشمی رفسنجانی کشور شاهد افول جناح چپ در عرصه مدیریت کلان است و درعین حال راست سنتی نیز چندان قدرت قابل ملاحظه ای پیدا نمی کند.
در زمان هاشمی جریان سومی که به تعبیری باید آن را راست مدرن نامید و ترکیبی از تعدادی راست های تحصیل کرده و افراد قدیمی تر به اضافه چهره هائی بود که عمدتا پیش از آنچه که بتوان آنها را به عنوانی افرادی سیاسی نام برد در حقیقت جزو مدیران لایق همکار آقای هاشمی بودند که بیشتر به سمت و سوی ویژگی بارز دولت هاشمی یعنی تکنوکرات متمایل بودند.
یعنی به گفته شما دولت آقای هاشمی دولتی ائتلافی بود؟
در دولت هاشمی هم چهره های چپ و هم چهره های راست بسیار بارز و برجسته ای به کار مشغول بودند، مصطفی معین به عنوان وزیر علوم، عبدالله نوری به عنوان وزیر کشور، محمد خاتمی وزیر ارشاد و بسیاری دیگر از چهره هایی که بعدا با دولت خاتمی همکاری کردند مانند زنگنه وزیر نیرو، عارف رئیس دانشگاه تهران و خیلی از چهره های دیگر که بعدها به عنوان اصلاح طلب بودند جزو مسئولین ارشد دولت آقای هاشمی به حساب می آمدند.
در این دولت عناصر راست مانند علی اکبر ولایتی، جواد منصوری، مصطفی میر سلیم و علی لاریجانی به عنوان رئیس صدا و سیما هم دیده می شود و در واقع موتلفه به عنوان یکی از راست های سنتی در دولت هاشمی دارای نمایندگان زیادی بودند و این مانند حالتی بود که در زمان امام وجود داشت و درون حاکمیت هم عناصر چپ گرا و هم افراد و عناصر جناح راست فعالیت داشتند.
در دولت آقای خاتمی این مسئله چگونه بود؟
دردوره 8 ساله خاتمی نیز وضعیت چینش دولت به همین منوال بود، البته چپ ها در زمان آقای خاتمی در مقایسه با 8 سال دولت آقای هاشمی، حضور بیشتری داشتند ولی در عین حال حدود سه چهارم کسانی که اعم از اینکه چپ، راست و تکنوکرات و بسیاری از چهره هایی که از مدیران ارشد هاشمی بودند با دوران ریاست جمهوری آقای خاتمی مشترک بودند.
این طور که شما می گویید به تیر ماه سال 84 میرسیم. آیا از این دوره به بعد دولت وحدت و یا دولت ائتلافی کنار گذاشته شد؟
دولت احمدی نژاد به تعبیری یک نقطه عطف تاریخی در ایران بود چرا که از تیرماه 84 که اصولگرایان به زعامت احمدی نژاد به قدرت رسیدند تمامی عناصر چپ و راست و تکنوکرات و تمامی عناصری را که یا در زمان امام با میر حسین موسوی کار کرده و یا در دولت هاشمی و خاتمی حضور داشتند، کنار گذاشته شدند و چهره های جدیدی را که قبلا یا اصلا کار اجرائی نکرده و یا در مسئولیت های میانی و یا پایینی حضورداشتند را وارد مدیریت کشور کردند.
می توان گفت برای نخستین بار از سال 84 که قدرت به صورت کامل به اصولگرایان سپرده شد عملا شیوه ای که از دوران انقلاب (بهمن 57) تا تیر 84 وجود داشت همان ترجمان دولت وحدت ملی و حالتی از ائتلاف و مشارکت بود که از اقشار و لایه های مختلفی درون حاکمیت حضور داشتند.
اما از زمان به قدرت رسیدن احمدی نژاد حاکمیت یک دست شد و منهای قوه قضائیه که از عناصر و چهره های قیبلی را هنوز در خود حفظ کرده است، قوه مجریه تنها به اطرافیان و طرفداران احمدی نژاد منحصر شده که نه در زمان امام، نه هاشمی و نه خاتمی سابقه ای نداشته اند.
اما این نوع چینش مدیریتی و یارگیری گروهی در زمان خاتمی نیز نسبت به دولت قبلی که مربوط به آقای هاشمی بود رخ داد. این طور نیست؟
بله این مسئله تا حدی درست است.اما نکته اساسی این است که در زمان دولت خاتمی اصل این نبود که چون شما در زمان میرحسین موسوی و یا حتی هاشمی خدمت کرده اید،باید کنار گذشته شوید به هیچ عنوان ملاک این نبود ومی بینید بسیاری از مدیران ارشد هاشمی رفسنجانی در دوران اصلاحات هستند و مطلقا برای خاتمی ملاک گزینش، مسئولیت آن ها در دولت های قبلی نبود.
البته این طبیعی است که هر دولتی سعی می کند افرادی را که بیشتر با خصوصیات فکری اش هماهنگ است به کار بگیرد و این یک قانون کلی است. اما اتفاق یا پدیده عجیبی که در زمان احمدی نژاد رخ داد این بود که ایشان هر فردی را که با هاشمی یا خاتمی کار کرده بود به صورت یک قاعده کلی کنار گذاشت و یا حداکثر در حد مشاور و اینکه کاره ای نباشند آن ها را به کار گرفت.
البته یکی از ایراداتی که به دولت اصلاحات نیز وارد بود و حتی از سوی هم فکران مطرح شد، محدود کردن دایره مدیریتی کشور در سطوح مدیران میانی و عالی به هم فکران اصلاح طلب و به خصوص مشارکت است...
درست است؛ در زمان خاتمی نیز به هر حال کسانی که مورد تائید خاتمی و یا حلقه رهبری اصلاح طلبان بودند و بسیاری از وزراء و مسئولین با توجه به نزدیکی به جریان اصلاح طلب در پست های حساس قرار گرفتند اما تفاوت در نوع ملاک های میان دولت های هاشمی و خاتمی و دولت احمدی نژاد وجود دارد.
در واقع تفاوت ها در این است که در زمان فعلی ملاک سابقه سیاسی افراد است و بیش از آنچه به توان مدیریتی توجه شود اولین ملاک سابقه سیاسی قبلی افراد بوده است و این صرفه نظر از این بود که وی مدیر موفق و کارآمد و یا مدیر نالایقی بوده است!
در واقع لایق ترین مدیر هم اگر با هاشمی یا خاتمی کار کرده بود باید کنار می رفت و این باعث شد که امروز ما نتایج این سیاست را ببینیم که متاسفانه قوه مجریه و چرخ صنعتی و کشاورزی و تولیدی کشور را دچار مشکلات زیادی کرده است و به واقع دولت احمدی نژاد با دست خودش مدیران با تجربه را کنار گذاشت و ملاک های سیاسی را در نظر گرفت.
آیا دولت وحدت ملی در مقابل شرایط این سه سال و در مخالفت با روش سیاسی دولت نهم پیشنهاد شده و یا واضح تر بگویم در برابر آن ایجاد شد؟ آیا اگر شخصی مانند خاتمی اعلام ریاست و نامزدی کند و به فرض رای هم بیاورد آیا ما از این شرایط بیرون خواهیم رفت، یا نه ؟
طرح دولت وحدت ملی در مقابل دو گزینه خاتمی به عنوان رئیس جمهور و یا ادامه ریاست احمدی نژاد مطرح شده است زیرا هر یک از این دو گزینه دارای مشکلات زیادی هستند. در واقع در این طرح اگر احمدی نژاد باز هم رئیس جمهور شود تمامی ناکارآمدی های درگیر در کشور بازهم ادامه خواهد یافت و این وضعیت نامطلوب برای چهار سال دیگر با تمام تبعات بدی که در بلند مدت برای کشور دارد ادامه می یابد.
سوالی که مطرح می شود این است که راه برون رفت چیست؟
نکته مهم توجه به پاسخ این سوال است که اگر خاتمی رئیس جمهورشود آیا مشکلات ما حل می شود؟ پاسخ منفی است و کشور با انتخاب خاتمی نیز با دسته ای دیگر از مشکلات مواجه می شویم. به این معنا که وقتی خاتمی بخواهد دولت تشکیل دهد،در حلقه اولیه به شدت مورد مخالفت جناح راست قرار خواهد گرفت بنابراین از همان ابتدا دولت خاتمی نمی تواند کار خیلی زیادی انجام دهد زیرا با یک وضعیت فلج کننده به خصوص از جناح راست مواجه می شود.
بنابراین با توجه به اینکه هر یک از این دو گزینه مشکلات خاص خودشان را دارند این فکر به وجود آمد که ما به دنبال یک نامزد سوم و یا یک رئیس جمهور سوم برویم که این فرد نه لزوما اصلاح طلب و نه لزوما در خط احمدی نژاد باشد بلکه فردی مورد قبول شماری از اصلاح طلبان معتدل و میانه رو و مورد قبول شماری از اصولگرایان معتدل و میان رو ودر واقع عقلای اصول گرا باشد که چندان نیز به دنبال شعار نبوده و به دنبال آینده کشور هستند.
منظور شما از چهره سوم که به صورت مشخص مورد قبول هر دو طیف باشد چه کسانی است؟
چهره هایی مانند لاریجانی، ناطق نوری و یا علی اکبر ولایتی و یا حتی مهدی کروبی؛ یعنی فردی به این شکل را که نه به شدت مورد تنفر جناح راست و نه ادامه دهنده خط احمدی نژاد باشد بلکه فرد سومی که عقلای دو طرف بتوانند روی وی توافق کنند که اتفاقا می تواند میر حسین موسوی باشد که نامزد بسیار خوبی است زیرا وی در دو دوره نخست وزیری اش هم با جناح راست و هم با جناح چپ کار می کرد ، به علاوه اینکه میرحسین موسوی درنزد عقلای اصولگرا و جناح راست وهم اصلاح طلبان از احترام برخوردار بوده و جملگی ایشان را قبول دارند و ایشان می توانند آن دولت ائتلافی را تشکیل دهند.
اینکه گفته می شود 17میلیون رای به احمدی نژاد با دولت وحدت ملی نادیده گرفته می شود و تحلیل شما از این میزان رای دموکراتیک به دکتراحمدی نژاد در آینده چیست؟
مهمترین مسئله ای که از نظر رای دادن دراین انتخابات مطرح می شود آن اکثریت خاموش معترض هستند که بنا بر دلایل سیاسی قهر کرده اند و درانتخابات شرکت نمی کنند در انتخابات سال 84 ، 17 میلیون نفر به احمدی نژاد و 10 میلیون نفر به هاشمی رای داده اند که جمعا 27 میلیون رای می شود در حالی که واجدین شرایط نزدیک به 45 میلیون نفر بودند که در انتخابات شوراها هم به همین شکل بود.
سوال اساسی این است که آیا با شرکت نکردن در انتخابات ما می توانیم تغییری در شرایط به وجود بیاوریم! پاسخ منفی است و اگر این 20 میلیون رای ندهند مجدداً همین شرایط حاکم می شود. بنابراین هر کس که درائتلاف نامزد شود باید تلاش زیادی برایش صورت گیرد که این 20 میلیونی نفری که قهر کرده اند، مجاب به حضوردرپای صندوق های رای شوند.
نامزد ائتلافی شانس بسیار مناسبی برای شکست احمدی نژاد دارد ولی این مسئله مستلزم وادار کردن اکثریت خاموش برای حضور در انتخابات 27 خردادماه است.